مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب
فرهنگی،دینی،خبری

داستان ضرب المثل اول رفیق آخر طریق

مردی بود که حکایت‌ می‌کرد من سی سال تجارت کردم و هرگز در سفر بی‌رفیق نبودم. در ابتدای تجارت پدرم مرا وصیت کرد که هرگز بی‌رفیق و تنها سفر نکنی. اتفاقاً بعد از فوت پدر از اقوام دلگیر شدم. همیان زری داشتم بر کمر خود بستم و بی‌رفیق از خانه بیرون آمدم. بعد از دو روز، غریبی بر من اثر نمود خواستم برگردم، غرور جوانی مانع شد پس به خاطرم رسید نصحیت پدر را بیازمایم.

به نخلستانی رسیدم که از آبادی دور بود. پشیمان و حیران نه طاقت رفتن و نه قدرت برگشتن داشتم. ناگاه دو نفر را دیدم که به جانب من می‌آمدند و هر دو دزد بودند. اتفاقاً یک نفر دیگر رسید و هر سه با هم برآمیختند. بالاخره یکی از آنان دو نفر دیگر را هلاک نموده و اسبان ایشان را بر درختی بست و فارغ شد، پس تیغ کشید و روی به من آورد. من قالب تهی نمودم و از ترس همیانی که به کمر داشتم گشوده و دور انداختم.

رفت و همیان را برداشت. گفتم: «ای جوان‌مرد مرا ببخش.» پس جلو آمد و جامه‌های مرا بیرون آورد و دست مرا محکم بست و بر یکی از اسب‌ها سوار شد. من آن شب گرسنه و تشنه در آن صحرا بماندم. با خود گفتم: «خودْ کرده را تدبیر نیست.» چون روز شد با خود گفتم: «به طرفی باید رفت.» روانه شدم که مبادا بلایی دیگر بر سر من آید که «بخت چون برگردد پالوده‌دندان بشکند.» آن روز تا شب در نخلستان می‌گردیدم. از دور روشنی دیدم خوشحال شدم که به آبادی رسیدم. اما نعره شیر از هر طرف می‌شنیدم، رو به سوی‌ آن روشنی رفتم، چون نزدیک رسیدم آتش بسیاری افروخته دیدم.

پیش رفتم. دیدم همان دزد با زنی نشسته و شراب زهرمار می‌کند، مرا دید و بشناخت و گفت: «ای عجم خیره‌سر، آخر به پای خود به گور آمدی؟» الحال تو را زنده نگذارم که بر سرّ من مطلع شوی، من برگشتم و رو به گریز نهادم و او برخاسته و تیغ کشیده و عقب من می‌دوید و مست لایَعقل بود. گاهی می‌افتاد و بر می‌خاست و باز می‌دوید و فریاد می‌کرد که من دیروز تو را بخشیدم الحال به جاسوسی آمده‌ای تا دو سه تیر پرتاب که راه رفتم، آن حرام‌زاده به من رسید و مرا گرفت و بر زمین زد.

جَزَع و فَزَع می‌کردم. در وقت جَدَل تیغ از دستش در افتاد مرا گذاشت و رفت که تیغ را بردارد. ناگهان شیری که در کمین بود به او رسید و او را بگرفت. بر زمین زد و از هم بدرید. من از ترس بالای درختی رفتم و شیر آن اعرابی را نصفی بخورد و نصف دیگر را به دندان گرفت و به مکان خود می‌کشید تا از نظر غایب شد. من در بالای درخت می‌دیدم و شکر می‌کردم. از بالای درخت پایین آمدم زن را دیدم به درگاه قاضی الحاجات می‌گریست و می‌گفت: «حق‌تعالی تو را برای خلاصی من به این مکان آورد.»

زن طعام و شربت حاضر کرد چون چیزی بخوردم و بیاسودم آن زن برخاست و هیمه‌ای بسیار بالای آتش نهاد و روشن کرد. من گفتم: «این چیست؟» گفت: «این مکان، مکان شیران است و شیر از ‌آتش روشن می‌گریزد و آن اعرابی در این مکان چنین به سر می‌بُرد و این بادیه تا خانه این دزد سه روز راه است. هر چند گاه به اینجا می‌آمد و راهزنی می‌کرد و مال مردم را در اینجا جمع می‌نمود. بعد از چند روز حمل شتران کرده به منزل خود می‌برد و فردا وعده بود که این مال‌ها را به خانه برد نصیبش نشد و این کنیسه معبد یهودان است و مال و اسبان بسیار در آنجا است در این چند روز این دزد بر سر قافله ما آمده بود بسیار دلیر و زبردست بود خود را تنها بر قافله زد.

شوهر و برادر مرا بکشت و مرا با مال به اسیری آورد و اموال در گنبد گذاشت. امروز شش روز است که به دست آن شقی گرفتارم و فردا می‌خواست مرا با مال به خانه خود برد که این قضیه روی داد.» چون روز شد برخاستند و آنچه از نقد و جنس بود برداشتند، حمل اسبان نمودند و بعد از دو روز دیگر به آبادانی رسیدند و آن زن کسی پیش اقوام خود فرستاد خبر کرد. جمعی از اقوام او پیش‌باز آمده و مرد را با زن به شهر درآوردند و زن را عقد بسته با مال بسیار به وی دادند و این از آن روز مانده که اول رفیق آخر طریق.

راسخون


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 14 دی 1397برچسب:, ] [ 20:2 ] [ حسین زارع ] [ ]
 

لیست اسامی یاران امام حسین(ع) و شهدای کربلا و یاران نهضت حسینی

حرم حسینی در کربلا

اسامی شهدای کربلا از یاران حسین علیه السلام طبق روایاتی که نگارنده از لابلای کتب تاریخ به دست آورده‏ام از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بدین شرح ذکر شده است:

فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام):

1ـ ابو بکر بن علی (که شهادت وی با شک و تردید ذکر شده است)

2ـ عمر بن علی

3ـ محمد الاصغر بن علی

4ـ عبد الله بن علی

5ـ عباس بن علی

6ـ محمد بن العباس بن علی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ شنبه 1 آبان 1395برچسب:, ] [ 12:46 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

پرسش  ها و پاسخ ها ـ دفتر سى و سوم :

 

احكام روابط زن و شوهر

 

 

 

 

نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها

معاونت مطالعات راهبردى ـ اداره مشاوره و پاسخ

سرشناسه : حسينى، مجتبى، 1345 - 

عنوان و نام پديدآور : احكام روابط زن و شوهر و همسردارى/ مولف مجتبى حسينى؛ تنظيم و نظارت نهاد  نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، معاونت مطالعات راهبردى - اداره مشاوره و پاسخ.

مشخصات نشر : قم: نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1388.

مشخصات ظاهرى : 144 ص.

فروست : مجموعه پرسش ها و پاسخ هاى دانشجويى؛ دفتر سى و سوم (احكام؛ 10)

شابك : 000/23 ريال : 5-223-531-964-978

وضعيت فهرست نويسى : فيپا

يادداشت : واژه نامه 

موضوع : زناشويى (فقه) -- پرسش ها و پاسخ ها               موضوع : فقه جعفرى -- رساله عمليه

موضوع : زناشويى -- روابط

شناسه افزوده : نهادنمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها. معاونت مطالعات راهبردى. اداره مشاوره و پاسخ.

شناسه افزوده : نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها. دفتر نشر معارف

رده بندى كنگره : 1388 3الف47ح/1/189BP

رده بندى ديويى: 36/297

شماره كتابشناسى ملى : 1846262

تنظيم و نظارت : ···  نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها

معاونت مطالعات راهبردى - اداره مشاوره و پاسخ

مؤلف : ···  سيدمجتبى حسينى

تايپ و صفحه آرايى : ···  طالب بخشايش

انتشارات : ···  دفتر نشر معارف

نوبت چاپ : ···  هشتم، بهار 1391

تيراژ : ···  000/5 جلد

قيمت : ···  2300 تومان

شابك : ··· 5-223-531-964-978

 

 

 

 

فهرست تفصيلى

مقدمه··· 21

همسردارى

پرسش 1. آيا در قرآن مجيد درباره زندگى مشترك زن و شوهر و همسردارى  آيه اى داريم؟··· 25

پرسش 2. وظايف اخلاقى مرد در برابر همسرش چيست؟··· 27

پرسش 3. وظايف اخلاقى زن در برابر شوهر چيست؟··· 33

پرسش 4. چرا زن براى بيرون رفتن از خانه بايد از شوهرش اجازه بگيرد؟··· 42

پرسش 5. فلسفه اينكه در قرآن در مورد نافرمانى زن از شوهر به مرد اجازه داده است كه زن  را بزند چيست؟··· 44

چهل نكته همسردارى··· 50

حقوق زن و شوهر

پرسش 6 . اهميت رعايت حقوق زناشويى را بيان فرماييد؟··· 55

پرسش 7 . مقدارى درباره واژه «حقوق» در زندگى زناشويى زن و مرد توضيح دهيد؟··· 56

پرسش 8 . حقوق واجب و شرعى زن نسبت به مرد چيست؟··· 57

پرسش 9 . حقوق واجب و شرعى مرد نسبت به زن چيست؟··· 57

حقوق زن

پرسش 10 . نفقه چيست و نفقه زن شامل چه چيزهايى مى شود؟··· 59

پرسش 11 . آيا تهيه زيورآلات زن جزء نفقه واجب زن محسوب مى شود؟··· 59

پرسش 12 . آيا زن مى تواند زيورآلاتى را كه شوهر برايش خريده، بدون اجازه او  بفروشد؟··· 60

پرسش 13 . آيا تهيه لوازم آرايش، جزء نفقه واجب زن محسوب مى شود؟··· 60

پرسش 14 . آيا مخارج تحصيل زن بر عهده شوهر و جزء نفقه واجب است؟··· 60

پرسش 15 . اگر زن به آموزش هاى مختلف علمى و هنرى نياز داشته باشد، آيا تأمين آن  بر عهده شوهر است؟··· 61

پرسش 16. آيا هزينه درمان و معالجه جزء نفقه واجب محسوب مى شود؟··· 61

پرسش 17 . آيا بدهى هاى شرعى زن - از قبيل كفّاره، خمس، رد مظالم و... - بر عهده  شوهر است؟··· 61

پرسش 18 . آيا علاوه بر نفقه و نيازهاى ضرورى زن، نيازهاى ديگر او نيز ـ از قبيل  خريد كتاب ـ بر شوهر واجب است؟··· 62

 

ادامه دارد...


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 29 مهر 1395برچسب:, ] [ 11:47 ] [ حسین زارع ] [ ]
چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۷:۴۸

زنان بی‌اطلاع عقیم شدند

ساعت 24- کارشناسان معتقدند با وجود اعتقاد به اشتباه بودن تداوم سیاستهای کنترل جمعیت، این برنامه‌ها هنوز در ذهن و اندیشه کارشناسان و مسئولان کشور جریان دارد و اصلاح سیاست ها در گرو تغییر باورها است.

فیلم مستند «راه بی‌بازگشت؛ ناگفته‌هایی از بحران جمعیت ایران» به کارگردانی «محمدهادی سلیمی زاده» و کاری از موسسه رسانه‌ای سپهر با حضور کارشناسان، اساتید دانشگاهی و علاقمندان به مسائل جمعیتی رونمایی شد.

در این جلسه دکتر طاهره لباف، متخصص ایمونولوژی، زنان و زایمان و احمد نادری، مردم شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران به بحث در مورد سیاستها کلی کنترل جمعیت که در دهه ۷۰ اجرا شد پرداختند.

در این مراسم طاهره لباف، متخصص ایمونولوژی، پزشک زنان و زایمان با اشاره به افراط در اجرای سیاست های کنترل جمعیت گفت: در برخی از موارد مجریان طرح کنترل جمعیت از ناآگاهی خانواده ها سوءاستفاده می کردند و با ایجاد آسیب به لوله های زنان، آنان را بدون اطلاع عقیم می کردند. همچنین در پاره‌ای از موارد به دلیل اینکه ممکن بود همسر وی اجازه چنین عملی را ندهد به صورت خودسر در لوله ها اشکالاتی را ایجاد می کردند تا مانع از بارداری بعدی شود.

علما را توجیه کردند که بستن لوله عقیم سازی نیست....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 1 مهر 1395برچسب:, ] [ 10:59 ] [ حسین زارع ] [ ]
سه شنبه 26 مرداد 1395 - 14:39:40 | کد مطلب: 343371 چاپ

سفر به جبهه‌های شمال‌غرب

دفاع > دفاع مقدس - همشهری دو - مهدی واعظی:
این روزها، هر صبح اتوبوس‌هایی پر می‌شوند از جمعیت برای یک سفر روحانی و نورانی. مردمان مشتاقی که بار سفر بسته‌اند تا به تماشای شهر و دیاری بروند که یادگارهای بسیاری از روزگار جنگ در پهنه خود به جای گذاشته‌اند.

اين جمعيت كه از نسل‌هاي مختلف تشكيل شده‌اند براي شنيدن و ديدن خاطرات و آثار و نشانه‌هايي مي‌روند كه در سال‌هاي جنگ تحميلي در بخشي از خاك سرزمين‌شان به جاي مانده است. چيزهايي كه در مناطق جنگي ايران مي‌توان ديد و شنيد قطعاً در هيچ كجاي دنيا نمي‌توان ديد يا تجربه كرد. از اين‌رو بستن بار سفر، براي آگاهي از تاريخ ارزشمند سرزمين ايران، چيزي است كه هر ايراني به آن نياز دارد. كاروان‌هاي راهيان نور حالا آنقدر معروف شده‌اند كه ديگر نياز به معرفي ندارند. اين كاروان‌ها در ايام نوروز راهي جبهه‌هاي جنوب مي‌شوند و در روزهاي پاياني فصل گرما هم راهي جبهه‌هاي شمال‌غرب. اگر دلتان مي‌خواهد راهي اين سفر جذاب براي بازديد از مناطق جنگي شويد مي‌توانيد در اين صفحه با جزئيات ماجرا آشنا شويد.

  • كي ثبت‌نام كنيم؟
    كجا ثبت‌نام كنيم؟

امسال چهارمين سالي است كه كاروان‌هاي راهيان نور راهي جبهه‌هاي شمال‌غرب كشور مي‌شوند. استان‌هاي كردستان، آذربايجان‌غربي به‌علاوه پاوه و مرصاد به‌عنوان راهيان‌نور شمال‌غرب مورد بازديد قرار مي‌گيرند. خب گام اول اين است كه براي همراهي با كاروان‌هاي راهيان‌نور ثبت‌نام كنيد. يادتان باشد فقط تا 7شهريور اعزام‌ها ادامه خواهد داشت و مقرهاي درنظر گرفته شده در اين طرح تا اين تاريخ پذيراي زائران خواهند بود. ثبت‌نام هم يا از طريق اداره‌ها، نهادها و مراكز آموزشي مختلف است كه اين روزها معمولا براي ثبت‌نام اطلاع‌رساني كرده‌اند و كاروان‌هاي مختلفي را تشكيل مي‌دهند يا به‌صورت انفرادي و خانوادگي است كه بايد به شكل تلفني صورت گيرد. شما با پرداخت هزينه ثبت‌نام در اين كاروان‌ها، خدماتي در زمينه استقرار و بازديد و غذا در طول اين سفر دريافت خواهيد كرد.

  • چطور براي كاروان‌ها ثبت‌نام كنيم؟

شما براي ثبت‌نام مي‌توانيد سراغ 3ستاد درنظر گرفته شده به نام‌هاي ستاد شهيد صياد شيرازي، ستاد شهيد حسن باقري و ستاد شهيد عبدالحسين برونسي برويد. خب تفاوت اين ستادها با يكديگر در چيست؟ ستاد شهيد صياد‌شيرازي، ويژه كاروان‌هاي اتوبوسي درنظر گرفته شده است يعني همين كاروان‌هايي كه شما در اداره‌هاي خودتان تشكيل مي‌دهيد با هماهنگي اين ستاد راهي اين سفر مي‌شوند. اما اگر قصد داريد همراه خانواده و با خودروي شخصي‌تان به اين سفر معنوي برويد بايد ثبت‌نام را از طريق ستاد شهيد حسن باقري انجام دهيد. ستاد شهيد عبدالحسين برونسي هم ويژه انفرادي‌ها و كساني است كه نتوانسته‌اند با نهادها و كاروان‌هاي مختلف به مناطق جنگي شمال‌غرب سفر كنند و درضمن قصد هم ندارند كه از خودروي شخصي استفاده كنند.

  • هزينه همراهي با كاروان‌ها چقدر است؟

شما با همراهي كاروان‌هاي راهيان‌نور شمال غرب كشور، 3روز و 2شب در سفر خواهيد بود و خدمات رفاهي و گردشگري مختلفي دريافت مي‌كنيد. جدول زير هزينه تقريبي حضور هر فرد در اين كاروان‌ها را مشخص كرده است. البته يادتان باشد كه در ستاد شهيد حسن‌باقري كه مربوط به سفرهاي خانوادگي با خودروي شخصي است، ملاك پرداخت هزينه براي كودكان خردسال استفاده از غذاي روزانه و ميان‌وعده‌ها بوده و در غيراينصورت نيازي به پرداخت هزينه نيست. براي ثبت‌نام بايد با شماره‌هاي 02532906383- 09126540865- 09122513824 تماس بگيريد.

  • ستادها و  هزينه براي هر نفر

ستاد شهيد صياد شيرازي 50هزار تومان
ستاد شهيد حسن باقري 50هزار تومان
ستاد شهيد برونسي 130هزار تومان

  • روز و شب اول چطور مي‌گذرد؟

اگر قرار باشد با كاروان‌هاي اتوبوسي راهي اين سفر شويد معمولا در ابتداي سفر مراسمي براي بدرقه زائران برپا مي‌شود. هم زيارت عاشورا خوانده مي‌شود و هم بسته‌هاي فرهنگي به مسافران داده خواهد شد. خب مسلما روز اول سفر بيشتر در راه خواهيد بود تا وارد استراحتگاه يا مقر اول در شهر بانه شويد. به محض ورود مراسم استقبال خاصي از شما كه حالا زائر مناطق عملياتي شمال‌غرب كشور محسوب مي‌شويد صورت خواهد گرفت. از تهران تا مقر اول حدود 600كيلومتر راه خواهيد داشت و در اين مسير از شهرهاي اسلامشهر، ساوه، كبودرآهنگ، علي‌صدر، بيجار، ديواندره و سقز مي‌گذريد و به بانه مي‌رسيد. از شهرهاي ديگر مثل قم و اصفهان هم به‌ترتيب حدود 700و900كيلومتر راه پيش روي شماست. استراحتگاه يا مقر اول هم پادگان ارتش شهيد نفس‌الامري خواهد بود كه براي ارائه خدمات به زائران حسابي تجهيز شده است.

  • روز دوم؛ يادمان سيرانبند و يادمان بوالحسن

بخش مهم سفر شما همين روز دوم سفر است كه بازديدهاي اصلي از مناطق جنگي شمال‌غرب كشور در اين روز صورت مي‌گيرد. زائران كاروان‌هاي راهيان‌نور بعد از اقامه نماز جماعت صبح، حضور در مراسم دعاي‌عهد و صرف صبحانه، در نخستين بازديد راهي يادمان سيرانبند مي‌شوند. يادمان شهداي سيرانبند در 24كيلومتري جنوب‌شرقي شهرستان بانه و در نقطه صفر مرزي ايران و عراق قرار دارد كه محل دفن 10شهيد است. اين شهيدان به‌دست گروهك‌هاي ضد‌انقلاب در سال‌هاي نخست انقلاب به شهادت رسيدند. اين منطقه يكي از محورهاي عملياتي والفجر 4و لشكر 8نجف به فرماندهي شهيد احمد كاظمي بوده است. بعد از اين يادمان، زائران راهي يادمان بوالحسن مي‌شوند كه در 27كيلومتري غرب شهرستان بانه بوده و يكي از محورهاي اصلي عمليات كربلاي 10است.

  • روز دوم؛ يادمان دارساوين و كلي خاطره

اما يكي از مهم‌ترين بازديدهاي روز دوم زائران از يادمان دارساوين خواهد بود. دارساوين نام روستايي است در 22كيلومتري شهر سردشت كه در كنار جاده بانه- سردشت و در مرز استان‌هاي كردستان و آذربايجان‌غربي قرار دارد. اين منطقه به‌خاطر موقعيت خاص اقليمي و جغرافيايي خود، محل بسيار مناسبي براي كمين عناصر ضد‌انقلاب بود. در سال 58 و در كشاكش نبرد با گروهك‌هاي ضدانقلاب در منطقه كردستان براي نخستين‌بار پاكسازي اين جاده به فرماندهي شهيد چمران و ياران او صورت گرفت. شهيد صياد‌شيرازي هم 2مرتبه و به همراه نيروهاي سپاه و ارتش اقدام به آزادسازي اين جاده كرد؛ يك‌بار در مرداد سال 59 و در مرتبه دوم در آذر سال60. حتما راويان كاروان‌هاي راهيان‌نور در دارساوين به شما خواهند گفت كه در نزديكي همين روستا برادران «زين‌الدين» گرفتار كمين ضد‌انقلاب شدند و به شهادت رسيدند.

  • روز دوم؛ مقر سردشت و يادمان بلفت و دوپازا

برنامه بعدي سفر كاروان‌هاي راهيان‌نور جبهه‌هاي شمال‌غرب، رفتن به شهر سردشت است. در اين شهر هم مقر و استراحتگاهي براي زائران فراهم شده است. مسافران نمازظهر و عصر و صرف ناهار را در اين مقر خواهند بود و بعد به يادمان بلفت و دوپازا خواهند رفت و دوباره براي استراحت شبانه به سردشت بازخواهند گشت. احتمالا درباره بمباران شيميايي سال 66 سردشت زياد شنيده‌ايد در اين سفر هم خاطره‌هاي زيادي از حماسه‌آفريني‌هاي مردمان اين شهر خواهيد شنيد. بلفت و دوپازا هم ارتفاعات نزديك سردشت هستند كه عمليات نصر 7 با هدف آزادسازي اين ارتفاعات و خارج كردن شهرهاي سردشت و ربط از زير آتش دشمن در محل اين يادمان انجام شد. اين عمليات در 2مرحله و با رمز يا فاطمه‌الزهرا(س) انجام شد كه طي آن بيش از 30كيلومترمربع از خاك كشورمان آزاد شد.

  • روز سوم؛ يادمان ميرآباد و حاج عمران

روز پاياني سفر شما با كاروان‌هاي راهيان‌نور شمال‌غرب، هم بازديد از 2يادمان دفاع‌مقدس و سپس حضور در مراسم بدرقه زائران و بازگشت خواهد بود. بعد از صبحانه، ابتدا به يادمان ميرآباد كه در نزديكي سردشت قرار دارد خواهيد رفت. بازديد بعدي هم از منطقه عملياتي حاج‌عمران خواهد بود؛ منطقه‌اي سوق‌الجيشي مابين شهرهاي پيرانشهر ايران و چومان مصطفي عراق. حاج‌عمران نام پادگاني عراقي است كه در 12كيلومتري مرز ايران و عراق واقع شده. اين پادگان در عمليات والفجر 2به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. عمليات والفجر2، عمليات حاج‌عمران، عمليات كربلاي 2، عمليات كربلاي 7، عمليات فتح و عمليات نصر 9 در اين منطقه انجام شده است. بعد از بازديد از اين 2يادمان، شما مورد بدرقه قرار گرفته و به شهر خود باز‌خواهيد گشت.

  • مهيا براي يك سفر نوراني

چند نكته كاربردي براي همسفرشدن با راهيان‌نور
خب قرار نيست شما به يك سفر معمولي برويد، از همان مدل سفرهايي كه معمولا در طول سال چندبار به قصد گردش يا زيارت انجام مي‌دهيد. همراه شدن با كاروان‌هاي راهيان‌نور يك سفر خاص به‌حساب مي‌آيد. مخصوصا سفر به جبهه‌هاي شمال‌غرب كشور كه نسبت به جبهه‌هاي جنوب بسيار نوپاتر است و هنوز خيلي ميان مردم جا نيفتاده. اين چند توصيه كاربردي ما احتمالا براي اين سفر به كارتان مي‌آيد.

براي چنين سفري، كفش‌هاي پاشنه‌دار به هيچ عنوان مناسب نيستند. بهترين پاپوش‌ها، كتاني‌ها و كفش‌هاي سبك هستند كه نگران پاره يا خاكي شدنشان هم نباشيد. چون منطقه‌اي كه مي‌رويد خاكي است حتما لباس‌هاي مناسبي هم داشته باشيد. حواستان به سرماي هوا هم باشد، بالاخره شما قرار است به يك منطقه كوهستاني برويد.

البته مهم‌ترين مسئوليت‌ها، گردن رئيس كاروان‌هاست. ولي شما حتي اگر بخواهيد انفرادي هم برويد، بهتر است توصيه‌هايي را مدنظر داشته باشيد. چه انفرادي و چه غيرانفرادي، شماره‌هاي تماس و اطلاعات لازم را در اختيار مسئولان يا متوليان كاروان‌ها بگذاريد. در جلسات توجيهي هم حتما شركت كنيد.

برخي از زائران ممكن است حساسيت‌ها يا بيماري‌هاي خاصي داشته باشند كه فقط خودشان از آنها مطلع‌اند. در اين صورت نياز است كه داروها و لوازم پزشكي مورد نياز را با خودشان همراه داشته باشند. از سوي ديگر اگر با كارواني همراه مي‌شوند بهتر است كه مسئول و مدير كاروان را در جريان بگذارند تا چنانچه مشكلي در طول مسير پيش آمد، مسئول كاروان سريع بتواند اوضاع را مديريت كند.

از ديگر موارد امنيتي كه حتما بايد رعايت شود، چه به‌صورت انفرادي و چه به‌صورت كارواني، اين است كه حتما همسفران خود را بشناسيد تا اگر افراد ناشناس قصد پيوستن به كاروان‌ها يا اتوبوس‌هاي شما را داشتند، موارد را به مديران كاروان‌ها گزارش كنيد. بالاخره ايران در همسايگي كشورهايي آشفته و آشوب‌زده قرار گرفته و بهتر است كه چنين موارد امنيتي، بيشتر و دقيق‌تر رعايت شود.

بهتر است از توقف خودروها و اتوبوس‌ها در غيرمحل‌هايي كه تعيين شده خودداري شود كه مشكلي براي شما و خانواده‌تان پيش نيايد و البته مورد بسيار مهم‌تر ديگر، خودداري از تردد زائران و خودروها در مناطق پاكسازي نشده و آلوده به مين و مواد منفجره است. البته اين موارد را برادران راهنما و راوي كه در مناطق عملياتي و در مسير كاروان‌ها حاضر هستند، به شما تذكر خواهند داد.

بالاخره سفر است و خيلي‌ها دوست دارند همراه خود گوشي‌همراه گران‌قيمت و وسايل زينتي و... بياورند. احتمال گم شدن چنين وسايلي، بالاست؛ در رفت‌وآمد زياد و در مناطق كوهستاني ممكن است اين وسايل فراموشتان بشود. بهتر است تا مي‌توانيد ساده‌تر بياييد و فقط و فقط چيزهايي را كه ضرورت دارد، همراه بياوريد تا هم نگران گم‌شدن چيزي نباشيد هم سبك‌بال‌تر سفر كنيد.

از ديگر موارد ضروري سفر، شناسايي مراكز درماني، انتظامي، امدادي، رفاهي، داشتن نقشه تردد راه‌ها، ترجيحا جي‌پي‌اس، شناسايي پمپ بنزين‌ها، امداد خودروها و... است. خاصه اينكه اگر انفرادي يا خانوادگي سفر مي‌كنيد شناسايي اين موارد مي‌تواند در مواقع بحران حسابي به كارتان بيايد. در ضمن نسبت به زمانبندي اسكان، تغذيه و تردد هم دقت كافي داشته باشيد؛ اين سفر مثل سفرهاي ديگر نيست.

معمولا همراه شدن ده‌ها جوان در يك سفر چند روزه، مقتضيات خاص خودش را دارد. بالاخره شوخي و مزاح و بگو و بخند هست. اما غالب زائران سعي مي‌كنند كه‌ شأن اين سفر را رعايت كنند. گاهي وقت‌ها آدم فراموش مي‌كند كه به چه سفري آمده است و شوخي و خنده را از حد مي‌گذراند، در اين صورت مزاحم حال معنوي ديگران هم مي‌شود. سعي كنيد حد و اندازه را در هر چيزي نگه‌داريد.

  • از كاروان‌هايتان جا نمانيد

بازديد از مناطق عملياتي شمال‌غرب كشور با كاروان‌هاي راهيان نور يك فعاليت گروهي است. اگر مي‌خواهيد بهترين بهره را از اين برنامه معنوي ببريد، بايد حواستان به ساعت باشد. بي‌نظمي هر يك از اعضاي گروه مي‌تواند به قيمت نارضايتي و بهره نبردن ديگر اعضا از اين برنامه تمام شود. راهنماي هر گروه، زمان بازديد از يك منطقه را با توجه به تجربه و شناخت از محل مورد نظر، معين مي‌كند. سعي كنيد وقت‌شناس باشيد تا بتوانيد پا به‌پاي ديگر اعضاي گروه از همه برنامه‌هاي كاروان استفاده كنيد. درضمن اگر در طول مسير حركت در مناطق عملياتي دفاع‌مقدس، حواستان را به مناطق بدهيد و نشاني‌ها را يادداشت كنيد به‌سادگي مي‌توانيد تبديل به فردي شويد كه اين مناطق را مثل كف دستش مي‌شناسد. حتي بعدا خودتان مي‌توانيد راهنماي گروه‌هاي خانوادگي باشيد.

  • همراه با كاروان‌هاي شهرداري

شهرداري تهران هم در روزهاي پيش‌رو، كاروان‌هاي راهيان‌نور برپا خواهد كرد و البته اين كاروان‌ها مثل سال‌هاي گذشته راهي مناطق عملياتي غرب كشور مي‌شوند. قرار است دهمين مرحله اعزام كاروان‌هاي راهيان نور شهرداري تهران از اول‌شهريور آغاز شود و شهروندان تهراني براي ثبت‌نام مي‌توانند به امور ايثارگران مناطق 22گانه شهرداري تهران مراجعه كنند. زائران كاروان‌هاي راهيان نور مناطق عملياتي غرب كشور طي اردوهاي 4روزه مي‌توانند از يادمان‌هاي شهداي قلاويزان در منطقه عملياتي كربلاي يك، شهداي مطلع‌الفجر در منطقه گيلانغرب، شهداي عمليات مرصاد در منطقه تنگه چهارزبر و شهداي پاوه بازديد كنند. گفته شده كه در دهمين مرحله اعزام كاروان‌هاي راهيان نور شهرداري تهران بيش از 5هزار نفر از تهراني‌ها كه تاكنون مناطق عملياتي غرب كشور را زيارت نكرده‌اند به اين مناطق اعزام مي‌شوند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 21 شهريور 1395برچسب:, ] [ 12:40 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

 

                     بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین

روز هشتم ماه دوالحجه را ترویه می نامند ودر واقع در این روز حجاج محرم  می شوند وبه سوی منا وعرفات رفته تا اعمال ومناسک حج را

انجام دهند

ولذا هرکسی که بخواهد به حج مشرف شود سعی می کند

 که تا روز هشتم خود را به آن سرزمین برساند ودر واقع تمام کسانی که قصد انجام دادن  اعمال حج را دارند تا روز هشتم خودرا به مکه می رسانند  اما در سال شصت هجری در حالی که همه زائرین خانه خدا به مکه آمده بودند شاهد واقعه ای دردناک بودند وآن این که منوجه شدند که حجة الله وخلیفة الله وامام زمانشان حضرت ابی عبدالله الحسین (سلام الله علیه )همراه بااهل بیت واصحاب ویاران با وفایشان  علی رغم میل باطنیشان از مکه خارج می شوند!!!

اگر کسی به این خروج در چنین لحظاتی فکر کند به این معنا می رسد که این روز برای آن حضرت جه روز سختی بوده است ؛ زیرا خارج شدن حجة الله در یک چنین زمانی که همه آماده برای محرم شدن هستند بسیار دشوار است !!

چرا؟

دلائل مختلفی برای این خروج ذکر شده است از آن جمله چنین نقل می کنند : که کسانی از طرف حکومت وقت (یزید ) قصد داشتند تا حضرت را در ایام حج در خانه خدا به قتل برسانند وحضرت برای این که حرمت بیت الله الحرام حفظ شود ودر خانه خدا خونریزی نشود ترجیح دادند که از خانه خدا خارج شوند تا چنین واقعه ای اتفاق نیفتد .وقتی از حضرت در باره خروج از مکه سؤال می شود چنین آمده است که در جواب قریب به این بیان فرمودند:«جدم رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم ) را در خواب دیدم وبه من فرمودند :«اخرج الی العراق ان الله شاء ان یراک قتیلا»=برو به طرف عراق خداوند میخواهد تو را کشته ببیند»شاعر برای این واقعه تاریخی چنین سروده است :

 

   به یوم ترویه محمل ببستند            خواتین اندر آن محمل  نشستند     

  حرم را از حرم کردند بیرون               همه سر گشته اندر دشت وهامون

   همه  قربانیان  کعبه      دل                 برون خرگه زدند  از       کعبه گل

  کسانی را که در عالم پناهند               برون کردند از  بیت          خداوند
هدی با زنگ اشتر گشت چون جفت       ترمای عدی عدی با آن شتر گفت
همین با نو که بر اشتر سوار است           مهین دخت امیر مومنان        است
همین بانو که بر اشتر نشسته                 دل از قید علائقها             گسسته
 مبادا آن که آزارش نمایی                   هم آزار دل زارش               نمایی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 21 شهريور 1395برچسب:, ] [ 11:42 ] [ حسین زارع ] [ ]

ثبت نام برای اربعین را در یوم‌الترویه انجام دهیم؛ همزمان با شروع حرکت حسین(ع) به کربلا

حجت الاسلام پناهیان در سلسله جلسات تاریخ تحلیلی اسلام که هر هفته در «هیأت شهدا گمنام» برگزار می‌شود، ضمن اشاره به یکی از مقاطع مهم تاریخ سیدالشهدا(ع) به نام «یوم‌الترویه»، پیشنهاد کرد: مردم بساط ثبت‌نام برای اربعین را به ماه محرم و ایام نزدیک اربعین موکول نکنند، بلکه در یوم‌الترویه در هیأت‌ها ثبت ‌نام کنند و مقدمات سفر به کربلا را فراهم کنند؛ یعنی در همان روزی که امام حسین(ع) حرکت خود را از مکه به سمت کربلا آغاز کرد. در ادامه گزیده‌ای از این سخنرانی را می‌خوانید:

چقدر خوبست هیأتی‌ها، یاد «یوم‌‌الترویه» را احیا کنند

یکی از مقاطع مهم تاریخ سیدالشهدا(ع) که به آن توجه نشده «یوم‌الترویه» است. یوم‌الترویه اشارات و معانی فراوانی در خود دارد. چقدر خوب است هیأتی‌ها، ذکر و یاد یوم‌‌الترویه را احیا کنند و آغاز سفر کربلای اباعبدالله‌ الحسین(ع) و نقطۀ شروع حماسۀ عاشورا را گرامی بدارند.

یوم‌الترویه چیست؟ یوم‌الترویه یک روز قبل از روز عرفه است؛ یعنی روز هشتم ذیحجه که در گذشته، حاجیان در این روز برای صحرای عرفات آب برمی‌داشتند که وقتی به مشعر و منا می‌روند، همراه‌شان آب باشد. یوم‌الترویه یعنی روزِ آب برداشتن و ذخیرۀ آب.

یوم‌الترویه روزی بود که حسین(ع)با ترک مراسم حج، سفر به کربلا را آغاز کرد

اما در این روز چه اتفاقی افتاده است؟ یوم‌الترویه روزی بود که امام حسین(ع) در مکه در میان حاجیان حضور داشتند، ولی به‌جای اینکه مثل سایر حجاج آماده شوند که به عرفات بروند، عمرۀ وداع به‌جای آوردند و با ترک مراسم حج، سفرشان به کربلا را آغاز کردند.

اینکه امام حسین(ع) وسط حاجی‌ها از صف حج بیرون آمد و به سمت کربلا رفت، و حاجیان در آن سال خونبار، عافیت‌طلبانه حسین(ع) را تنها گذاشتند، خیلی معانی دربردارد! مردمی که به فرزند پیامبر(ص) تأسی نکردند، اولاً در واقع مقدمات قتل اباعبدالله ‌الحسین(ع) را فراهم آوردند، و ثانیاً مقدمات نابودی خودشان را در عرصه‌های مختلف فراهم کردند.

یوم‌الترویه ترجیح جهاد بر عبادت عافیت‌طلبانه را فریاد می‌زند/باید مناسبت این روز را احیا کنیم

ما باید اشارات باعظمت این روز را دریافت کنیم؛ خصوصاً در این سالی که راه حج برای بسیاری از ملل اسلامی مسدود شده است. با زنده کردن یاد یوم‌الترویه می‌توان تفاوت عبادت واقعی با عبادت قلابی و عافیت‌طلبانه را بیان کرد. یوم‌الترویه که آغاز علنی شدن غربت امام حسین(ع) است، ترجیح جهاد بر عبادت عافیت‌طلبانه را فریاد می‌زند. وای بر مردمی که امام خود را در نبرد با دشمن دین، تنها گذاشتند و به عبادت پرداختند.

در روضه‌های قدیمی، یوم‌الترویه جایگاهی داشت و شعر مشهوری هم دارد که تاج نیشابوری گفته: «به یوم‌الترویه محمل ببستند؛ خواتین جمله در محمل نشستند». خُب همانطور که  بوی حماسه از یوم‌الترویه به مشام می‌رسد، احساس سوگواری ما هم باید از یوم‌الترویه آغاز شود، که  همراه ایام مسلمیّه و شهادت امام باقر(ع) هم هست. باید مناسبت یوم‌الترویه را احیا کنیم و نامش را بر زبان‌ها جاری کنیم و برای این لحظه از غربت امام حسین(ع) خون گریه کنیم. و ذاکران  و شاعران عاشورایی، غوغایی از حکایت غربت امام حسین(ع) برپا کنند.

ثبت نام برای اربعین را در یوم‌الترویه انجام دهیم؛ همزمان با شروع حرکت حسین(ع) به کربلا

چقدر خوب است که مردم بساط ثبت‌نام برای اربعین را، به ماه محرم و ایام نزدیک اربعین موکول نکنند، بلکه در یوم‌الترویه در هیأت‌ها ثبت‌نام کنند و مقدمات سفر به کربلا را فراهم کنند. این یعنی: «در همان لحظه‌ای که امام حسین(ع) به سمت کربلا حرکت کرد، ما هم در همان موقع می‌خواهیم برای کربلا ثبت نام کنیم.» این نوعی همراهی با کاروان حسینی است.

یاد این روز باید احیا شود؛ غریبی امام حسین(ع) فقط مال روز عاشورا نیست، امام حسین(ع) در یوم‌الترویه غریب شدند. چرا که وقتی حرکت خود را آغاز کردند، فقط تعداد اندکی همراه ایشان آمدند و بقیه مشغول کار خودشان بودند.

یوم‌الترویه اولین جلوۀ غربت حسین(ع) است

روضه‌های ما از یوم‌الترویه شروع می‌شود. امام حسین(ع) اگر آنجا می‌ماند، می‌خواستند ایشان را مخفیانه- به‌صورت ترور- به قتل برسانند. لذا از خانۀ خدا خارج شده و به سمت کربلا حرکت کردند. البته حرکت ایشان به سمت کوفه بود، ولی خُب ایشان را به کوفه راه ندادند و در واقع امام حسین(ع) از همان‌جا لحظه‌های آوارگی‌شان آغاز شد

شما این آمادگی ذهنی را برای یوم‌الترویه داشته باشید و مقدمات مراسمی برای این روز را فراهم کنید. خوب است که هیأت‌ها یک جلسه‌ای هم برای یوم‌الترویه داشته باشند؛ و با آیین خاصی از اولین جلوۀ غربت امام حسین(ع) یاد کنند.

در مراسم یوم‌الترویه باید خیانت آل‌سعود به امت اسلامی را یادآوری کرد

حضور حجاجی که از حج بازمانده‌اند و خانواده‌های شهدای حرم در این مراسم بسیار الهام‌بخش خواهد بود. باید در مراسم یوم‌الترویه فریاد زد: «حرم را از حرم کردند بیرون» و خیانت آل سعود به امت اسلامی را یادآوری کرد. یاد حضرت امام(ره) به‌خیر که می‌فرمود: مردم باید در عزاداری‌های محرم جنایات آل سعود را یاد کنند و آن را محکوم نمایند.(یک ننگی است الآن برای همه مسلمین دنیا که مکه، محل قدس الهی، محلی که مقدسترین مقامات الهی است، این‏طور شکسته بشود و مسلمان‌ها نشسته باشند تماشا کنند. مسلمانها خودشان تکلیف خودشان را می‏دانند. مسئله را باید زنده نگه داشت. در ماه محرم، تمام کسانی که منبر می‏روند، واعظ هستند، نوحه‌خوان هستند، تمام دسته‌جات باید در رأس امورشان این مسئله قرار داده شود؛ صحیفه امام/۲۰/۳۶۹) و (لازم است در نوحه‏‌ها و اشعار مرثیه و اشعار ثناى از ائمه حق- علیهم سلام اللَّه- به‌طور کوبنده فجایع و ستمگری‌هاى ستمگران هر عصر و مصر یادآورى شود؛ و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست امریکا و شوروى و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، این خائنین به حرم بزرگ الهى- لعنه اللَّه و ملائکته و رسله علیهم- است به طور کوبنده یادآورى و لعن و نفرین شود؛ صحیفۀ امام/۲۱/۴۰۰)

 

منبع: رجانیوز


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 21 شهريور 1395برچسب:, ] [ 10:44 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

دیدند حال آقا (ع) دارد بد تر می شود. یک طبیب آوردند. دستمال زردی در جای شکافتگی به سر آقا بسته بودند. از بس رنگ صورت اقا زرد شده بود اصلا معلوم نبود که به سر آقا دستمال بسته اند. طبیب تا به آقا نگاه کرد خیلی منقلب شد گفت: یک ریه گوسفند برای من بیاورید. یک ریه تازه آوردند. این طبیب با یک حساب دقیق طبی یک رگ از داخل این ریه بیرون کشید. دستمال سر را باز کردو این رگ را داخل شکافتگی سر گذاشت و دوباره دستمال را به سر آقا بست. گفت: آقا زاده ها! سه،چهار دقیقه صبر کنید،نتیجه را می گویم. شما می دانید دیگر این بچه ها در چنین وقتی  حالشان چطور است. خانمها و دخترها پشت در ایستاده اند تا ببینند که طبیب چه می گوید. بچه ها دلشان منقلب است. منتظرندکه ببینند طبیب چه می گوید. سه، چهار دقیقه گذشت. یک وقت دیدند طبیب دستمال را باز کرد و رگ را از وسط شکافتگی سر در آورد. مقابل خورشید گرفت و یک نگاهی به آن کرد. رو کرد به امام علی (ع) صدا زد: آقا جان! وصیت خود را بکن که ضربه دشمن خدا کار خود را کرده، زهر به مغز اثر کرده است. فقط من یک چیز می توانم بگویم و آن این که اگر بابایتان اگر آب خواست به جای آب به او شیر بدهید. اگر غذا می خواهد باز به او شیر بدهید. زهر جگرش را آتش می زند. هیچ چیز مثل شیر خنکش نمی کند. آقایان! چند دقیقه بیشتر نگذشت که در شهر کوفه پخش شد که برای آقا شیر خوب است. یک وقت دیدند از اطراف و اکناف،مردم دارند قدح قدح شیر می اورند.زنی چهارتا بچه یتیم دارد. این زن یک شتر دارد. شیر شترش را می دوشد و می فروشد و با این کار خرج زندگی اش را در می آورد. امام حسن (ع) دید این زن هم قدح شیر آورده است. صدا زد: مادر! تو چرا شیر آوردی؟ گفت: آقا! من نمی خواستم بیاورم. می خواستم شیر را بدوشم و بفروشم اما خدا می داند یک وقت دیدم بچه هایم آمدند و گفتند: مادر! ما امروز نهار نمی خواهیم. آقا علی (ع) برایش شیر خوب است. امشب شب یتیمی شیعه است. امشب هر کس شیعه باشد یتیم شده است. آی علی!آیا امشب می خواهی جواب ما را ندهی؟ تمام بچه هایش را دورش جمع کرد و با همه وداع نمود. حاضرید یا نه؟ یک وقت دیدند علی(ع) پایش را طرف قبله دراز کرد. وای علی کشته شد! ما طرفدار علی هستیم ما برای علی(ع) می میریم. وای علی کشته شد ! شیر خدا کشته شد!... الهی به آبروی امیر المومنین(ع)ما را از علی جدا نکن



نویسنده خادم الشهداء در 09:50 ب.ظ | نظرات(2)

آی زن و مرد امشب علی (ع) برای افطار به خانه دخترش آمد. امّ کلثوم مقداری نمک و یک ظرف شیر آماده کرده تا بابایش بخورد. امیرالمومنین(ع) تا نشست سر سفره صدا زد: دخترجان! کی دیدی بابایت سر سفره دو جور خورشت داشته باشد. بی بی ظرف شیر را برداشت علی(ع) با نان و نمک افطار کرد. آه! امشب علی(ع) گاهی قران می خواند، گاهی مناجات می کند، گاهی می اید درصحن حیاط به ستاره ها نگاه می کند و می گوید: « انّا لله و انّا الیه راجعون » یک وقت امّ کلثوم صدا زد: بابا! چرا امشب که خانه من آمدی این قدر ناراحتم می کنی؟ دختر،بابا دوست است. وای! نزدیک اذان صبح شد.علی(ع) وضو گرفت، عبایش را پوشید، عصایش را در دستش گرفت. همین که خواست از خانه بیرون بیاید دید این مرغابی ها آمدند دامنش را گرفتند. امّ کلثوم بیشتر ناراحت شد، صدا زد: بابا! خانه من زیاد می آمدی،اما هیچ گاه این مرغها چنین نمی کردند. بابا! مگر امشب خبری است؟علی! علی! علی!...  آقا آمد طرف مسجد، رفت بالای مناره یک اذان دلربایی گفت: تمام مردم مردم کوفه صدایش را شنیدند. آی خدا! دیگر نمی گویم چه شد آماده اید یا نه ؟ آی زن و مرد! یک وقت دیدند زینب(س) دارد می دود، یا الله! یا الله! آمد صدا زد حسن جان! بلند شو. حسین جان بلند شو. گفتند: خواهر! مگر چه خبر است؟ صدا زد: برادرها! بلند شوید ببینید این منادی چه می گوید؟ صدا زد: برادرها! منادی دارد می گوید: مردم! علی را کشتند. وای علی کشته شد! وای علی کشته شد! شب ضربت خوردن علی(ع) است. آی علی! این شیعه هایت هنوز نمرده اند. اینها زنده اند. علاقه ات در روح ما خوابیده است. حجة بن الحسن! عمامه ام را هم بر می دارم. من نوحه خوانم، من واعظ نیستم، من روضه خوانم، من واعظ نیستم، من سینه زن علی (ع) هستم،واعظ نیستم. وای علی کشته شد! شیر خدا کشته شد! « اللهم انا نسئلک و ندعوک باسم العظیم الا عظم الا عزالاجل الااکرم بحق الزهرا و أبیها و بعلها و بنیها، سیما مولانا و سیدنا حجة بن الحسن العسکری. چهل مرتبه: یا الله! به آبروی امام عصر(عج) ما را بیامرز! پدر و مادرمان را بیامرز!



نویسنده خادم الشهداء در 09:33 ب.ظ | نظرات(0)

بارالها رهبراسلامیان کی خواهد آمد   شیعیان را غم گسار مهربان کی خواهد آمد؟

انتظار مصلحی دارد جهان اما نداند مصلح کل،رهنمای انس و جان کی خواهد آمد؟

شاعر دیگر در جواب می گوید:

خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد   غم مخور آخر طیب دردمندان خواهد آمد

آن قدر از کردگار خویشتن امیدوارم            که شفا بخش دل امیدواران خواهد آمد

دردمندان،مستمندان،بی پناهان را بگویید  منجی عالم،پناه بی پناهان خواهد آمد

صبرکن یا فاطمه! ای بانوی پهلو شکسته مهدیت با شیشه دارو و درمان خواهد آمد

به خدا! به خدا! آی شیعه ها! آقایمان می آید. به خدا! طرفدار بی کسی ها می آید. آقا جان! به خدا ما غریب شده ایم. پسرفاطمه (س) به خدا شیعه هایت بی کس شده اند. آقا جان هر کس می رسد به سر ما می زنند. قربان تو شوم دیگر بس است. حجة بن الحسن! شیعه هایت پژمرده شده اند. پسرفاطمه (س) دوستانت افسرده شده اند. مهدی قرآن! طفدارانت دل شکسته شده اند. خودت هم از خدا بخواه خدا فرجت را نزدیک کند. فراق خودمان کم است، دشمن هم ما را سرزنش می کند. می گویند: اگر آقا داشتید می آمد. آقا جان بچه هایمان جوان شدند. جوانهایمان پیر شدند. یک عده از پیرهایمان مردند. آخر هم تو را ندیدند. آقا جان! به خدا خسته ام. ارباب جان! می دانی ناراحتم. پسر فاطمه (س)! می دانی به چه عقیده ای در این بیابانها راه می افتم. پسر فاطمه (س) خستگی سرم نمی شود. نیم ساعت پیش،بچه ای به من چیزی گفت. پریشان بودم پریشان ترم کرد. یک بچه ده ، دوازده ساله آمد،دستم را گرفت. گفت: آقای کافی!این جمعه آقا می آید یا نه؟ حجة بن الحسن! ببین این بچه هایمان چه می گویند؟ بچه جان! چرا ناراحتم کردی؟ داغ خودم کم است هی نمک روی زخم دلم می پاشی. آقا! قربانت شوم یک عمر است سر راهت نشسته ام. به هر کس می رسم می گویم: نا امید نباش آقا می اید. منتظر بشین آقا می آید. یابن الحسن! آقاجان ما که مردیم. چند شب پیش نشسته بودم، وصیت نامه ای برای خودم می نوشتم. در وصیت نامه ام نوشتم وقتی من مردم اگر بین هفته بود جنازه ام را بگذارید در سرد خانه باشد،تا صبح جمعه شود و دوستان دور جنازه ام یک دعای ندبه بخوانند و چند تا « یا صاحب الزمان» بگویند. تا جنازه ام نیز ناله تان را بشنود. یک نفر از رفقا نامه ای به من نوشت. ازآن آدمهای عاشق امام زمان (ع) است. در نامه اش چیزی نوشته بود که چند روزی حالم را منقلب کرد. نوشته بود: من چهل شب چهارشنبه از یزد حرکت می کردم و به جمکران می آمدم. توسلی داشتم و برگشتم. نوشته: حاج آقا! شب چهارشنبه چهلم، خسته خسته بودم،یک ساعتی اول شب بخوابم و سحر بلند شوم،برنامه ام را انجام دهم. می گوید: داخل صحن هوا گرم بود، خوابیده بودم. یک وقت دیدم از در مسجد جمکران یک عده طلبه آمدند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: آقا دارد می آید. حجة بن الحسن (ع) دارد می آید. خوشحال شدم. دویدم،آقا را دیدم اما نتونستم جلو بروم. گفتم: آیا آقا آمده اند که بمانند؟ خودشان بلند فرمودند: برو به مردم بگو برایم دعا کنند تا خدا فرجم را نزدیک کند. آی مردم! به خدا قسم این دعاهایتا اثر دارد. والله این ناله هایتان اثر دارد. خود اقا به مرحوم مجلسی فرمود: مجلسی!به شیعه هایم بگو برایم دعا کنند. به خدا دلش خون است. اما مصلحت در این است که فعلا پسر فاطمه(عج) در پس پرده غیبت باشد. تا کی نمی دانم. دلت اینجاست؟ می خواهم یک دعا کنم. آی آنهایی که دوستش دارید از ته دل آمین بگویید. الهی! به پهلوی شکسته زهرا(س) خدایا!به صورت سیلی خورده زهرا(س)،الهی! به جگر پاره پاره امام حسن(ع)،الهی به سر بریده حسین(ع) قسمت می دهم حالا دیگر فرجش را نزدیک کن!آقا جان! آقا جان!آقاجان! به خدا ما هم دلمان خون است.

دیده در هجر تو شرمنده احسانم کرد         بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد

آقا جان! دیگر من از چشمهایم خجالت می کشم از بس برایت گریه کرد. تا کی من به این چشمهایم بگویم که در فراق تو اشک بریزد.

شاه ای از گل روی تو به بلبل گفتم           این تنگ حوصله، رسوای گلستانم کرد

شمه ای از غم هجران تو گفتم با شمع       آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

آقا !خاک کف پایت طوطیای چشمم. اقاجان! نمی خواهم گلایه کنم فقط می خواهم عرض کنم : آقا جان! حجة بن الحسن! این وقت شب ما اینجا آمده ایم دور همدیگر نشسته ایم،می توانستیم برویم بخوابیم. اما همه آمده اند تو را می خواهند. مهمانها نشسته اند . منتظر تو هستند. « اللهم صل علی محمد و آل محمد، بحق الحجة یا الله»



نویسنده خادم الشهداء در 09:30 ب.ظ | نظرات(0)

چون که شود روز جمعه دل نگرانیم                         منتظر مقدم امام زمانیم

جمع شویم و دعای ندبه بخوانیم                   تا که شود آشکار آن شه خوبان

ما هم یعقوب وار دیده به راهت                        منتظر دیدن جمال چو ماهت

این غم و افسردگی و رنج و نقاهت                   گشته پدید از فراقت ای تابان

ای شب هجران مگر که بی سحر هستی         نوبه ما کی شود به ما برسی

نسبت مه دادنم به شه غلط هستی                 ما کجا و جمال یوسف دوران

شمس و قمر شعله ای زمشعل رویش           ظلمت امکان سواد طرَه مویش

یوسف کنعان گلی زگلشن رویش                 شاه حجازی بود نه برده کنعان

کافی مسکین زبهر دیدن رویت              گشته چو مجنون اسیر بر سر کویت

تشنه ی یک جام وصلت است ز جویت        جام وصالت رسان به کام گدایان

 

آقا من که چیزی دیگر از تو نمی خواهم   فقط می خواهم یک بار دیگر ببینمت . مهدی جان! قربان تو شوم فقط می خواهم یک دفعه ببینمت . آقا جان ! من که دارم برات میمیرم پسر فاطمه ! موهای سرو صورتم سفید شده است . حجة بن الحسن ! تا کی در انتظارت بمانم آقا جان ! میترسم بمیرم و تو را نبینم. اگر عاشق هستم تو عاشقم کردی . آقا جان! اگر دیوانه ام تو دیوانه ام کردی . اگر در به درم تو دربه درم کردی . به مادرت فاطمه (ع) قسم هر کجا بروم میگویم : مهدی جان . به مادرت زهرا (ع) قسم به هر کس می رسم می گویم : بگو مهدی جان .آنقدر صدایت میزنم تا جوابم بدهی آنقدر ناله می کنم تا جوابم بدهی . آنقدر فریاد می زنم تا جوابم بدهی . آنقدر در خانه ات را می زنم تا در به رویم باز کنی . به خدا قسم مردم را در خانه ات میشورانم . در هر روستایی که منبر بروم می گویی: برویم در خانه ی امام زمان (ع) در هر شهری که منبر بروم می گوییم : برویم در خانه  مهدی فاطمه (ع) به هر کس که برسم می گویم : بی خود نشسته اید ، بلند شوید برویم در خانه اش را بزینم .

آقا جان! آخه ما که غیر از تو کسی را نداریم . ما که غیر از تو پناهی نداریم . حجة بن الحسن ! دشمنهایت زیاد شده اند . پسر فاطمه ! دوستانت را محاصره کرده اند. این چهار تا شیعه هایت غریب شده اند. شیعه هایت بی کس شده اند . شیعه هایت بی یاور شده اند . هر کس از راه میرسد به ما تو سری میزند. یا الله!

هر کس از راه میرسد به سرمان میزند. آری کسی که صاحبش بالای سرش نباشد، اذیتش می کنند. بگویم در این صبح جمعه یا نه ؟ ای خدا! بگوییم ؟ کار به جایی رسیده که به ما میگویند: اگر شما آقا داشتید می آمد . خدایا! دیگر قدر سرزنش بشنوم؟ چقدر شماتت بشنوم؟ خدایا! کی میشود پرده  را کنار بزنی و پسر فاطمه بیرون بیاید؟ کی میشود آقا ظهور کند و من هم سرم را بلند کنم و بگویم: دیدید آقایم آمد. سینه ام را سپر کنم و بگویم: دیدید اربابم آمد . خدایا! اذان صبح شد و آقا نیامد. نماز صبحمان را خوانده ایم، آقا نیامد. مگر میخواهد این جمعه هم نیاید؟

شاه ! زفقیران روی مگردان                      بر درگهت افتاده به صد گونه امیدی 

آی گرفتارها! آی متبلاها!مگر شیعه نباشید! اگر شیعه هستید و عقیده به امام زمان (ع) دارید، اگر پایبند به حجة بن الحسن (عج) هستید بگویید: یابن الحسن! یابن الحسن!.... آقا جان یک عده صبح جمعه دست زن و بچه هایشان را گرفته اند و کنار دریاها رفته اند. دنبال هرزگی و بی بند باری رفته اند. یک عده آدم خوش عقیده هم در این هوای گرم بلند شده اند و به مهدیه ات آمده اند، اگر به تو عقیده نداشتند صدایت نمی زدند. اگر به تو معتقد نبودند به خانه ات نمی آمدند. به جان مادرت فاطمه (س) دوستت داریم. به خدا قسم به تو علاقه داریم. به تو پایبندیم. آقا جان! نمی شود ما تو را بخواهیم ولی تو ما را نمی خواهی. نمی شود من صدایت بزنم و تو اعتنایم نکنی. آنقدر صبح جمعه به دوستان و برادرانم می گویم صدایت بزنند، به مادرها می گویم ناله کنند تا هر کجای این عالم هستی صبح جمعه ای، سری به مهدیه ات بزنی و ببینی این مهمانهایت چه می گویند؟ چه کار دارند؟ چه می خواهند؟ یا بن الحسن! یابن الحسن!....

ای مریض دارها! آی مریضها! کسی را صدا بزنید که اسمش شفاست. همه صدایش بزنید: یابن الحسن! یابن الحسن!...



نویسنده خادم الشهداء در 09:22 ب.ظ | نظرات(1)

ای مردم! امشب، شب جنبیدن و جهش است. می دانید چرا؟ امشب هر پر و بالی دارید بزنید! آماده شوید که فردا شب شب احیا است. فیض بگیرید! این دل اگر کثیف است یک جارو بردارید و کثافتهایش را بیرون بریز! این روح اگر الوده است تمیزش کن! مبادا فردا، شب احیا و شب قدر دست خالی برگردی!

خدایا! این دل هوی و هوسی را از ما بگیر! یک دل خدایی به ما مرحمت کن! آی خدا! این دل بت پرست را از ما بگیر یک دل خدا پرست به ما بده! خدایا! عمرم دارد تمام می شود و هنوز خوب نشدم . ای خدا! پیمانه دارد پر می شود و آن جوری که خواستی از کار در نیامدم.

خدا! می ترسم بمیرم  و از تو جدا بمیرم. خدایا! می ترسم بمیرم و مغضوب تو بمیرم. ای خدا! می ترسم بمیرم و با دست خالی بمیرم. خدا! دل شب ماه رمضان است، ماه توست. آدم اگر یک کسی را در خیابان ببیند و یک کاری با او داشته باشد ممکن است او را ردّ کند. اما اگر برود داخل خانه اش و روی فرشش بنشیند، یک جور دیگر با آدم حرف می زند. می گوید: مهمان من است ، داخل خانه من است، روی فرش من است. حجة بن الحسن! امام زمان! ای کسی که کارهای خدا به دست توست. ای کسی که اگر دل شب این ماه رمضان لب از روی هم برداری، این قدر آبرومندی، این قدر عزیزی، این قدر مورد توجهی که خدا بی جوابت نمی گذارد. تو را به جان مادرت زهرا (ع) از خدا بخواه یک دین و ایمان ثابتی به ما بدهد. خدایا ! اگر بنا بود گناهکارها را قبول نکنی حرفی نداشتم. خدا! اگر بنا بود توبه ام را قبول نکنی پس چرا حرّ را راه دادی؟ خدا! من گناه کردم اما هر چه گناه کرده باشم گناه حرّ را نکردم. برای اینکه هر کاری کرده ام اما دیگر سر راه امام حسین (ع) را نگرفته ام. آی حسین! حسین!...

حرّ مگر چه کردی؟ با هزار سوار آمد سر راه امام حسین(ع) را گرفت. گفت: از این طرف نباید بروید از آن طرف بروید. یک چیز یادتان می دهم که رمز عوض شدن است. وقتی که داری می روی طرف گناه یک راه آشتی برای خودت بگذار. عرق خورهای سابق، لاتهای سابق در نهایت توبه می کردند. می دانی چرا؟ چون اول محرم که می شد شیشه را می بوسید و کنار می گذاشت. شب اول ماه رمضان هم کنار می  گذاشت.این راه آشتی بود، خدا هم خوشش می آمد، می گفت: عاقبتت را ختم به خیر می کنم. توفیق توبه به او می داد. این آدم غیر از آن گناهکاری است که شب وفات علی(ع) عرق می خورد. غیر از آن کسی است که روز عاشورا هم آب جو می خورد. حرّ با هزار سوار آمده جلوی امام حسین (ع) را گرفته است. اما حواسش جمع است. خیلی تند نمی رود، راه آشتی می گذارد. تا امام حسین (ع) فرمود: ظهر است می خواهیم نماز بخوانیم، حرّ گفت: هم با شما نماز می خوانم. فرمود: تو با ما نماز می خوانی؟ گفت: من که می دانم پسر فاطمه (س) هستی. عقیده ام با تو است. پول و حقوق و شکم پروری مرا سر راهت آورده است و الاّ دلم با تو است. نمازشان را خواندند. حرّ باز نگذاشت امام (ع) به راه خودش ادامه دهد. امام حسین (ع) ناراحت شد . فرمود: { ثکلتک اُمُّک؛} مادرت به عزایت بنشیند! یک نگاه به ابی عبدالله کرد و گفت: چه کنم که مادرت فاطمه (س) است. این احترامها عاقبت به خیری دارد. این راه آشتی است. حرّ در لشکر عمرسعد، رئیس قبیله و سردار یک جمعیت است. همین طور که داشت در لشکر عمر سعد قدم می زد یک وقت دید یک صدایی به گوشش رسید: یا حرّ « أبْشِرُ بِالجَنَّةِ؛» ای حرّ بشارتت می دهم به بهشت. به خدا اگر این صدا به گوشش نخورده بود این طرفی نمی شد. آی خدای عوض کن، آی خدای حرّ عوض کن، امشب یک ندای دیگری بده!و این بدها را عوض کن! حرّ تصمیمش را گرفت. گفت: بالاتر از کشته شدن که نیست بهشت می ارزد. به بهانه ای که اسبش را آب بدهد آمد طرف نهر و از طرف نخلستان خود را به لشکر امام حسین (ع) رسانید. برای امام حسین (ع) میهمان آمده است. آی حسین! امشب هم یک عده حرّ داری. حرّ آمد. آقا یک نگاهش کرد دید منقلب است. سرش را پایین انداخته است. امام حسین(ع) آمد نگاهش کرد. هر کس دیگر به جای آقا بود راهش نمیداد، کسی که امام حسین(ع) را به کشتن داد حرّ بود. ولی امام حسین(ع) توبه اش را پذیرفت

 

در آتشم بیفکن و نام از گنه مبر                   که آتش به گرمی عرق انفعال نیست  

 

« أالهمَ انَا نسئلک و ندعوک باسم العظیم بحقَ الزَهراء یا الله!»



نویسنده خادم الشهداء در 09:16 ب.ظ | نظرات(4)

خدا! مگر خودت نگفتی: گداها را نا امید نکنید؟ به من می گویی: به گدا چیزی بده! پس چرا وقتی من می آیم، خودت در را می بندی؟ ای خدا! الان این حدیث امام صادق (ع) را برای این گناهکاران می خوانم، امیدوارشان می کنم. آنقدر ناله کنند تا جوابشان را بدهی. مردم! امام صادق (ع) فرمود: فردای قیامت که می شود جوانی را می آورند. پرونده اش را به دستش می دهند. می گویند: بخوان! جوان وقتی نامه کارهایش را می خواند می بیند همه اش گناه است، سرش را پایین می اندازد. می گویند: جوان! چرا اینقدر گناه کردی؟ چیزی نمی گوید. چرا معصیت کردی ؟ چیزی نمی گوید. یک وقت می گویند: جوان ما چه کنیم ؟ خودت بگو. یک وقت جوان راه جهنم را می گیرد و سوی جهنم می رود. یک چند قدم که می رود چیزی به او نمی گویند یک وقت خطاب می رسد: جوان! کجا می روی؟ می گوید: خدا! بد کردم حق با توست، باید بروم. خطاب می رسد : جوان اگر تو گناه کردی من هم خدای غفّارم. الهی العفو العفو العفو ....

جوان ها! بگویید: خدا! به جان این صاحبخانه، فاطمه(ع) قسم ، به جان بی بی فاطمه معصومه(ع) قسم، خدا اگر امشب جوابم را ندهی دیگر در خانه ات نمی آیم. تو اگر نمی گویی من می گویم. می گویم: خدا اگر جای دیگه بروم می گویی چرا رفتی؟ حالا هم که در خانه ات آمده ام جوابم بده. خدا! شاید واسطه می خواهی حرفی ندارم الان تمام این مردم را بر می دارم، می روم کربلا، حسین (ع) را می آورم. حسین! حسین!حسین!....

مقابله قبله بنشینید همه با توجه باشید، می خواهیم برویم گدایی کنیم. گنهکارها وقت ناله کردن است، حالا ده مرتبه بلند بگویید: الهی بمحمد العفو، العفو ... آدم ابوالبشر را وقتی از بهشت بیرون کردند تا خدا را به این اسما خمسه نداد خدا از او نگذشت. سریّ دارد که من وقت احیا به ال محمد (ص) متوسل می شوم. ده مرتبه بگویید:

الهی بعلی العفو،العفو... الهی! بفاطمه العفو، العفو،... الهی ! بالحسن العفو، العفو...

الان یک عده ای هم در حرم ابی  عبدالله (ع) دور قبر امام حسین (ع) هستند و آقا را واسطه کرده اند. ما هم قاطی آنها شویم. الهی بالحسین العفو العفو ... ده مرتبه بگویید: بالحجة العفو، العفو... { اللهمّ انّا نسئلک و ندعوک باسمک العظیم الا عظم الاعزّ الاجلّ الاکرم بحقّ زهرا و ابیها و بعلها و بنیها سیّما مولانا و سیّدنا حجة بن الحسن العسکری، چهل مرتبه: یا الله!



نویسنده خادم الشهداء در 09:11 ب.ظ | نظرات(2)

آقایان اهل علم! سربازهای حجة بن الحسن!  رفقای عزیزم! به شما می گویم این ساعتهای آخر شب یادتان نرود. هر جا هستید این ساعتها یادتان نرود. نزدیک سحر بلند شو بگو: یابن العسکری ! کمکم کن! موفقیتم را زیاد کن! یک عمر با برکتی به من بده! پیشرفت امور تحصیلی و دینی و دنیایی نصیبم کن!

در روایت دارد اگر در دل شب جوانی بلند شود و صورتش را در تاریکی روی زمین بگذارد و خدا ، خدا کند خداوند به ملائک اش خطاب می کند: آی ملائکه ! ببینید این جوان چطور می گوید: خدا، من او را بخشیدم.

ای جوان ها! از شما زود می خرد. اگر تا حالا هیچ شب بیدار نبودی، امشب که بیداری. به جان شما توفیقی است. یادمان نمی رود یک شب در حرم سیدالشهدا (ع) دور قبر مطهر ابی عبدالله (ع) داشتم دعای کمیل می خواندم. وسط دعای کمیل حالم منقلب شد، نگاه کردم دیدم عجب مجلسی ! وسط مجلس ما قبر ابی عبدالله (ع) است و دلباخته ها هم دورش نشسته اند و می گویند: خدا. خیلی منقلب شدم یک دفعه گفتم: خدا چرا ما را نمی آمرزی؟ مرحوم آیت الله امینی صاحب الغدیر که گوشه ای نشسته بود، یکدفعه بلند شد و فرمود: آقای کافی! چه می گویی؟ گفتم : دارم می گویم: خدا چرا ما را نمی آمرزی؟ گفت: بی خود می گویی. گفتم: چطور آقا؟ گفت: به خدا قسم اگر خدا می خواست شما نیامرزد شما را به حرم امام حسین (ع) نمی آورد. چه تکه قشنگی! اصلا تو را اینجا  آورده یعنی می خواهد تو  را بیامرزد. می خواهد به تو بدهد. به خدا قسم آی جمعیت اگر می خواست به شما چیزی ندهد توفیق قم آمدن به شما نمی داد. همین که وسیله برایت درست کرده، مریض نشدی ، ناراحتی برایت پیش نیامده، یک گرفتاری برایت درست نشده، خواب را برتو مسلط نکرده، کسلت نکرده، این وقت شب تو را اینجا آورده، این حال را به تو داده، یعنی می خواهد چیزی به تو بدهد. گوش می دهی؟ اینها همه نشانه هایش است. خدا! ممنونتم خدا. میدانم گاهی که دیر جوابم میدهی به خاطر این است که از صدای گنهکار هایت خوشت می اید من هم به این رفقایم می گویم امشب ناله کنند تا این ناله هایشان را بشنوی بی بی جان فاطمه معصومه دختر موسوی بن جعفر(ع)امشب یک عده مهمان داری به خدا اگر امشب چیزی گیرتان نیاید خیلی عقب مانده ایم { لکل ضیف علی المضیف حق؛} عربها می گویند :هر مهمانی به گردن صاحب خانه حق دارد حق پذیرایی

از تو خوراکی نمی خواهم لباس از تو نمی خواهم پول از تو نمی خواهم دختر موسی بن جعفر (ع) امشب یک وساطت می خواهم یک عمر بدی کردم رویم نمی شود بروم آی آبرو دار ! کمکمان کن!



نویسنده خادم الشهداء در 09:02 ب.ظ | نظرات(0)

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 16 مرداد 1395برچسب:, ] [ 12:43 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

بمیرم برای جنازه آن دختری كه نصف شب آن را تشییع كردند. یا رسول الله! جایت خالی بود كه ببینی جنازه فاطمه (س) را فقط هفت نفر برداشتند. جنازه را دارند می برند. همه دارند آرام گریه می كنند تا كسی متوجه تشییع جنازه نشود، تا مردم نفهمند كه جنازه مظلوم و غریب فاطمه (س) را دارند می برند. جنازه را به قبرستان بقیع آوردند. یك  قبری برای فاطمه عزیز كندند. علی (ع)  را تسلیت دادند و به خانه آوردند. اما من بمیرم برای آن آقایی كه كنار بدن هیجده ساله نشسته بود، اما هر چه نگاه كرد دید یك نفر نیست كمكش كند. یك وقت رو كرد طرف خیمه ها و فرمود: جوانها بیایید جنازه پسرم را بردارید.

« اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمّد بحقّ الزّهراء و أبیها و بعلها و بنیها یا الله! »



نویسنده خادم الشهداء در 10:42 ق.ظ | نظرات(0)

خانه ای كه جبرئیل بی اجازه وارد نمی شد، خانه ای كه پیغمبر(ص) بر اهل آن سلام می كرد و وارد می شد، عمر در آن خانه را آتش زد. در نیم سوخته به پهلوی فاطمه (س) زدند. زنی كه بچه شش ماهه در شكمش باشد، نمی گذارند ظرف سنگین بردارد. آی بمیرم زهرای ما بین در و دیوار مانده بود. عمر وقتی فهمید فاطمه(س) پشت در است چنان در را فشار داد كه استخوانهای پهلوی فاطمه (س) شكست. میخ در،سینه زهرا(س) را آزرده كرد. علی (ع) آمد. دید زهرا (س) روی زمین افتاده، غش كرده است. صدا زد: فضّه!بیا فاطمه را دریاب!علی (ع) آمد كمربند عمر را گرفت،بلندش كرد و به زمینش زد. نانجیب تو كه فاطمه ام را كشتی. تو كه بچه هایم را بی مادر كردی. هر كس می خواهد علاقه زهرا (س) به علی(ع) را بفهمد از این جمله بفهمد. وقتی فضّه بی بی را به حال اورد، زنی كه استخوانهای پهلویش شكسته، زنی كه میخ در،سینه اش را سوراخ كرده،زنی كه بچه شش ماهه، سقط كرده، باید وقتی به  حال می آید ناله كند. بگوید:آخ پهلویم! آخ سینه ام! وای بچه ام! اما همه نوشته اند: وقتی بی بی به حال آمد اول سراغ علی (ع) را گرفت. با همان پهلوی شكسته بلند شد و از خانه بیرون آمد.ای خدا! من عقیده ام این است زهرا(س) وقتی راه می رفت راه می رفت دستهایش را به دیوار می گرفت. آدمی كه پهلویش را شكسته اند نمی تواند راه برود. زنی كه بچه شش ماهه اش، الان سقط شده نمی تواند روی پا بایستد. هر طوری بود خودش را به علی(ع) رساند. دید بند غلاف شمشیر به گردن علی(ع) اندخته اند و دارند او را به طرف مسجد می برند. دامن علی(ع) را گرفت. فرمود: نمی گذارم علی(ع) را با این حال به مسجد ببرید. بگویم یا نه ؟ یك وقت عمر لعنت الله علیه دید زهرا(س) دامن علی (ع) را گرفته، رو كرد به قنفذ، غلامش و صدا زد: قنفذ! زهرا را بزن! امام صادق (ع) می فرمایند: ( سبب وفات مادر ما زهرا (س) ته غلاف شمشیر قنفذ بود. )

اللهم صلّ علی محمدّ و آل محمد، بحقّ الزّهراء یا الله!



نویسنده خادم الشهداء در 10:40 ق.ظ | نظرات(2)

از شما یك سوال دارم، همه نوشته اند، كه عمر لعنت الله علیه در را یك جوری فشار داد كه استخوانهای پهلوی بی بی شكست. لااله الاالله. تورا به خدا گوش كن! همه این را نوشته اند. اما آیا شنیده اید كه شكسته بندی بیاورند؟ هیچ جا این را ننوشته اند. من خیال می كنم این چند روز كه بی بی زنده بود هر وقت می خواست بلند شود دستش را به دیوار می گرفت. { اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الزهراء یا الله! پروردگارا! ما را بیامرز! والدین ما را بیامرز! مهمّات دینی و دنیایی و اخروی ما را كفایت كن!



نویسنده خادم الشهداء در 10:37 ق.ظ | نظرات(0)

یك روز، زهرا (ص) صدا زد: علی جان! مدتی است كه صدای بلال را نشنیده ام. چرا دیگر بلال اذان نمی گوید؟ فرمود: فاطمه جان! همین امروز می روم بلال را پیدا می كنم و به او می گویم تا اذان بگوید.علی(ع) آمد طرف مسجد، بلال را پیدا كرد. فرمود: بلال! دختر پیغمبر(ص) می خواهد اذان بگویی. صدا زد: آقا جان! به خدامن عهد كرده ام بعد از پیغمبر(ص) بالای مناره نروم. نمی توانم جای خالی پیغمبر(ص) را ببینم اما چه كنم می گویی فاطمه (س) می خواهد، چشم. بروید به بی بی بگویید همین امروز می روم اذان می گویم. آقا آمد طرف خانه، فرمود: زهرا جان! بلال وعده كرد كه امروز اذان بگوید. فاطمه(س) صدا زد: فضَه! بسترم را ببر جلوی در اتاق و در اتاق را باز بگذار! تا من صدای بلال را بشنوم. آی سیدها! چرا مادرتان خودش بستر را نبرد. یك زن هیجده ساله،یك زن جوان چرا خودش این كار را نكرد؟ بمیرم چون پهلویش شكسته بود. زهرا(س) سینه اش آزرده بود. علیله و مریضه بود. این را زنها می فهمند، نه من می فهمم نه شما. آی زنها! زنی كه بچه شش ماهه اش سقط شده تا مدتی علیله و مریضه و ناراحت است. همین طور كه بی بی در بستر خوابیده بود یك دفعه صدای بلال در مأذنه بلند شد: الله اكبر. الله اكبر. صدای ناله زهرا(س) بلند شد. صدای بلال بلند شد: أشهد ان لا اله الا الله، صدای ناله زهرا(س) بلندتر شد. مصیبت آن وقتی شد كه بلال گفت: أشهد ان محمدا رسوا الله. آی خدا! مردم آمدند پای مناره گفتند: ای بلال بس است دیگر اذان نگو. صدا زدند: بلال! آخه زهرا(س) غش كرد، فاطمه (س) غش كرد.من می گویم: بی بی جان! زهراجان! در میان خانه در بستر خوابیده ای موذن رفته بالای مناره با این عزت دارد نام بابایت را می برد و تو به یاد بابایت می افتی، غش می كنی، آی من بمیرم برای آن بچه هایی كه چهل منزل سر بریده حسین (ع) را بالای نی دیدند. آی حسین! آی حسین!...     خدایا!به آبروی امام زمان(عج) به بدیهای ما نگاه نكن! خدایا! آن كارهایی كه ما كردیم و سبب شده تا نعمتهایت را از ما بگیری آن گناهان را بیامرز!



نویسنده خادم الشهداء در 10:36 ق.ظ | نظرات(1)

اسما بنت عمیس از آن خانمهای با وفا بوده است. كنار بستر خدیجه بود، شب زفاف فاطمه (ع) بود آن شبی هم كه علی (ع) بدن زهرا (ع) را غسل می داد حضور داشت. آن شب اسما بنت عمیس آب می ریخت و علی(ع) بدن فاطمه (س) را می شست. من امشب فقط یك چیز می خواهم بگویم، می خواهم بگویم: رفقایی كه مكه و مدینه رفته اید، بقیع رفته اید ، امشب بروید بقیع. آی مردم علاقمند به اهل بیت (ع) آی مردمی كه برای آل محمد (ص) می میرید،به شماها می گویم گوش كنید تا بگویم. من می خواهم صحنه را جلوی چشمتان مجسم كنم، خودتان عوض گریه داد می زنید. گوش كن بگویم، امیر المومنین(ع) میان صحن خانه یك مغتسل درست كرد. بدن فاطمه اش را روی مغتسل گذاشت. اسماء بنت عمیس آب می ریزد. علی (ع) بدن زهرا(س) را غسل می دهد. این چهار تا بچه ها هم ایستاده اند و مادر مادر می كنند. یا زهرا آی گرفتارها! علی (ع) بدن فاطمه (س) را غسل داد، بدن فاطمه (س) را كفن كرد، همین كه خواست بند های كفن را ببندد یعنی خواست سر فاطمه (س) را داخل كفن كند یك وقت نگاه كرد دید این بچه ها دارند بال می زنند.  این بچه های فاطمه (س) دارند از مادر ناامید می شوند. دید بچه ها با این علاقه ای كه به مادر دارند الان می میرند. یك مرتبه علی(ع) صدا زد: بچه ها بیایید یك دفعه دیگر مادرتان را ببینید. علی(ع) می فرماید: به خدا قسم تا گفتم : بچه ها! بیایید، یك دفعه دیدم زهرا(س) بغلش را باز كرد. حسنین را بغل گرفت. یازهرا! یا زهرا!...

ما، در دو جهان فاطمه جان                          دل به تو بستیم محبان تو هستیم

نظر كن زعنایت                                       به فردای قیامت

زهرا جان! این مردم دلشان می خواهد بقیع بیایند. من نمی دانم كدام از اینها چه دردی دارند؟ حوائجتان را در نظر بگیرید! شیعه های فاطمه (س) دستهایتان را بلند كنید طرف آسمان، پنج مرتبه همه بلند بگویید: أمَن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یكشف السوّء.



نویسنده خادم الشهداء در 10:33 ق.ظ | نظرات(0)

ما زجان بنده ایم مهدی جان                           لیک شرمنده ایم مهدی جان

درس عشقت کتاب منتظریم                            سالها خواند ایم مهدی جان

از تو و از صحیفه اعمال                                  ما سر افکنده ایم مهدی جان

بشّار می گوید: به خانه امام صادق(ع) رفتم، دیدم حضرت دارد رطب تازه می خورد فرمود: بشّار! بیا بخور! گفتم: آقا نمی خواهم. فرمود: میل کن! گفتم: آقا! بغض گلویم را گرفته است. ناراحتم نمی توانم بخورم. در یکی از بازارهای کوفه داشتم می رفتم. دیدم یکی از این پیرزنهای شیعه دارد می رود، یک دفعه پایش لیز خورد و بر زمین افتاد. تا به زمین خوردظالمین زهرا(س) را لعنت كرد. نوكرهای حكومتی شنیدند، او را گرفتند و بردند. خیلی دلم سوخت. تا جریان را گفتم، آقا منقلب شد. فرمود: بلند شو بریم مسجد سهله تا برایش دعا كنیم. بلند شدیم و به مسجد سهله رفتیم. امام صادق(ع) دو ركعت نماز خواند. دستهایش را بلند كرد طرف آسمان و او را دعا كرد. یك وقت فرمود: بلند شو! آزادش كردند. گفت: من بلند شدم و رفتیم دیدم پیرزن را آزادش كرده اند. من رفتم به آقا جریان را گفتم آقا نماز خواند و برایت دعا كرد. پیرزن گفت: پس برویم خدمت آقا تا از ایشان تشكر كنم. آمدیم خدمت آقا،بعد امام صادق(ع) فرمود: خانم! چرا وقتی به زمین خوردی ظالمین جدَه ما زهرا(س) را لعنت كردی؟ گفت: اقا جان! برای اینكه وقتی به زمین خوردم پهلویم درد آمد، یكدفعه یادم به فاطمه(س) افتاد. آی سیدها! مادرتان شبها نمی خوابید. از درد پهلو خیلی ناله می كرد. زهرا جان! می شود از همان گوشه بقیع به ما لطفی بكنی؟ می دانم پهلویت شكسته است. می دانم میخ در سینه ات را سوراخ كرده است. می دانم بازویت ورم كرده است. اما با همین حالت بیا در خانه خدا واسطه شو! ماهم ناله ها را دنبال سرت می فرستیم: الهی العفو العفو...



نویسنده خادم الشهداء در 10:30 ق.ظ | نظرات(0)

اقایان عزیز! خدا قسمتتان کند به عراق بروید. وقتی می خواهید از بغداد به سمت کربلا بروید  اگر نگاه کنید ، بین درخت های خرما دوتا گنبد کوچک پیداست. به راننده می گویید: اینجا کجاست؟ میگوید :قبر دوتا بچه های مسلم بن عقیل است. وقتی داخل حرمشان می شوی خدا شاهد است نه واعظ میخواهی نه زیارتنامه خوان ونه روضه خوان همین که پایت را داخل حرم این دوبچه می گذاری و دوتا قبر کوچک را پهلوی هم می بینی اتش میگیری. بعد از شهادت مسلم درکوفه وشهادت امام حسین(ع) اهل بیت را به کوفه اوردند. دوتا بچه های مسلم نزد شریح قاضی بودند. شریح با اینکه علیه حسین (ع) فتوای جهاد  داده بود اما دوتا بچه های مسلم  را لو نداد و انها را در خانه نگه داشت.  اهل بیت(ع)وقتی به کوفه امدند، شریح با یک طرح دستی دوتا بچه ها را به زین العابدین(ع) رساند. نمی دانم این حرف را امشب بگویم یا نه؟ ای زن ومرد! نمی دانم خبر دارید یا نه؟ زینب(ع) را درکوفه دوازده روز به زندان بردند. بچه های فاطمه(ع) را دوازده روز به زندان بردند. نمی دانم مفتشین انها چطور فهمیدند که دوتا بچه بر اهل بیت(ع) اضافه شده است؟ انها فهمیدند که دوتا بچه  در خانه شریح بوده اند وبه اقا  زین العابدین (ع) تحویل داده شده اند. عبیدالله یک حساسیت عجیبی نسبت به مسلم بن عقیل و بچه هایش داشت.  وقتی  خواستند ال محمد(ص) را از زندان بیرون اورند، یک مأمور از طرف عبیدالله  دم در زندان ایستاد و گفت: بچه و بزرگ باید خودشان را معرفی کنند تا من اسامی آنها را بنویسم. می خواست بچه های مسلم را پیدا کند. تمام زن ومرد اسامی اشان یادداشت شد. به این دو تا بچه که رسید، گفت: امیر، عبیدالله دستور داده که ما این دو تا بچه را نگه بداریم و باید همین جا بمانند. آقایان عزیز! یک دفعه صدای این دو بچه بلند شد که ای خدا! ما گوشه زندان چه کنیم؟ امام چهارم(ع) هر چه اصرار کرد تا این دو بچه هم همراه آنها بیاید فایده ای نداشت. برای این دو بچه یک زندان بان تعیین کردند. هر روز نزدیک غروب آفتاب فقط دو تا قرص نان جو برایشان می آوردند. برادر بزرگتر اسمش محمد است. یک روز صدا زد: داداش! اینها هر روز غذا را نزدیک غروب آفتاب می آورند خوب است روزها را روزه بگیریم. این بچه ها روزها را روزه می گرفتند. زندانی آنها یک سال به طول کشید. اواخر، یک پیرمرد که اسمش مشکور بود زندان بان آنها شد. یک روز بچه ها به این پیرمرد گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو پیغمبر اسلام (ص) را می شناسی؟ گفت: من مسلمانم او پیغمبر است، چطور نشناسمش؟ گفتند: بگو بدانیم آیا تو علی (ع) را می شناسی؟ گفت: او امام من است من چطور نشناسمش؟ گفتند : پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو حسن را می شناسی؟ گفت: امام دوم من است. گفتند پیرمرد! بگو بدانیم تو حسین را می شناسی؟ گفت: آری امام سوم من است. خدا لعنت کند آنهایی را که پارسال حسین(ع) را کشتند. من مدتی است برای حسین(ع) دارم گریه می کنم. گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا مسلم بن عقیل را می شناسی؟ گفت: آری ، نماینده امام حسین(ع) بود. به کوفه آمد او را هم کشتند. پیرمرد گفت: اینها چه سوالی است که می کنی؟ برای چه اینها را از من می پرسید؟ یک وقت گفتند: آی پیرمرد! ما بچه های مسلم بن عقیل هستیم. آی غریب مسلم!...

پیرمرد گفت: آقا زاده ها! چرا زودتر خودتان را به من معرفی نکردید؟ در زندان باز است اگر می خواهید بروید آزادید. اگر هم می خواهید بمانید من غلام شما هستم. هر کار بگویید می کنم. گفتند: پیرمرد! اجاز بدهی ما برویم به خدا دلمان برای مادرمان تنگ شده است. صدا زد: آقا زاده ها! چشم من آزادتان می گذارم بروید. این کار برای من مسئولیت دارد، شاید کشته هم شوم اما این کار را می کنم. فقط یک لطفی بکنید الان می ترسم آزادتان کنم. می ترسم بروید و شما را دستگیر کنند. بگذارید شب شود آن وقت برودید. شب شد. زندان بان در زندان را باز کرد، گفت: دو سه ساعتی بچه ها در کوچه سرگردان بودند. تا بالاخره سر از فرات، کنار نخلها در آوردند. خسته شده بودند. نشستند سر به درخت خرما گذاشتند و خوابیدند. ای کاش آن شب آنجا نخوابیده بودند. صبح شد. زنهای عرب می آمدند از آنجا آب می بردند. کنیز حارث آمد کنار شریعه مشکش را آب کند دید دو تا بچه زیر درخت نشسته اند و دارند گریه می کنند. گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما یتیمان مسلم هستیم. آنها را به خانه آورد. به زن حارث گفت: خانم! دو تا مهمان برایت آورده ام  اما این مهمان ها خیلی قیمتی هستند. این مهمانها خیلی با ارزش هستند. گفت: از کجا پیدایشان کردی؟ کنیز جریان را گفت. این زن بچه ها را شست و شو داد. لباسهایشان را عوض کرد. گفت: آقازاده ها! من جای مادر شما هستم. مبادا غصه بخورید.

آی آقازاده های مسلم! امشب لطفی کنید از خدا بخواهید تا خدا حوائج این مردم را که این جور دارند عاشقانه برای شما گریه می کنند برآورد. آی قرض دارها! امشب شبش است، آی مریض دارها! امشب شبش است، آی گرفتارها! دردمندها! این دو تا بچه در خانه خدا آبرو دارند.

این زن به بچه ها غذا داد. شب شد بچه ها را در اتاق دیگری خواباند. در را هم روی بچه ها بست. نصف شب دامادش (و به نقلی پسرش ) حارث آمد. زن گفت: مرد! تا حالا کجا بودی؟ گفت: صبح به عبیدالله خبر دادند که زندان بان، بچه های مسلم را آزاد کرده است. عبیدالله گفته: هر کس این دو بچه را پیدا کند دوهزار درهم به او جایزه می دهم. من از صبح تا حالا خودم و اسبم را در این بیابانها هلاک کردم، دنبال این دوتا بچه گشتم به خدا قسم اگر آنها را پیدا کنم قطعه قطعه شان می کنم. حارث خوابید. یک ساعت خوابش برد. یک وقت دید از داخل آن اتاق صدای گریه بچه ها بلند شد. یکی از بچه ها خوابی دیده بود. بلند شد و برادرش را بیدار کرد. صدا زد: برادر! به نظرم امشب شب آخر عمرمان است. یا الله! حارث از خواب بیدار شد. گفت: صدای گریه بچه از داخل خانه ما می آید؟ زن گفت: شاید برای همسایه ها باشد. گفت: نه از خانه ماست. بلند شد یکی یکی در اتاقها را باز کرد تا به اتاق بچه ها رسید. این دو تا آقازاده را دید که دست به گردن هم انداخته اند و دارند گریه می کنند. این نانجیب گفت: « من أنتما» شما کیستید؟ گفتند: درامانیم؟ گفت: آری. گفتند: بچه های مسلم هستیم. بمیرم این نانجیب آن قدر سیلی به صورت بچه ها زد.

 

یتیمی درد بی درمان یتیمی

  یتیمی خواری دوران یتیمی

الهی طفل بی بابا نباشد

اگر باشد در این دنیا نباشد

 

گیسوهای این دو بچه را به هم بست. صبح زود بلند شد. غلام و پسرش را برداشت وبه همراه بچه ها کنار فرات آمد تا سرشان را جدا کند. محمد و ابراهیم گفتند: ای حارث! پس به ما مهلت بده تا چند رکعت نماز بخوانیم. مهلتشان داد آنها هم چهار رکعت نماز خواندند دستهایشان را طرف آسمان بلند کردند و گفتند: « ای خدا! بین ما و بین او به حق قضاوت کن!» الله! الله!  ای آسمان چرا خراب نشدی؟ نه غلام حارث و نه پسرش هیچ کدام حاضر نشدند این دو بچه را بکشند. این نانجیب خودش سر از بدن آنها جدا کرد. این بچه ها این قدر پاهایشان را به زمین کشیدند تا از دنیا رفتند. سرها را میان یک ظرف گذاشت و به مجلس عبیدالله آورد. جمعیتی نشسته اند. یک دفع سرها را جلوی امیر انداخت. امیر گفت: اینها چیست؟ نانجیب گفت: بچه ها مسلم را  خواستی من هم سرهایشان را آوردم. گفت: نانجیب گفتم بچه ها را پیدا کن! نگفتم سرهایشان را بیاور. عبیدالله با آن قساوت قلبش ناراحت شد. گفت: آیا کسی هست این مرد را گردن بزند؟ یک مرد شامی گفت: بله من حاضرم. این مرد، حارث را همانجا برد و در محل قتل طفلان مسلم سر از بدنش جدا کرد.

 

دیدی که خون نا حق پروانه، شمع را

چندان امان نداد که شب را سحر کند

 

اللهم صل علی محمد وآل محمد، أللهم انا نسئلک و ندعوک باسمک العظیم یا الله!



نویسنده خادم الشهداء در 10:18 ب.ظ | نظرات(10)

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 16 مرداد 1395برچسب:, ] [ 12:28 ] [ حسین زارع ] [ ]

منبرک= دی ۱۱, ۱۳۹۱

ثواب اطاعت از علما و مراجع

وَ قَالَ امیرالمومنین علیه السلام:

‏ مَنْ أَجَابَ الْمُؤَذِّنَ وَ أَجَابَ الْعُلَمَاءَ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تَحْتَ لِوَائِی وَ یَکُونُ فِی الْجَنَّهِ فِی جِوَارِی وَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ ثَوَابُ سِتِّینَ شَهِیدا

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

 هر که اجابت کند مؤذن را و اجابت کند عالمان را باشد روز قیامت در سایه علم من و باشد در بهشت همسایه من ؛ و برای اوست ثواب  شصت‏ شهید

منبع: جامع الأخبار(للشعیری) ؛ ؛ صفحه ۶۸

داستان:

مرحوم مقدس اردبیلی شبی رسول خدا را در خواب دید درحالیکه حضـرت مـوسی کـلیم الـله در خـدمـت آن بزرگوار بود

حضرت موسی سوال کرد این مرد کیست؟ حضرت فرمود از خودش بپرس، حضرت موسی از مقدس سوال کرد تو کیستی؟

مقدس گفت من احمد پسر محمد از اهل اردبیل و ساکن نجف هستم .در فلان محله وفلان کوچه مسکن من است

حضرت موسی فرمود من فقط اسم تورا خواستم این همه تفصیل برای چه؟

 مقدس جواب داد خدای متعال از تو سوال کرد این چیست در دست تو ” وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَمُوسىَ‏” تو چرا آن همه تفصیل داده و گفتی ” هِىَ عَصَاىَ أَتَوَکَّؤُاْ عَلَیهْا وَ أَهُشُّ بهِا عَلىَ‏ غَنَمِى وَ لىِ‏َ فِیهَا مَارِبُ أُخْرَى” ” این عصای من است که به او تکیه می کنم وبرای گوسفندانم با آن علوفه جمع می کنم ونیازهای دیگری به آن دارم ”

حضرت موسی به پیغمبر اسلام عرض کرد:واقعا همانگونه است  که شما فرمودی که ” علمای امت من از انبیاء بنی اسرائیل برترند “.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 10 مرداد 1395برچسب:, ] [ 11:25 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

رنگ و بوی ماه روزه در دارالعباده/از «چراغ ملاکاظم» تا «روضه قنبر»



ماه رمضان در یزد روزها قبل از آغاز ماه مبارک تا روز عیدفطر سرشار از رسم و رسوم کهن است که برخی از آنها باشکوه و تماشایی و قدمتی به اندازه پیدایش اسلام در ایران دارد.

از مراسم استقبال از ماه رمضان که از آن به‌عنوان «کلوخ اندازون» یاد می‌کنند تا مراسم الوداع که سنتی‌ترین و زیباترین شکل آن در ندوشن برگزار می‌شود تا مراسم ویژه شب‌های قدر، روز عید فطر، ولادت امام حسن(ع)، شهادت حضرت علی(ع) و روز ۲۷ رمضان و.. . دنیا دنیا خاطره، آداب و زیبایی به همراه دارد.

زیبایی‌های رمضان در یزد روزه در گرمای ۴۲ درجه را دلنشین می‌کند

خواب و خوراک، افطار و سحر، وقت‌شناسی و هر آنچه مربوط به ماه مبارک رمضان است، در یزد با حکمت و سنتی قدیمی همراه است و همین زیبایی‌ها رمضان یزد را حتی در گرمای ۴۲ درجه دلنشین کرده است.

یکی از آیین هایی که از گذشته‌های دور نه تنها در یزد بلکه در بسیاری دیگر از شهرهای کشور وجود داشته، رسم زیبای «کلوخ اندازون» است.

صدیقه رمضانخانی، یکی از محققان برجسته فرهنگ عامه در استان یزد در مورد این رسم می‌گوید: کلوخ‌اندازون یزد در آخرین روزهای ماه شعبان برگزار می‌شود و پس از آنکه خانه همانند روزهای استقبال از عید نوروز با توجه ویژه به قرآن‌ها، جانمازها، عباها و چادرنمازها تمیز و زیبا و آراسته شد، آخرین روز ماه شعبان را به دل طبیعت می‌رفتند.

شولی غذای مرسوم روز کلوخ اندازون

وی ادامه می‌دهد: از آنجا که رمضان در فرهنگ عامه به ماه امساک از خوردن و آشامیدن شناخته شده، در این روز مردم از هر آنچه که میل داشته باشند، می‌خورند و در کنار خوراک‌های ویژه این روز که یکی از متداول‌ترین آنها آش شولی است، از خوراکی‌های دیگری نظیر آش رشته، آش خمیر، آش کشک، حلوای برنج یا همان شله‌زرد، فالوده یزدی، چهار مغز و دیگر خوراکی‌ها بسته به فصل استفاده می‌کنند.

رمضانخانی پایان روز کلوخ‌اندازون را روزی خاطره‌انگیز می‌داند که مردم آن را با پرتاب کلوخ‌های کوچک به سمت یکدیگر با هدف ایجاد شادی و نشاط و بازی به پایان می‌رسانند.

خوابیدن و بیدار شدن در رمضان یزد هم آیین خاص خود را دارد گرچه امروز به دلیل سبک زندگی مردم این شیوه‌ها تقریبا در تمام کشور یکپارچه شده اما خانواده‌های سنتی هنوز سبک و سیاق خاص خود را دارند به‌ویژه زمانی که ماه رمضان با فصل گرم سال مصادف می‌شود.

تغییر سبک زندگی مردم یزد قدیم در ایام ماه مبارک رمضان

در گذشته در چنین ایامی از آنجا که گرمای هوا در روز بسیار زیاد بود، مردم اغلب امور خود را عصرها تا افطار و حتی شب انجام می‌دادند و روزها برای اینکه بتوانند روزه را به پایان برسانند، بیشتر در منزل و در اتاق زیربادگیر به استراحت می‌پرداختند و حتی پخت نان روزها قبل از ماه رمضان آغاز می‌شد و مردم برای چند روزی نان ذخیره می‌کردند و پخت نان در بقیه روزها از زمان سحر آغاز می‌شد.

اما بیدار شدن به وقت سحر و وقت‌شناسی شرعی در زمان سحر و افطار نیز در یزد حال و هوای خاص خود را داشت.

آن روزها که نه از ساعت و تلویزیون خبری بود نه از بلندگوهای مساجد، مردم برای بیدار شدن در سحرهای ماه رمضان و تشخیص وقت دقیق سحر، از ستارگان استفاده می‌کردند که این کار در یزد با آداب و رسوم خاصی انجام می‌شد.

چراغ روشن «ملا کاظم» در سحرهای رمضان در مسجد جامع کبیر یزد....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 9 تير 1395برچسب:, ] [ 7:43 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

 

یک روز، مرحوم آیت الله میرزا احمد مجتهدی تهرانی که خدا ایشان را غریق رحمت واسعه ی خویش نماید ؛ با حالی خاص به بیان یک روایتی پرداختند که احساس کردم جگرم جلا و صفا پیدا کرد .

ایشان فرمودند :روزی فردی آمد خدمت امام معصوم ( امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده می باشد ) و به ایشان عرض کرد :آیت الله بهجت،شیعه  واقعی
اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود ؟
امام در پاسخ به وی فرمودند :
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
امام مجدد فرمودند : خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا اورا اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه ، کفاره ی گناهانش شود .
آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟
امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی می هد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره ی گناهان دوست ما باشد .
آن مرد گفت : اگر  دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزار های آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود .
آن مرد گفت :اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید .
بازهم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت : و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟
امام فرمودند :

به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد .

بعد نوشت : این روایت را مهرماه سال گذشته نوشته بودم . امروز با مرور آرشیو یکبار دیگر به آن برخوردم و به اندازه ی کافی لذت بردم . بهمین خاطر دوباره آنرا اینجا نوشتم


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 2 تير 1395برچسب:, ] [ 6:23 ] [ حسین زارع ] [ ]

سالادتان را با این ها غنی تر کنید

پسندیدم
 

سالاد یک منبع خوب فیبرها و مواد مغذی است که شما می توانید آن را با استفاده از ترکیبات مفید غنی سازی نیز بکنید. این ترکیبات غنی کننده حاوی اسیدهای چرب خوب و مفید برای سلامتی هستند. در این مطلب شما را با 7 ماده ی غنی کننده ی سالادها آشنا می کنیم.

فاطمه مهدی پور - بخش تغذیه و آشپزی تبیان
سالاد

زمانی که صحبت از چربی به میان می آید یک خطر قرمز در ذهن ها تشکیل می شود و تصور می کنیم باید حتماً از آن ها بپرهیزیم. البته که در خصوص چربی های مضر کاملاً حق دارید. چون نه تنها خیری ندارند بلکه برای سلامتی آسیب رسان نیز هستند. اما در کنار این چربی های مضر، چربی های مفیدی نیز وجود دارند که برای عملکرد درست بدن لازم و ضروری هستند. خوشبختانه سالاد یک منبع خوب فیبر و مواد مغذی است که شما می توانید آن را با استفاده از ترکیبات مفید غنی سازی نیز بکنید. این ترکیبات غنی کننده حاوی اسیدهای چرب خوب و مفید برای سلامتی هستند. در این مطلب شما را با 7 ماده ی غنی کننده ی سالادها آشنا می کنیم.

روغن زیتون


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395برچسب:, ] [ 11:9 ] [ حسین زارع ] [ ]

زن در ضرب‌المثلهاي ملل



 

 

 

زن در ضرب‌المثلهاي ملل

 زنان سوژه ضرب‌المثل‌هاي متعددي هستند و اين مطلب تنها مربوط به ايران نيست. نگاهي داريم به چند ضرب المثل درباره زنان از کشور‌هاي مختلف جهان:

  انگليسي:

زن شري است مورد نياز.

زن فقط يک چيز را پنهان نگاه مي‌دارد آنهم چيزي است که نمي‌داند.

   هلندي:

وقتي زن خوب در خانه باشد، خوشي از در و ديوار مي ريزد.

 استوني:

از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقير زن بگير.

  فرانسوي:

آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.

انتخاب زن و هندوانه مشکل است.

بدون زن، مرد موجودي خشن و نخراشيده بود.

   آلماني:

کاري را که شيطان از عهده بر نيايد زن انجام مي‌دهد.

وقتي زني مي‌ميرد يک فقته از دنيا کم مي‌شود.

کسي که زن ثروتمند بگيرد آزادي خود را فروخته است.

آنکه را خدا زن داد، صبر هم داده.

گريه زن، دزدانه خنديدن است.

  يوناني:

شرهاي سه‌گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.

براي مردم مهم نيست که زن بگيرد يا نگيرد، زيرا در هر دو صورت پشيمان خواهد شد.

 گرجي‌ها:

اسلحه زن اشک اوست.

ايتاليايي:

اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نيست.

زناشويي را ستايش کن اما زن نگير.

زن و گاو را از شهر خودت انتخاب کن.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 15 فروردين 1395برچسب:, ] [ 11:10 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

هديه اي براي اختراع شطرنج

روایت کرده اند که پادشاه هند که به سختی تحت تأثیر اختراع بازی شطرنج قرار گرفته بود ، به مخترع آن وعده داد که هرپاداشی بخواهد به او بدهد . مخترع تقاضایی کرد که به ظاهرخیلی نا چیز به نظر می رسید: او مقداری دانه های گندم درخواست کرد ، به نحوی که در خانه اول يك گندم و در خانه دوم 2 گندم و به همين ترتيب هر خانه كه جلو مي رويم دوبرابر خانه قبلي گندم بگذارد.
 
پادشاه هند که ثروتمند ترین مرد جهان بود ، نتوانست از عهده این درخواست برآید . درحقیقت این راجه ثروتمند شرقی با همه تصورات بی پایان خود نمی توانست این مقدار گندم را تهیه کند!
 
چون تعداد دانه ها گندم برابراست با مجموع توانهای متوالی 2از 0 تا 63یعنی446,744,073,709,542,620, 18 عددگندم
اگر درهر سانتیمتر مکعب 25 دانه گندم جا بگیرد ، روی هم این تعداد گندم به اندازه 737,869,762,948مترمکعب گندم می شود ( 25میلیون گندم درهر مترمکعب ).
 
برای اینکه بتوان این مقدارگندم را بدست آورد ، باید هشت بار تمام زمین را کاشت وهشت بار محصول آنرا جمع کرد . به عبارت دیگر این محصول را از سیاره ای می توان بدست آورد که سطح آن هشت برابر زمین باشد .
 
ابوریحان بیرونی برای محسوس کردن این عدد می گوید در سطح کره زمین 2305 کره را در نظرمی گیریم ، واگر از هر کره 000/ 10رود جاری شود ، در طول رودخانه 1000 قطار قاطر حرکت کند و هر قطار شامل 1000 قاطر باشد و بر هر قاطر 8 کیسه گندم قرارداده باشیم ودرهر کیسه 000/10 دانه گندم باشد . آن وقت عدد همه این گندم ها را از تعدادگندم ها ی صفحه ی شطرنج کوچکتر می شود .
به این ترتیب مخترع شطرنج درس خوبی به پادشاه هند داد و به او ثابت کرد که امکانات بی پایانی ندارد ونمی تواند ((هر ))خواهش مخترع را برآورد .

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 24 اسفند 1394برچسب:, ] [ 10:29 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

سالروز شهادت سیده زنان عالم تسلیت باد؛

سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) چگونه بود؟

چرا فاطمه(س) زهرا ناميده شد؟

 

از ویژگی های مهم حضرت فاطمه (س) این بود که آن بزرگوار بهترین یار و یاور شوهرش علی (ع) در اجرای فرامین الهی بود. پیامبر(ص) از علی(ع) سوال کرد: همسرت را چگونه يافتى؟ و علی(ع) پاسخ گفت: نِعْمَ الْعَوْنُ على‏ طاعَةِ اللَّهِ (بهترين يار و ياور براى اطاعت و بندگى خدا).

 

جهان نیوز - هادی شریفی:
زندگی اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) راهنمای بسیار روشنی است برای کسانی که بخواهند به بهترین حیات دنیوی و اخروی دست یابند. این مساله آنقدر پر اهمیت است که در برخی احادیث شیعه گی و پیروی از ایشان به التزام و تبعیت عملی از سبک زندگی ایشان در آمده است.
در زیارت مقدسه جامعه کبیره که از امام هادی(ع) نقل شده است می خوانیم:اَلسَّلامُ عَلى مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ (سلام بر جايگاههاى شناسايى خدا)؛ آنچه از این فراز بر می آید این است که بهترین راه و جایگاه برای شناخت خدا و راه رسیدن به خدا بررسی زندگی ائمه و معصومین (ع) است.

همینطور در فرازی دیگر از این زیارت امده است:مَنْ اَتیکُمْ نَجى وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک (هرکس به نزد شما آمد نجات يافت و هر كس نيامد هلاك شد).

و ثمره وصال انسان به آن بزرگواران را طيباً لِخَلْقِنا وَطَهارَةً لاِنْفُسِنا وَتَزْكِيَةً لَنا وَكَفّارَةً لِذُنُوبِنا (موجب پاكى اخلاق ما و پاك شدن خود ما و تزكيه ما و كفاره گناهان ما) بیان می کند.

در زیارت عاشورا که به اعتقاد شیعه از احادیث قدسی است می خوانیم:اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتي مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد. که همان اشاره به خواست خداوند و دعای شیعه برای قرار گرفتن در مسیر سبک زندگی اهل بیت(ع) است.

از میان معصومین(ع) آن که زندگی پر برکتش بخصوص برای زنان مسلمان همچون خورشیدی نورافشانی می کند، وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا(س) است که آشنایی با سبک زندگی آن حضرت بسیار برای ما راهگشا خواهد بود.

در جامعه امروز که نظام سرمایه داری غرب با تهاجم فرهنگی خود سعی دارد الگویی مبتذل و غیرانسانی برای زنان و دختران مسلمان ارائه کند مسلما پرداخت به ابعاد گوناگون شخصیتی آن حضرت می تواند الگوی عملی مناسبی برای جامعه شیعی باشد.

در ذیل به بررسی برخی از گوشه های عبرت آموز زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) می پردازیم:


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 17 اسفند 1394برچسب:, ] [ 15:38 ] [ حسین زارع ] [ ]

آیا میدانستید چرا اشک چشم شور است؟!

سوال: آیا میدانستید؟؟؟؟؟
چرا خداوند آب دهان را شیرین
و اشک چشم را شور
و آب گوش را تلخ
و آب بینی را خنک قرار داده است؟

 

 

 

 

 

 


جواب :
آب دهان شیرین است تا انسان از خوردن و آشامیدن لذت ببرد.
آب چشم شور است برای محفوظ نگه داشتن پیه چشم زیرا اگر شور نبود پیه چشم آب می شد و فایده دیگر آن ضدعفونی کردن چشم است.
اما آب گوش و رطوبتش تلخ است برای جلوگیری ورود حشرات ریزکه به خاطر تلخی نمیتوانند وارد گوش و از آنجا وارد مغز شوند.
آب بینی هم خنک است به خاطر سالم ماندن مغز سر انسان تا طیلان و جاری نشود زیرا اگر آب بینی گرم بود باعث جاری شدن مغز به داخل بینی میگردید.

 

 

 

 

 

 اللّه اکبر
خدا بزرگتر است از آنچه در تصور ماست.
هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!
هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند…
بدون اذان …
اذان هنگام تولد برای
نمازی است که هنگام مرگ می خوانند…
چقدر کوتاهست این زندگی…
به فاصله یک اذان تا نماز .
قدر با هم بودن را بدانیم …

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 28 بهمن 1394برچسب:, ] [ 11:7 ] [ حسین زارع ] [ ]

مذمت چشم چرانیعفتعفتحجاب و عفتمذمت نگاه حرامپاکدامنی و عفتاموال و اولاد وسیله آزمایشآزمایش الهیمسئولیت مرد و زن در خانوادهمأمور خود و خانواده خود باشید


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 6 دی 1394برچسب:, ] [ 10:25 ] [ حسین زارع ] [ ]

تقویم حدیثی :بهترین زنان


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 6 دی 1394برچسب:, ] [ 10:19 ] [ حسین زارع ] [ ]

علامه جعفری و ازدواج با زیباترین دختر یا زیارت علی(ع)


از علامه مجمدتقی جعفری می‌پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی؟ ایشان در جواب خاطره‌ای از دوران طلبگی تعریف و اظهار می‌کنند که هرچه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است:
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم، در جشن‌ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می‌گرفتیم.
شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) اول شب نماز مغرب و عشا می‌خواندیم و شربتی می‌خوردیم. آن گاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می‌دادیم.
آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که نجف‌آبادی بود، معدن ذوق بود. او که می‌آمد جلسه دست او قرار می‌گرفت.
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب‌الاسد (۱۰ تا ۲۱ مرداد) که ما خرماپزان می‌گوییم و نجف با ۲۵ یا ۳۵ درجه خیلی گرم می‌شد. آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه‌هایی به وجود آمده بود که عرب‌های بومی را اذیت می‌کرد. ما ایرانی‌ها هم که، اصلاً خواب و استراحت نداشتیم. آن سال آنقدر گرما زیاد بود که اصلاً قابل تحمل نبود.
نکته سوم این ‌که حجره من رو به شرق بود. تقریباً هم مخروبه بود. من فروردین را آنجا به طور طبیعی مطالعه می‌کردم و می‌خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود، ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود.
گرما واقعاً کشنده بود. وقتی می‌خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور برمی‌دارم، در اقل وقت و سریع!
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود. ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که کتابی هم نوشته بود به نام «شناسنامه خر» آمد.
مدیر مدرسه‌مان، مرحوم آقا سیداسماعیل اصفهانی هم آنجا بود. به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی‌گذره، حرفی داری بگو.
ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» (زیباترین دختر روزگار)، گفت: آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می‌کنم.
اگر شما را مخیر کنند بین این‌که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید (از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد) و هزار سال هم زندگی کنید، با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این‌که جمال علی(ع) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب می‌کنید.
سوال خیلی حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زیارت علی(ع) هم مستحبی. گفت: آقایان واقعیت را بگویید. جانماز آب نکشید، عجله نکنید، درست جواب دهید.
اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی، گفت: سیدمحمد! ما یک چیزی بگوییم نری به مادرت بگویی‌ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره‌اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) این‌طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوییم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می‌افتاد.
نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی(ع) معروف است که فرموده‌اند: «یا حارث حمدانی من یمت یرنی» (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می‌کند)
پس ما ان‌شاءالله در موقعش جمال علی(ع) را ملاقات می‌کنیم! باز هم همه زدند زیرخنده، خوب اهل ذوق بودند. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد درصد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی.
گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده حضار)
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی‌توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار علی(ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب‌الاسد وارد حجره‌ام شدم، حالت غیرعادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یک‌بار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره امام علی(ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم: این آقا کیست؟
گفت: این آقا خود علی(ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی‌دانم شاید مرحوم شمس‌آبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی‌خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می‌خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.
خدا رحمت کند آقا سیداسماعیل (مدیر) را خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: آقا دیگر از این شوخی‌ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 2 دی 1394برچسب:, ] [ 10:46 ] [ حسین زارع ] [ ]

نشانه های زن و شوهر! (طنز تلخ)

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند و آنها را خواستند و پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟

زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم. ماموران مدرک خواستند،

زن و مرد گفتند نداریم.

ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید؟

زن و مرد گفتند: برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم!

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند، ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند، ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند، ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند، می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند، اما یکی از ما جلوتر از دیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند، ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند اما ما لباسهای کهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند: خیلی خوب، بروید، ... بروید!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 2 دی 1394برچسب:, ] [ 10:18 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

معجزات علمی قرآن کریم!

 

 




موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 1 دی 1394برچسب:, ] [ 9:53 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

عجیب‌‌ ترین میوه‌ هایی که تا به حال ندیده‌اید

طبیعت مملو از شگفتی است و زمانی به این حقیقت پی خواهید برد که با یک پدیده‌ی غریب و ناآشنا روبرو شوید. این بار برای دیدن شگفتی‌های طبیعت با پدیده‌ها و حقایقی خوشمزه درباره‌ی میوه‌های عجیب و نادر با شما هستیم.

  کمی درباره میوه‌ها فکر کنید، اسم‌هایی که ابتدا به ذهن شما می‌رسد سیب، پرتقال، موز، انگور و دیگر میوه‌های آشنا است. تمامی این میوه‌ها تقریبا در هر گوشه‌ای از این جهان به‌راحتی یافت می‌شوند. گسترش سریع تجارت جهانی میوه نیز گستره‌ی انتخاب‌های ما را خیلی افزایش داده است. بااین‌حال، اگرچه که ممکن است به تعداد بی‌شماری از میوه‌ها و سبزیجات به‌آسانی دسترسی داشته باشید، بازهم میوه‌هایی هستند که حتی نام آن‌ها به گوش شما نخورده است!

 تابه‌حال نام فیجوا، اینگا، یا سیب آکی را شنیده‌اید؟ تمامی این میوه‌ها گونه‌های نادر بوده که ویژگی‌هایی جالب و البته طعم‌هایی جدید و متفاوت دارند. برخی از این میوه‌ها شباهتی به میوه‌های مرسوم ندارند اما خوشمزه هستند. حتی ممکن است ظاهری عجیب و اسمی عجیب‌تر داشته باشند. البته اکثر این میوه‌ها محبوب و پرطرفدار هستند. برای مثال، گفته می‌شود میوه‌ی درخت آدانسونیا یا بائوباب (Adansonia tree/baobab) بسیار مغذی است. این میوه شبیه یک انبه‌ی بزرگ بوده و پوسته‌ای سفت دارد؛ همچنین مغز گوشتی و بسیار شیرین آن هنگامی که شکسته شود به‌صورت تکه‌تکه بیرون می‌آید که همان‌طور تازه می‌توان آن را خورد. از میوه‌ی بائوباب در آشپزی نیز استفاده می‌شود. غیرازاین میوه‌ی آفریقایی، میوه‌های دیگری هستند که چهره‌ی عجیب‌وغریب دارند و بسیار هم پرطرفدار هستند. در ادامه فهرستی از میوه‌های عجیبی که در مناطق مختلف جهان یافت شده آمده است

 سیب آکی

آکی به دلیل ظاهر و شکل عجیب‌وغریبی که دارد و شبیه مغز انسان است، مغز گیاهی نامیده می‌شود.

بعضی میوه‌ها به دلیل ظاهر عجیب و منحصربه‌فرد خود شناخته می‌شوند. آکی (Ackee) مثالی معروف از چنین میوه‌هایی است که هیچ  سنخیتی با میوه‌های عادی ندارد. این میوه متعلق به درختی به نام (Blighia sapida) از خانواده‌ی سرخالوها و چشالوها است. این میوه بومی‎ِ غرب آفریقا است و میوه‌ی ملی جامائیکا به شمار می‌آید، کشوری که مصرف این میوه در آنجا بسیار رایج است. میوه‌ی کاملا رسیده‌ی آکی پنج تا ده سانتیمتر طول دارد. میوه‌ی نارس سبزرنگ است که پس از رسیدن به رنگ قرمز بیرون زده و شکافته می‌شود که در این صورت آریل‌های کرمی رنگ آن دیده می‌شوند. روی هر آریل دانه‌ای سیاه‌رنگ قرار گرفته است. همین آریل‌ها قسمت خوردنی میوه هستند که باید پیش از پخت به‌خوبی شسته و سپس در آب جوشانده شوند؛ رگه‌هایی کوچک و قرمزرنگ روی آریل‌ها وجود دارد که آن‌ها را نیز جدا می‌کنند. خوردن میوه‌ی خام یا نیمه‌پز آکی به دلیل داشتن ماده‌ی سمی به نام هیپوگلیسین سبب حالت تهوع و بالا آوردن در افراد می‌شود. به همین دلیل آبی که میوه با آن پخته شده را دور می‌ریزند.

(آریل پوششی است که هنگام رشد اطراف دانه‌ی میوه به وجود می‌آید و در آکی بخش خوردنی میوه محسوب می‌شود)

سیب اکیسیب اکی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 1 دی 1394برچسب:, ] [ 9:14 ] [ حسین زارع ] [ ]

بیوگرافی یوری گاگارین، نخستین فضانورد جهان

[size=8pt]نام : یوری الکسی‌یویچ گاگارین[/size]

[size=8pt]زادروز : ۹ مارس ۱۹۳۴[/size]

[size=8pt]ملیت : اتحاد جماهیر شوروی[/size]

[size=8pt]دستاورد: نخستین فضانورد جهان[/size]

[size=8pt]طول پرواز فضایی : یک ساعت و 48 دقیقهمرگ: ۲۷ مارس ۱۹۶۸ میلادی -(در سن  34 سالگی)[/size]

یوری الکسی‌یویچ گاگارین (به روسی: Юрий Алексеевич Гагарин) فضانورد روسی و متولد ۹ مارس ۱۹۳۴ میلادی (۱۸ اسفند ۱۳۱۲)، نخستین فضانورد جهان بود. یوری گاگارین در روز ۱۲ آوریل ۱۹۶۱ میلادی (۲۳ فروردین ۱۳۴۰) توسط فضاپیمای وُستوک-۱ به فضا رفت و به مدت ۱۰۸ دقیقه مدار زمین را یک دور بطور کامل پیمود. عصر سفرهای فضایی انسان با این پرواز آغاز گشت.

یوری گاگارین پس از پرواز تاریخی خود به سمت ریاست مرکز آموزش فضانوردان در شهرک ستاره‌ها انتخاب شد. در همین حال و در کنار شغل حرفه‌ای خود، با بازدید و سخنرانی در شهرها و کشورهای گوناگون، نقش عمده‌ای در افزایش آگاهی عمومی در مورد سفرهای فضایی ایفا نمود. یوری گاگارین به خاطر سفر فضایی تاریخی خود تبدیل به ستاره‌ای جهانی شد و نشان‌ها و عنوان‌های افتخار بی‌شماری از سراسر جهان دریافت کرد....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 19 آبان 1394برچسب:, ] [ 14:26 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

کربلا,ورود امام حسین (ع) به کربلا,وقایع روز عاشورا

باسمه تعالی

برنامه مراسم سوگواری اهلبیت (ع) محرم الحرام 1437ق

در مجتمع فرهنگی ،مذهبی مسجد و حسینیه سقای تشنه لب رحمت آباد یزد

ردیف

تاریخ

ایام هفته

برنامه

سخنران/مداح

زمان

1

22/7/94

چهارشنبه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

آقای باقری

8- 8:30

سخنرانی

حجه الاسلام علی زارع سروی

8:30- 9:15

سخنرانی

حجه الاسلام حسین زارع ارنانی

9:15 -9:45

نوحه خوانی

مداحان محمود آبادی و زارع

9:45 - 10

2

23/7/94

پنجشنبه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

آقای باقری

8- 8:30

سخنرانی

حجه الاسلام رمضان زارع سروی

8:30- 9:15

سخنرانی

حجه الاسلام حسین زارع ارنانی

9:15 -9:45

نوحه خوانی

مداحان محمود آبادی و زارع

9:45 - 10

3

24/7/94

جمعه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

آقای باقری

8- 8:30

سخنرانی

حجه الاسلام علیرضا زارع ارنانی

8:30- 9:15

سخنرانی

حجه الاسلام حسین زارع ارنانی

9:15 -9:45

نوحه خوانی

مداحان محمود آبادی و زارع

9:45 - 10

4

25/7/94

شنبه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

آقای باقری

8- 8:30

سخنرانی

حجه الاسلام علی زارع سروی

8:30- 9:15

سخنرانی

حجه الاسلام حسین زارع ارنانی

9:15 -9:45

نوحه خوانی

مداحان محمود آبادی و زارع

9:45 - 10

5

26/7/94

یکشنبه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

آقای باقری

8- 8:30

سخنرانی

هیئت مذهبی

8:30- 9

سخنرانی

حجه الاسلام غلامرضا ضیائیان

9 -9:45

نوحه خوانی

مداحان محمود آبادی و زارع

9:45 - 10

6

27/7/94

دوشنبه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

هیئت مذهبی

8- 8:30

سخنرانی

حجه الاسلام علی اکبر ضیائیان

8:30- 9:15

سخنرانی

حجه الاسلام حسین زارع ارنانی

9:15 -9:45

نوحه خوانی

مداحان محمود آبادی و زارع

9:45 - 10

7

28/7/94

سه شنبه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

هیئت مذهبی

8- 8:30

سخنرانی

حجه الاسلام علی زارع سروی

8:30- 9:15

سخنرانی

حجه الاسلام حسین زارع ارنانی

9:15 -9:45

نوحه خوانی

مداحان محمود آبادی و زارع

9:45 - 10

8

29/7/94

چهارشنبه

زیارت عاشورا

آقای اکبر زارع ارنانی

7:30-8

مداحی

هیئت مذهبی

8- 8:30

سخنرانی

حجه الاسلام علی زارع سروی

8:30- 9:15

سخنرانی

حجه الاسلام حسین زارع ارنانی

9:15 -9:45

نوحه خوانی

مداحان هادی و محمد علی محمود آبادی و مهدی و امیرزارع

9:45 - 10

شبهای 9و10محرم مراسم در مجتمع تعطیل است و شب یازدهم مراسم  سنتی جوش دوره بعد از

نماز مغرب و عشا

در مجتمع برگزار میشود

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, ] [ 12:45 ] [ حسین زارع ] [ ]

عروسی زرتشتیان و یزدی ها

 

آداب و رسوم ازدواج, عروسی در یزد

در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتخاب می کردند. این امر در کشورهای همسایه ایران مانند نداشت. در شاهنامه زنان دلاور و خردمندی چون کتایون و تهمینه، همسر خویش را انتخاب کرده و برای یافتن همسر خود همه ی مرزهای سیاسی و طبقاتی را زیر پا می گذارند. شاهنامه یک حماسه ملی است، اما تنها عشق است که در این اثر جاودانه، همه ی مرزهای ملی و قومی را در می نوردد. همسر و مادر و محبوب بزرگ ترین پهلوانان شاهنامه ، همه از دیار بیگانه هستند.

 

هنگامی که سلطان ایران، بهرام گور از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند؛ روستایی، پاسخ را به دختران خود وا می گذارد.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, ] [ 10:48 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

بسیاری از مردم گرفتاریهایی دارند که سخت حیران اند که چرا بر طَرَف نمی شود. بارها می پرسند که چرا مال ما بی برکت است و نیز چرا دعای ما مستجاب نمی شود؟ برای چه آثار اجر و پاداش اعمال خود را مشاهده نمی کنیم؟ چرا حتی از بزرگان و مقربان درگاه الهی درخواست دعا کردیم؛ ولی مفید واقع نشد؟ و ... . باید توجه داشت که گره کور اکثر این گرفتاریها با مهم شمردن نماز باز می شود.

فاطمه زهرا(س) از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «هر که نماز را سبک شمارد؛ از زن و مرد به پانزده بلا گرفتار می شود.

 

شش بلا در دنیا دامنگیر او می شود که عبارت است از:

 

1. «یَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَکَةَ مِنْ عُمْرِهِ؛ خداوند، برکت را از عمرش بر می دارد»؛

 

2. «وَ یَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَکَةَ مِنْ رِزْقِهِ؛ و خداوند برکت را از روزی او بر می دارد»؛

 

3. «وَ یَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سِیمَاءَ الصَّالِحِینَ مِنْ وَجْهِهِ؛ و خداوند سیمای [نورانی] صالحان را از چهرة او محو می کند»؛

 

4. «وَ کُلُّ عَمَلٍ یَعْمَلُهُ لَا یُؤْجَرُ عَلَیْه؛ و هر عملی که انجام می دهد پاداش داده نمی شود [؛ زیرا قبولی نماز، شرط قبولی اعمال دیگر نیز است]»؛

 

5. «وَ لَا یَرْتَفِعُ دُعاؤُهُ إِلَی السَّمَاءِ؛ و دعای او به سوی آسمان بالا نمی رود (و مستجاب نمی شود)»؛

 

6. «وَ السَّادِسَه لَیْسَ لَهُ حَظٌّ فِی دُعَاءِ الصَّالِحِینَ؛ و ششم اینکه برای او بهره ای در دعای صالحان نیست (دعای خوبان شامل او نمی شود)».

 

و سه بلا در موقع جان دادن دامنگیر او می شود:

 

1. «أَنَّهُ یَمُوتُ ذَلِیلاً؛ ذلیل می میرد»؛

 

2. «وَ الثَّانِیَةُ یَمُوتُ جَائِعاً؛ گرسنه می میرد»؛

 

3. «وَ الثَّالِثَةُ یَمُوتُ عَطْشَاناً فَلَوْ سُقِیَ مِنْ أَنْهَارِ الدُّنْیَا لَمْ یَرْوَ عَطَشُهُ؛ تشنه می میرد، هر چند از تمام نهرهای دنیا او را سیراب کنند، تشنگی اش برطرف نمی شود؛»

 

و سه بلا در قبر شامل حال او می شود:

 

1. «یُوَکِّلُ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً یُزْعِجُهُ فِی قَبْرِه؛ خداوند، ملکی را مقرر می کند تا او را در قبر آزار دهد»؛

 

2. «وَ الثَّانِیَةُ یُضَیَّقُ عَلَیْهِ قَبْرُه؛ دوم اینکه قبرش بر او تنگ خواهد بود»؛

 

3. «وَ الثَّالِثَةُ تَکُونُ الظُّلْمَةُ فِی قَبْرِهِ؛ سوم اینکه تاریکی در قبرش خواهد شد»؛

 

و سه بلا [نیز] در روز قیامت دامنگیر او خواهد شد:

 

1. «أَنْ یُوَکِّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً یَسْحَبُهُ عَلَی وَجْهِه؛ خداوند ملکی مأمور می کند او را با صورت بکشد»؛

 

2. «وَ الثَّانِیَةُ یُحَاسَبُ حِسَاباً شَدِیداً؛ دوم اینکه حسابرسی شدیدی می شود»؛

 

3. «وَ الثَّالِثَةُ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ لَا یُزَکِّیهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ و سوم اینکه خداوند به او نظر [رحمت] نمی کند و او را پاکیزه نمی سازد، و برای او عذاب دردناکی است.»

 

بحار الانوار، ج80 ص21

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 2 مهر 1394برچسب:, ] [ 16:52 ] [ حسین زارع ] [ ]

دوستان وبزرگواران عزیز سلامی دوباره

غیبت سه ماهه ما تجربه ای بود برای شناختن نزدیکان وآشنایان راستی وقتی نباشی هم مثل بودنت برای خیلیها عادت میشه ، اصلا زندگی یک معمایی است که هنوز حل نشده و نخواهد شد . هیچ کس نمیداند کیست وچه خواهد شد . اما آنچه مسلم است انتخاب یک دوست مهربان .بله یک دوست خاطرخواه و مهربان لازم وبلکه ضروریست البته من تنها خدا را بهترین همنشین و دوست میدانم که با وفا ومهربان و صمیمی است . پس اورا از دست ندهیم. الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا آمین


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 22 مرداد 1394برچسب:, ] [ 15:44 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

معمای 5 کلاه و 3 نفر


 

 در يک اتاق تاريک 3 (سه) کلاه قرمز و 2 (دو) کلاه آبي قرار داده ايم. 2 (دو) نفر بينا و 1 (يک) نفر نابينا وارد اتاق مي شوند و هر کدام يک کلاه را بر سر مي گذارند و از اتاق خارج مي شوند. چون اتاق تاريک بوده است دو نفر بينا نيز مانند فرد نابينا قادر به تشخيص رنگ کلاه خود نيستند. بيرون از اتاق هر يک فقط به کلاه ديگران نگاه مي کنند و درباره رنگ کلاه روي سر خودشان قضاوت مي کنند ...

بيناي اول: من نمي دانم که کلاهم چه رنگي است.
بيناي دوم: من هم نمي دانم که کلاهم چه رنگي است.
نابينا: من مي دانم که کلاهم چه رنگي است !!

سوال: چطور دو نفر بينا نتوانستند رنگ کلاه روي سر خود را تشخيص دهند ولي فرد نابينا متوجه رنگ کلاه خود شد؟!

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 13 اسفند 1393برچسب:, ] [ 8:27 ] [ حسین زارع ] [ ]

آمار نهضت كربلا

اربعین حسینی

نقش آمار در ارائه سیماى روشن‏تر از هر موضوع و حادثه، غیر قابل انكار است. لیكن ‏در حادثه كربلا و مسائل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقل‎ها و منابع، نمى‎‏توان در بسیارى از جهات، آمار دقیق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده، گاهى تفاوت‎هاى ‏بسیارى با هم دارد. در عین حال بعضى از مطالب آمارى، حادثه كربلا را گویاتر مى‎‏سازد.

به همین دلیل به ذكر نمونه‎هایى از ارقام و آمار مى‎‏پردازیم:(1)

مدت قیام امام حسین‏(علیه‎السلام) از روز امتناع از بیعت با یزید، تا روز عاشورا 175 روز طول كشید: 12 روز در مدینه، 4 ماه و 10 روز در مكه، 23 روز بین راه مكه تا كربلا و 8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم).

منزل‎هایى كه بین مكه تا كوفه بود و امام حسین(علیه‎السلام) آنها را پیمود تا به كربلا رسید 18 منزل بود.(معجم البلدان)

فاصله منزل‎ها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.

منزل‎هاى میان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بیت را در حال اسارت از آنها عبور دادند.

نامه‎هایى كه از كوفه به امام حسین‏(علیه‎السلام) در مكه رسید و او را دعوت به آمدن كرده ‏بودند 12000 نامه بود.(طبق نقل شیخ مفید)

بیعت كنندگان با مسلم بن عقیل در كوفه 18000 نفر، یا 25000 نفر و یا 40000 نفر گفته شده است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:, ] [ 22:59 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

 

۱۷۲ نکته از واقعه جانسوز کربلا

واقعه کربلا تنها یک بار در طول تاریخ اتفاق افتاد، اما این رویداد بی‌نظیر و مسائل قبل و بعد از آن را افراد مختلفی نقل و روایت کرده اند، به همین دلیل برخی از اطلاعات و آمارها با یکدیگر تفاوت دارد.

مهر: با استفاده از آمار می توان هر موضوع یا حادثه ای را دقیق تر بیان کرد تا افراد نیز آن را بهتر درک کنند؛ نقش آمار در ارائه سیمای روشنتر از هر موضوع و حادثه، غیر قابل انکار است.

به دلیل آنکه بعضی از مطالب آماری، زمانی و مکانی، حادثه کربلا را گویا تر می سازد، ۱۷۲ نکته از این واقعه جانسوز و ۷۲ شهید کربلا بیان می شود:

خصوصیات منطقه عملیاتی کربلای ۶۱ هجری

۱- واقعه کربلا نزدیک رودخانه دجله و فرات ۲- دجله در سمت چپ و فرات در سمت راست کربلا ۳- از نظر آب و هوایی در منطقه خشک و گرم عراق قرار گرفته و در ضلع شمال شرقی ایران قراردارد و درجنوب غربی، حجاز واقع شده است ۴- منطقه رملی و نیمه جنگلی است ۵- در حاشیه نهرعلقمه، نخلستانی قرار دارد.

۶- دارای تپه ماهور و پستی و بلندیهای بسیار است ۷- نهر علقمه از فرات منشعب شده و در نزدیکی اردوگاه حسینی قرار دارد ۸- موسم تابستان با گرمای مخصوص منطقه همراه است ۹- کربلا در حاشیه فرات و قبرستان یهود قرار گرفته است ۱۰- از نظر اهمیت جغرافیایی، نقطه کور، منزوی و فراموش شده، فاقد هر گونه امتیاز و اهمیت ویژه سیاسی، فرهنگی ، نظامی و اقتصادی در آن دوران است.

خصوصیات حرکت زمینی سید الشهدا(ع)

۱- عقب نشینی تاکتیکی در زمان غیر قابل پیش بینی ۲- بهره گیری از زمین برای ایجاد جنگ روانی ۳- انتخاب کمیت زمین برای به دست گرفتن ابتکارعمل در جنگ ۴- در اختیار گرفتن زمان و سلب آن از دشمن ۵- ایجاد توازن دفاعی ۶- تجزیه نیرو و تغییر جهت دشمن به سمت ضعف ۷- به هم زدن نظم تشکیلاتی و ایجاد تغییر در قرارگاه جنگی دشمن.

۸- سلب اختیار از دشمن و به دست گرفتن ابتکار حرکت ۹- اخلال در سیستم تصمیم گیری فرماندهان نظامی ۱۰- به دست گرفتن ابتکار عمل در زمین.۱۱- به موضع انفعالی کشیدن دشمن ۱۲- استفاده از پوشش طبیعی و تصنعی زمین و بهره گیری ازآن برای استتار و اختفاء ۱۳- جلوگیری از تمرکز قوا هنگام حمله دشمن و ایجاد فاصله جغرافیایی بین فرماندهی، تدارکات و ارتباطات ۱۴- ایجاد شتابزدگی در تصمیم گیری نظامی و کندی در عمل دشمن ۱۵- سلب هر گونه بهره گیری استراتژیک از زمین (از دشمن).


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:, ] [ 22:31 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

لطیفه دانش آموزی

 

تکاور

مادر: پسرم بازم که نمره تک آوردی!آخه من به توچی بگم؟

پسر: هیچ مادر بهم بگو تکاور!

------

تقویم

دانش آموزی به کتابفروشی رفت وگفت : آقا تقویم دارید؟

فروشنده: چه تقویمی؟

دانش آموز: تقویمی که تعطیلی زیاد داشته باشه!

------

تنبیه گوسفندان

گوسفندهای چوپانی کم شیرمیدادند برای تنبه واینکه درسی بهشون داده باشه  آنها را به چمن مصنوعی برد!!

------

سیاه سرفه

بیمارآقای  دکتر! گمان کنم سیاه سرفه گرفته باشم!

دکتر: پس لطفا اینجا سرفه نکنید تازه دیوارها را رنگ کرده ایم!

------

نشانه

مردی به کلانتری رفت وگفت:مردی نصف دماغ مرا کند!

افسرنگهبان پرسید: او را میشناسی ؟ نشانه ای چیزی از اوداری؟!

مرددستش را در جیبش کردویه چیزی درآورد  وگفت : آره ایناهاش! یه تیکه« نصف »  گوشش پیش منه!!

------

عبرت

از دانش آموزی پرسیدن آینده چی میخوای بشی؟

گفت : یکی دکتر میشه ! یکی معلم میشه! یکی مهندس میشه! منم میخوام درس عبرتی بشم برا همه!!

------

عینکی

اولی: آقای دکتر گمون کنم عینک لازم دارم.

دومی: بله حتما چون اینجا مغازه ساندویچ فروشیه.

------

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, ] [ 19:25 ] [ حسین زارع ] [ ]

پنج شنبه 10/7/1393

زندگی امام باقر (ع) چگونه بود؟

 


جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: ای جابر، تو به مردی از خاندان من می‌رسی که هم‌نام و هم‌شکل من است، علم را می‌شکافد و تفسیر و توضیح می‌دهد.

 


امام محمد باقر علیہ السلام

حضرت امام محمد باقر (ع)، امامی است که همه لحظات عمر با برکتش، در راه ارشاد و هدایت انسان‌ها به پایان رسید. امامی که از زمینه‌سازی‌های پدرش امام سجاد (ع) در راستای معرفی مکتب تشیع و مبارزه با طاغوت زمان، بهره‌برداری بسیار کرد و با تربیت شاگردان برجسته و تبیین فقه ناب اسلام و اهل بیت (علیهم‌السلام)، بزرگ‌ترین قدم را برای شناسایی تشیع و مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) برداشت.

او در سن چهار سالگی در کربلا و ماجرای عاشورای حسینی حضور داشت و در سفر کوفه و شام همراه پدر، همه سختی این سفر را تحمل کرد و بر اساس فرهنگ عاشورا تربیت شد. او تجسمی از ارزش‌های والای انسانی و کمالات اخلاقی بود، پیامبر اکرم (ص) از او یاد و تجلیل فراوانی نموده است؛ چنان‌که جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: ای جابر! تو به مردی از خاندان من می‌رسی که هم‌نام و هم‌شکل من است، علم را می‌شکافد و تفسیر و توضیح می‌دهد. [1]

زندگی امام باقر (ع) را می‌توان در سه بخش بیان نمود:

1 - امام باقر (ع) در عصر پدر (38 سال).

2 - دوران امامت (20 سال).

3 - نمونه‌ای از گفتار و رفتار امام باقر (ع).

بخش اول:

اسم مبارک آن حضرت محمد، لقبش باقر، شاکر و امین. کنیه‌اش ابوجعفر، نام پدر گرامی‌اش علی بن الحسین (ع) و نام مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) بود. در اول رجب سال 57 ه. ق در مدینةالنبی متولد و در سال 114 ه. ق در همان شهر، شهید شد و از دنیا رفت. او از دو طرف، نَسَبش به هاشم می‌رسید و هم از دو طرف، نسبش به امام علی (ع) می‌رسید. قبر شریفش در مدینه، در قبرستان [2] بقیع کنار قبر پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) است.

امام باقر (ع) دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار گرفته و زیر چکمه جلادان اموی، بی‌رمق مانده است، از این رو لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ع) و خط فکری تشیع را آشکار سازد.

دوران عمر شریف امام باقر (ع):

1 - سه سال و شش ماه و ده روز با جدّ بزرگوارش امام حسین (ع).

2 - سی و چهار سال و پانزده روز با پدرش امام سجاد (ع).

3 - نوزده سال و ده ماه و 12 روز مدت امامت.

امام صادق (ع) درباره مقام مادر امام باقر (ع) فرموده است: «کانت صدیقه لم تدرک فی آل الحسن امرأهٌ مثل‌ها» [3] او یک صدیقه راست‌گو و راست‌کردار بود و در خاندان امام حسن (ع)، بانویی مانند او یافت نمی‌شود.

بخش دوم و سوم:

دوران امامت امام باقر (ع): در محرم سال 95 ه. ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام سجاد (ع)، دوران امامت امام باقر (ع) هنگامی که 38 سال از عمر شریفش می‌گذشت، آغاز گردید و تا ذیحجه 114 ه. ق و حدود 20 سال طول کشید. امام باقر (ع) در این مدت در مدینه زندگی می‌کرد و خلفای عصرش به ترتیب چنین بودند:

1 - ولید بن عبدالملک، که حدود پنج ماه از امامت امام باقر (ع) در عصر خلافت او واقع شد.

2 - سلیمان بن عبدالملک، از سال 96 تا 99 ه. ق که چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر (ع) در این عصر بود.

3 - عمر بن عبدالعزیز، از سال 99 تا 101 که دو سال و پنج ماه از امامت امام باقر (ع) با این عصر مصادف شد.

4 - یزید بن عبدالملک، از سال 101 تا 105 ه. ق که چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر (ع) در این عصر بود.

5 - هشام بن عبدالملک از سال 105 تا 114 ه. ق که حدود 9 سال بخش آخر امامت امام باقر (ع) در این عصر پر آشوب واقع شد و سرانجام به دستور او و توسط والی مدینه مسموم شد و به شهادت رسید. [4]

امام محمد باقر (ع)

تأسیس حوزه علمیه و نهضت فرهنگی تشیع:

امام باقر (ع) دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار گرفته و زیر چکمه جلادان اموی، بی‌رمق مانده است، از این رو لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ع) و خط فکری تشیع را آشکار سازد. آن حضرت به خوبی می‌دانست که همین موضوع، زمینه عمیق و بنیان‌کن برای مبارزه با طاغوتیان خواهد شد و در درازمدت، شیعیان را به صحنه می‌آورد و مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) را زنده خواهد کرد.

بنابر این، امام باقر (ع) زمینه‌سازی بسیار عمیق و خوبی را در این راستا نمود و پس از او، فرزند برومندش امام صادق (ع) با تشکیل حوزه علمیه چهار هزار شاگردی، آن را به ثمر رسانید و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی در تاریخ اسلام، آشکار و ماندگار ساخت. بنابر این می‌توان گفت: امام باقر (ع) موسس و بنیان‌گذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی تشیع بود. [5]

امام باقر (ع) شاگردانی مانند: محمد بن مسلم، زراره بن اعین، ابوبصیر، برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق (ع) فرمود: این چهار نفر، مکتب و احادیث پدرم را زنده کردند؛ و فرمود: صلوات خدا بر آن‌ها در حال زندگی و پس از مرگ [6]. یکی از شاگردان پرورش یافته امام باقر (ع) یعنی جابر بن یزید جُعفی، پس از هجده سال کسب علم و آموختن هفتاد هزار حدیث از محضر امام باقر (ع)، هنگام وداع از آن حضرت (برای مراجعت به کوفه)، از ایشان تقاضای حدیث و پند و نصیحت می‌کند! امام باقر (ع) می‌فرماید: بعد از هجده سال کسب علم و کمال، بس نیست؟ جابر عرض می‌کند: آری، شما دریایی هستید که آبش تمام نمی‌شود و به قعر آن نمی‌توان رسید. امام باقر (ع) می‌فرماید: سلام مرا به شیعیانم برسان و به آن‌ها اعلام کن بین ما و خداوند، هیچ خویشاوندی نیست و به پیشگاه خداوند کسی نزدیک نگردد، مگر در پرتو اطاعت و پیروی؛ ای جابر، کسی که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و کسی که نافرمانی خدا کند، دوستی ما به حال او سودی نخواهد بخشید. [7]

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] - اصول کافی، ج 1، ص 469.

[2] - الارشاد شیخ مفید، ترجمه حاج سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه الاسلامیه، چاپ دوم، قطع وزیری، ص 156.

[3] - اصول کافی، ج 1، ص 496.

[4] - اقتباس از تتمه المنتهی، ص 73 تا 90 از تاریخ یعقوبی آدرس داده شده.

[5] - گرچه اساس تشیع در عصر رسول خدا (ص) پی‌ریزی شد، ولی حکومت ننگین بنی‌امیه، این اساس را درهم ریخت و امام باقر (ع) آن را نوسازی کرد.

[6] - بهجه الآمال، ج 4، ص 69 (به نقل از سیره چهارده معصوم، محمد محمدی اشتهاردی، ص 463، نشر مطهر، 1378، قطع وزیری).

[7] - سفینه البحار، ج 2، ص 142، بحار، ج 78، ص 183.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, ] [ 5:37 ] [ حسین زارع ] [ ]

مطلب جالب تربیتی

ﺩﺭ بعض ﻣﻬﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﺎ  ۹ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ ﻭ ﺑﻪ ۱۰ ﺑﭽﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﻫﺮ ﮐﯽ
ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺑﺎﺧﺘﻪ
ﺑﻌﺪ ۹ ﺑﭽﻪ ﻭ ۸ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﻮﻧﻪ ...
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﻭ ﻫﻞ ﻣﯿﺪﻥ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺘﻮﻧﻦ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﺸﯿﻨﻦ .
ﺩﺭ ﻣﻬﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﺎﯼ ﮊﺍﭘﻦ ۹ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ ﻭ ﺑﻪ ۱۰ ﺑﭽﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﮔﻪ ﯾﮑﯽ
ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﺎ ﻧﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺧﺘﯿﻦ.
ﻟﺬﺍ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺳﻌﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﻭ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﻐﻞ
ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﮐﻞ ﺗﯿﻢ ۱۰ ﻧﻔﺮﻩ ﺭﻭﯼ ۹ ﺗﺎ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﺎ ﺑﺸﻦ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺑﯽ ﺻﻨﺪﻟﯽ
ﻧﻤﻮﻧﻪ .
ﺑﻌﺪ ۱۰ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﯼ ۸ ﺻﻨﺪﻟﯽ، ﺑﻌﺪ ۱۰ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﯼ ۷ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ .
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﻪ .
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺁﻓﺘﺎﺏ، ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺩﺍﻣﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﻭ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺗﯿﻤﯽ ﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻥ
ﺣﺘﻤﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﺗﻮ ﻣﺘﺮﻭ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻦ ﻭﺍﺳﻪ
ﺻﻨﺪﻟﯽ

سبک زندگی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, ] [ 5:31 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

امام باقر (علیه السلام)
 

امام باقر(علیه السلام):

آیا شیعیانمان را  معرّفى كنم

 آنها دژهاى محكمى هستند و سینه هاى امانتدارى هستند

 و صاحبانعقل هایى وزین و متین هستند

شایعه پراكنى نمى كنند و اسرار را فاش نمى كنند

 وآدم هاى خشك و خشن و ریاكار هم نیستند

 راهبان شب و شب زنده داران و شیرانروزند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, ] [ 5:17 ] [ حسین زارع ] [ ]

خنده پيامبر (ص )

روزى پيامبر (ص ) به طرف آسمان نگاه مى كردند و مى خنديدند، شخصى به آن حضرت عرض كرد: چرا مى خنديد؟
پيامبر فرمود: آرى به آسمان نگاه كردم ، ديدم دو فرشته به زمين آمدند، تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل نماز خود، به عبادت و نماز مشغول مى شد، بنويسد. اما او را در محل نماز خود نيافتند، بلكه در بستر بيمارى يافتند، آنها به سوى آسمان بالا رفتند، و به خدا عرض ‍ كردند: ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ايمان ، به محل نماز او رفتيم ، ولى او را در محل نمازش نيافتيم بلكه او در بستر بيمارى آرميده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود: ((تا او در بستر بيمارى است ، همان پاداش ‍ را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتيد، بنويسيد، و بر من است كه پاداش اعمال نيك او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است ، براى او بنويسم ))(1).


1- فروع كافى ، ج 1، ص 31، بحارالانوار ج 22، ص 83


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 21:50 ] [ حسین زارع ] [ ]

بواسطه يك عمل وارد بهشت شد

روز قيامت مردى را مى آورند كه وقتى متوجّه اوضاع و احوال خود مى شود، مى بيند اصلا حسنه اى ندارد!
ندا مى شود! اى فلان بوسيله عمل خود داخل بهشت شو!
او مى گويد: بار خدايا با كدام عمل !؟
خطاب مى رسد: در فلان شب كه خواب بودى و از اين پهلو به آن پهلو مى غلطيدى ، گفتى : يا اللّه و سپس فورا خوابت برد. تو اين موضوع را فراموش كردى اما من كه خُمار نبودم و خواب در وجودم راه ندارد اين سخن تو را فراموش نكردم كه مرا صدا زدى .(1)


1- تفسير آسان : ج 1، ص 19، نقل از غرائب القرآن ، شرح حمد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 23:10 ] [ حسین زارع ] [ ]

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 22:31 ] [ حسین زارع ] [ ]

ق کردن دختر شهید از گریه برای پدر.....

 

رقیه بودن زمان و مکان نمی شناسد،

هر دخترک یتیمی طلب بابای شهیدش را دارد، 

دیروز زهرای سه ساله ای با سر به خون رنگین شده ای راز و نیاز می کرد 

و امروز دختران شهید چشم در چشمان پدری که در قاب عکس مانده است درد دل می کنند. 

و عاقبت هر دو یکی است هنوز کودکی را نگذرانده پیر می شوند و به پای عکس شهید جان می دهند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 4 فروردين 1393برچسب:, ] [ 15:8 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

 

 

در زمان خلافت معتصم عباسی یکی از وزبران او، کاخِ سر به فلک کشیده اى داشت که بر خانه های اطراف مشرف بود. او بیشتر اوقات درکاخ خود می نشست و به تماشای زنان و دختران همسایگان می پرداخت. روزی هنگام تماشا چشمش به دختری زیبا و با جمال افتاد و زیبایی اش نظر او را جلب کرد.

وزیر از پدر دختر و کسب وکار او پرسید. در جواب گفتند: پدرش از تجار بازار است.

وزیر کسی را به خواستگاری دختر فرستاد؛ اما پدر دختر قبول نکرد و گفت: دختر من باید با یکی از تجارکه در شأن من است ازدواج کند و شأن وزیر از شأن یک تاجر بالاتر است.

وزیر از حرف پدر دختر مایوس شد و راز خود را به یکی از نزدیکان خودگفت و از او راه چاره ای خواست.

آن شخص گفت: علاج آن، هزار دینار است. با این مبلغ می توانی به وصال دختر مورد علاقه ات برسی

وزیر با تعجب پرسید: چگونه ممکن است با هزار دینار به خواسته خود برسم در حالی که حاضرم در این راه دویست هزار دینار خرج کنم! آن شخص گفت: هزار دینار را به ده نفر ازکسانی که عدالت شان نزد قاضی ثابت است می دهی تا آنها در دادگاه شهادت دهندکه وزیر آن دختر را عقدکرده و مهر زیادی هم برای آن تعیین کرده است. هنگامی که پدر دختر چنین مهریه سنگینی را مشاهده کند حتما به ازدواج او راضی می شود.

وزیر هزار دینار آماده کرد و به ده نفر داد که در دادگاه شهادت دهند وزیر با دختر ازدواج کرده است، آنگاه کسی را نزد پدر دختر فرستاد که زن من باید به منزلم بیاید و دیگر نمی خواهم در خانه پدر باشد.

وقتی پدر دختر از ماجرا آگاه شد، ناراحت شد و در دادگاه از وزیر شکایت کرد، قاضی هم دستور داد هر دو نفر در دادگاه حاضر شوند و شهود هم آمدند و به نفع وزیر شهادت دادند.

قاضی حکم کرد که وزیر نقداً تمام مهریه را در دادگاه به پدر دختر تسلیم کند و همسرش را به خانه خود ببرد و حکم هم اجرا شد.

پدر دخترکه از شهادت دروغ آن ده نفر و حکم قاضى ناراحت بود، هر چه تلاش کرد که خود را نزد خلیفه برساند و داستان خود را برای او نقل کند، ممکن نشد تا این که روزی به یکی از دوستانش که از مشاوران خلیفه بود، نقشه وزیر را بازگو کرد وگفت: من چگونه مى توانم خود را به خلیفه برسانم و عرض حال کنم؟

مشاور خلیفه گفت: خود را به لباس خدمتگزاران خلیفه درآور و با آنان داخل کاخ شو و مطلب خود را به گوش خلیفه برسان.

تاجر به دستور دوستش عمل کرد و خود را به خلیفه رسانید و در خلوت، قضیه خود را براى او شرح داد. معتصم دستور داد وزیر را حاضر کنند. وقتی او حاضر شد از هیبت خلیفه خود را باخت و چاره اى جز راستی ندید، فکرکرد اگر راست بگوید خلیفه هم او را مورد عفو خود قرار می دهد. بعد از اقرار وزیر، خلیفه دستور داد آن ده نفر شاهد را هم احضارکنند. وقتی آنان حاضر شدند، واقعیت ماجرا را برای خلیفه تعریف کردند. معتصم دستور داد هریک از شهود را بر یکی از دروازه های قصر، داربزنند و وزیر خائن را هم میان پوست گاوی که تازه کنده اند، قرار دهند و ماموران آنقدر با چوب بر آن بزنند تا گوشت و استخوان و پوست وزیر با یکدیگر مخلوط شود، سپس امرکرد که تاجر دختر خود را به خانه ببرد و در عوض مهریه او، کاخ و اموال وزیر را در اختیار پدر دختر قرار دهند. 1

 
------------------

1. خز ینـة ا لجوا هر، ص 624.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:38 ] [ حسین زارع ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب و آدرس sagha3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک های مفید
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 239
بازدید هفته : 931
بازدید ماه : 911
بازدید کل : 327979
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 239
بازدید هفته : 931
بازدید ماه : 911
بازدید کل : 327979
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

-----------------
ایران رمان