مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب

مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب
فرهنگی،دینی،خبری

د تکه استخوان عروسی ام را بهم زده.+خاطراتی از شهدا

 

 

بهش گفتم: بابا جون! اینبار كه بری جبهه ، كی برمی‌گردی؟

خندید و گفت: خیلی دیر نیست

گفتم: چقدر طول می‌كشه؟

نگاهی به دور و برش كرد و دخترعموی دو ساله اش كه مهمونمون بود رو نشون داد

بعدش گفت: عروسی زهرا خانم برمی‌گردم...

این حرف رو كه زد دلم ریخت ، اما بازم گذاشتم پای شوخی‌هاش

اما انگار اینبار شوخی نمی‌كرد

رفت و بعد از هجده سال دقیقاً دو روز قبل از عروسی دختر عموش برگشت

از معراج شهدا زنگ زدند و گفتند: پیکر پسرتون پیدا شده

من و مادرش خیلی خوشحال شدیم

اما از یه طرف سور و سات عروسی زهرا خانم به راه بود 

نمی خواستیم شادی اونها رو بهم بزنیم

از طرفی هم اگه بی‌خبر می‌رفتیم ، خان داداشم ناراحت میشد

خانومم گفت: بالاخره كه چی؟ باید یه جوری خان داداشت رو مطلع كنیم

اگه بی خبر بریم ناراحت میشن...

 

... رفتیم خونه داداشم

تا اونجا مدام ذكر می‌گفتیم و صلوات می‌فرستادیم كه ناراحت نشن

خوشبختانه وقتی به برادرم گفتم كه علی داره میاد ، خوشحال شد

اما بعد كه گفتم: شهید شده و جنازش را دارن میارن ، اتفاق بدی افتاد

زهرا كه شب عروسیش با اومدن پسر عموش یكی شده بود ، ناراحت شد و گفت:

چرا باید عروسی من به خاطر چهار تا استخوان و یه پلاك عقب بیفته؟

زن داداشم گفت: حالا نمیشه بعد از عروسی بریم سراغ مُرده‌ها.....

خانومم ناراحت شد ، اما به روی خودش نمی‌آورد

گفت: باشه ما می‌ریم معراج علی رو تحویل می‌گیریم ، بعد میایم عروسی زهرا خانم...

 

... شب عروسی همین كار رو كردیم

اما هنوز زهرا دلخور بود و می‌گفت:

آخه چهار تا استخون اونم بعد از سالها چه ارزشی داره كه عروسی من باید بهم بخوره؟

 

... چهار روز بعد از عروسی موقع اذان صبح دیدم در میزنن

در رو که باز کردم دیدم زهرا با چشمای پر از اشك و گریه‌كنان پشت دره

- سلام عمو

- علیك السلام عموجون. چی شده؟ چرا گریه می‌كنی؟

- عمو علی...علی...

- علی چی عمو جون؟

- قبر علی كجاست؟

- می‌خوای چی كار زهرا جان؟

- می‌خوام برم معذرت خواهی عمو.

- چی شده؟ بیا تو درست حرف بزن ببینم چی شده.

- عمو دیشب كه خوابیده بودم چند بار از خواب پریدم

اما هر بار كه می‌خوابیدم خواب می‌دیدم توی یه باتلاق خیلی بزرگ افتادم

هرچی فریاد میزنم هیچ كس به كمكم نمیاد

داد می زدم و همسرم رو صدا می‌كردم ، اما انگار نه انگار كه صدای من رو می‌شنید

هر چی دست و پا می‌زدم بیشتر فرو می‌رفتم

دیگه نا امید شده و تا گردن توی باتلاق فرو رفته بودم

یهو دیدم چهار تا استخون و یه پلاك به دادم رسیدن و منو نجات دادن

بهشون گفتم: شما كی هستین كه من رو نجات می‌دید؟؟؟

گفتن: ما همون چهارتا استخون و یه پلاكیم که می گفتی عروسیم رو بهم زده

بعد بهم گفتن: الدنیا دار الفانی...

بهشون گفتم منظورتون چیه؟

گفتند: به این دنیا دل نبند كه فانی و از بین رفتنیه

لذت‌های دنیا فقط برای مدت كوتاهیه و بعد از دست میره

دنبال لذت‌های بلند مدت باش...

با این حرف از خواب پریدم و تا الآن كه بیام خونه شما این حالم بود

عمو شما فكر می‌كنید علی من را می‌بخشه؟؟؟

در حالی كه اشك‌هایش را پاك می‌كردم گفتم:

آره دخترم می‌بخشه ، حالا پاشو نمازت رو بخون...

 

... نمازمون رو که خوندیم ، رفتم جانمازم رو روی طاقچه بذارم

نگاهم خورد به عكس علی كه داشت بهم لبخند میزد

برگشتم و صورت زهرا رو نگاه كردم ، دیدم خیلی آروم شده

دیگه از اون حالت قبل از نماز هیچ خبری نبود...

http://khakrize-khaterat.blogfa.com/


 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 8:15 ] [ حسین زارع ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب و آدرس sagha3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک های مفید
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 268
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 289
بازدید ماه : 2179
بازدید کل : 329247
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 268
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 289
بازدید ماه : 2179
بازدید کل : 329247
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

-----------------
ایران رمان