كد تصوير: ۶۰۰۵۷
تعداد بازديد: ۳۶۴
ابعاد تصوير: ۱۰۶۱ × ۸۹۸
امتياز دهيد:
مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب فرهنگی،دینی،خبری
|
در زمان خلافت معتصم عباسی یکی از وزبران او، کاخِ سر به فلک کشیده اى داشت که بر خانه های اطراف مشرف بود. او بیشتر اوقات درکاخ خود می نشست و به تماشای زنان و دختران همسایگان می پرداخت. روزی هنگام تماشا چشمش به دختری زیبا و با جمال افتاد و زیبایی اش نظر او را جلب کرد. وزیر از پدر دختر و کسب وکار او پرسید. در جواب گفتند: پدرش از تجار بازار است. وزیر کسی را به خواستگاری دختر فرستاد؛ اما پدر دختر قبول نکرد و گفت: دختر من باید با یکی از تجارکه در شأن من است ازدواج کند و شأن وزیر از شأن یک تاجر بالاتر است. وزیر از حرف پدر دختر مایوس شد و راز خود را به یکی از نزدیکان خودگفت و از او راه چاره ای خواست. آن شخص گفت: علاج آن، هزار دینار است. با این مبلغ می توانی به وصال دختر مورد علاقه ات برسی وزیر با تعجب پرسید: چگونه ممکن است با هزار دینار به خواسته خود برسم در حالی که حاضرم در این راه دویست هزار دینار خرج کنم! آن شخص گفت: هزار دینار را به ده نفر ازکسانی که عدالت شان نزد قاضی ثابت است می دهی تا آنها در دادگاه شهادت دهندکه وزیر آن دختر را عقدکرده و مهر زیادی هم برای آن تعیین کرده است. هنگامی که پدر دختر چنین مهریه سنگینی را مشاهده کند حتما به ازدواج او راضی می شود. وزیر هزار دینار آماده کرد و به ده نفر داد که در دادگاه شهادت دهند وزیر با دختر ازدواج کرده است، آنگاه کسی را نزد پدر دختر فرستاد که زن من باید به منزلم بیاید و دیگر نمی خواهم در خانه پدر باشد. وقتی پدر دختر از ماجرا آگاه شد، ناراحت شد و در دادگاه از وزیر شکایت کرد، قاضی هم دستور داد هر دو نفر در دادگاه حاضر شوند و شهود هم آمدند و به نفع وزیر شهادت دادند. قاضی حکم کرد که وزیر نقداً تمام مهریه را در دادگاه به پدر دختر تسلیم کند و همسرش را به خانه خود ببرد و حکم هم اجرا شد. پدر دخترکه از شهادت دروغ آن ده نفر و حکم قاضى ناراحت بود، هر چه تلاش کرد که خود را نزد خلیفه برساند و داستان خود را برای او نقل کند، ممکن نشد تا این که روزی به یکی از دوستانش که از مشاوران خلیفه بود، نقشه وزیر را بازگو کرد وگفت: من چگونه مى توانم خود را به خلیفه برسانم و عرض حال کنم؟ مشاور خلیفه گفت: خود را به لباس خدمتگزاران خلیفه درآور و با آنان داخل کاخ شو و مطلب خود را به گوش خلیفه برسان. تاجر به دستور دوستش عمل کرد و خود را به خلیفه رسانید و در خلوت، قضیه خود را براى او شرح داد. معتصم دستور داد وزیر را حاضر کنند. وقتی او حاضر شد از هیبت خلیفه خود را باخت و چاره اى جز راستی ندید، فکرکرد اگر راست بگوید خلیفه هم او را مورد عفو خود قرار می دهد. بعد از اقرار وزیر، خلیفه دستور داد آن ده نفر شاهد را هم احضارکنند. وقتی آنان حاضر شدند، واقعیت ماجرا را برای خلیفه تعریف کردند. معتصم دستور داد هریک از شهود را بر یکی از دروازه های قصر، داربزنند و وزیر خائن را هم میان پوست گاوی که تازه کنده اند، قرار دهند و ماموران آنقدر با چوب بر آن بزنند تا گوشت و استخوان و پوست وزیر با یکدیگر مخلوط شود، سپس امرکرد که تاجر دختر خود را به خانه ببرد و در عوض مهریه او، کاخ و اموال وزیر را در اختیار پدر دختر قرار دهند. 1 ------------------
1. خز ینـة ا لجوا هر، ص 624. موضوعات مرتبط: برچسبها: نام آلبوم: ساير
كد تصوير: ۶۰۰۵۷ تعداد بازديد: ۳۶۴ ابعاد تصوير: ۱۰۶۱ × ۸۹۸ ميانگين امتياز: ۳/۳۳ از ۶ نظر
امتياز دهيد: موضوعات مرتبط: برچسبها:
این عکس مربوط به آزادی خواهان آذربایجان در عهد ناصریه....
این عکس از یک مسابقه ی اسب سواری در زمان قاجار گرفته شده...بد نیست بدونین هر یک از اسب سوارا یونیفرم مخصوصی به تن کردند....
این عکس مربوط به احمدشاه قاجاره
موضوعات مرتبط: برچسبها: نفس باد صبا آفت جان خواهد شد عید می آید و اجناس گران خواهد شد همسرت چند ورق لیست به توخواهد داد کل اعصاب وجودت نگران خواهد شد میزنی ساز مخالف دوسه روزی اما عاقبت هرچه که اوگفت همان خواهد شد پول را با علف خرس یکی میدانند فکرکردید که منطق سرشان خواهد شد؟ 888888888888888888888888888888888888888 پس علاج چیست که این چند روزه خون دلهاست که از دیده روان خواهد شد قید عید را بباید زد واز دست بلا پشت دیواری بگریخت و نهان باید شد موضوعات مرتبط: برچسبها: موضوعات مرتبط: برچسبها: حلول ماه ربیع را تبریک میگوییم موضوعات مرتبط: برچسبها: اربعين است اربعين كربلا
هر طرف غوغايي از غم ها به پا
گويي از آن خيمه هاي نيمه سوز
خود صداي العطش آيد هنوز
موضوعات مرتبط: برچسبها:
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مالاندوزی کرده بود و پول و دارایی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: میخواهم تمام اموالم را به آن دنیا ببرم. او از زنش قول گرفت که تمامی پولهایش را به همراهش دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند. چند روز بعد مرد خسیس مرد. وقتی مأموران کفن و دفن، مراسم مخصوص را بهجا آوردند و میخواستند تابوت مرد را ببندند و آن را در قبر بگذارند، ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم. بگذارید این صندوق را هم در کنارش بگذارم. آشنایان مرحوم که از این کار تعجب کرده بودند، به او گفتند آیا واقعاً میخواهد به وصیت عمل نماید؟ زن گفت: من نمیتوانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی داراییاش را در کنارش بگذارم. البته من تمامی داراییهایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل، چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در کنارش میگذارم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند!
موضوعات مرتبط: برچسبها:
ضرب المثل اگر من نبرم ديگري خواهد برد! روزي بود، روزگار بدي بود در عصر روز عاشورا، پس از آن که امام حسين علیه السلام و يارانش شهيد شدند، اتفاق عجيبي افتاد. بازماندگان لشکر يزيد به خيمههاي زنان و فرزندان امام حسين علیه السلام و يارانش حمله کردند و به دزدي و غارت اموال آنها دست زدند. با اين که در خيمههاي زنان ...
موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |