مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب
فرهنگی،دینی،خبری

 

نمی دانم چرا امشب دلم بهانه می گیرد؟ دلم می گوید: ای کافی! این مردم را بردار و کنار قبر علی بن موسی الرضا(ع) ببر.

 

مانند سگ گرسنه و گربه لوس

مالم رخ بر آستان شه طوس

زیرا که سگ گرسنه و گربه زار

از سفره اغنیا نگردد مأیوس

 

آقا وقتی خواست از مدینه حرکت کند، یک عده زن و بچه دور خودش جمع کرد.

 

السلام علی من أمر أولاده و عیاله بالنیاحة علیه قبل وصول القتل الیه

 

آقا وقتی می خواست از مدینه حرکت کند دستور داد که زن و بچه اش بنشینند و برایش نوحه کنند. فرمود: من دیگر بر نمی گردم. بناست مرا در دیار غربت مسموم کنند. وقتی خواست از مدینه حرکت کند دوازده هزار دینار سر راهی بین غلامها و نوکرها و کنیزها و آقازاده هایش توزیع کرد.

 

از کثرت معاصی و ز ذلت رجاء

گفتم به خود کجا بروم نیست ارتجاء

نا گه به گوش، هاتف غیبم زد این ندا

قبر امام هشتم و سلطان دین رضا

 

خدایا! زهرش دادند، مسمومش کردند. میان حجره مثل مارگزیده به خود می پیچید. ای خدا! بلند شد، صدا زد: ابا صلت! در خانه را ببند. اباصلت  می گوید: در صحن خانه راه می رفتم، می دیدم آقا هی بلند می شود هی  می شیند. حالش منقلب است. یک وقت دیدم از گوشه حیاط یک آقازاده دارد می آید. دویدم جلو گفتم: آقا! مگر در خانه باز بود؟ گفت: نه پس شما از کجا آمدید؟ صدا زد: ابا صلت! همان کس که مرا از مدینه به اینجا آورد همان کس مرا از در بسته عبور داد. گفتم: شما کی هستید؟ فرمود: من محمد بن علی هستم. حجره را به او نشان دادم. آمد طرف داخل اتاق، دیدم آقا پسرش را بغل کرده است. ابا صلت من خیلی منقلب شدم. در میان صحن خانه گریه می کردم و راه می رفتم. طولی نکشید یک وقت دیدم آقازاده از میان حجره بیرون آمد، اما حالش خیلی منقلب است. آخه بابایش از دنیا رفته بود. بحق مولانا علی بن موسی (ع) یا الله!  



نویسنده خادم الشهداء در 10:33 ب.ظ | نظرات(4)

امروز می خواهم همه شما را به کاظمین، حرم موسی بن جعفر(ع) ببرم. میل دارید برویم؟ « السلام علی المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ. »

امروز چراغهایتان را خاموش کنید. چرا؟ برای اینکه در سلامی که به موسی بن جعفر(ع) می کنید، می گویید: سلام ما برآقایی که در آن تاریکیهای زندان، درآن سیاه چالها جایش دادند. « السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم الوطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازة المنادی علیها بذل الأستخفاف.»

 

بی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است

                                               چون تو باشی در برم زندان گلستان من است

مونسم در کنج زندان چون کسی جز دوست نیست

                                                     محبس تاریک هارون باغ رضوان من است

 

چهار ده سال، او را از این زندان به آن زندان می بردن. می دانم هیچ موقع زندان کشیده اید یا نه؟ زندانیها صبح تا بعد از ظهر دور هم برای همدیگر صحبت می کنند، حرف می زنند. اما همین که نزدیک غروب آفتاب می شود تمام غمهای عالم می آید روی دل این زندانی  را می گیرد. یک دفعه به فکر می فتد: ای خدا! الان بچه هایم چه می کنند؟ یک دفعه فکر می کند، آیا امشب زن و بچه ام چیزی دارند یا نه؟

مسّیب می گوید: یک وقت دیدم آقا دارد ناله می کند. آقا دارد ضجه می زند. خیلی حالش منقلب است. گفتم: آقا جان! چه شده امشب خیلی ناراحتی؟ صدا زد: مسیب! به خدا دلم برای رضایم تنگ شده است. می خواهم بروم مدینه پسرم را ببینم. می خواهم بروم مدینه رضایم را ببینم. اگر ایام وفات و شهادت موسی بن جعفر(ع) نبود این روضه ای که می خواهم بخوانم نمی خواندم، اما امروز می خوانم. همه گریه کنید! ای خدا! پاهایش را میان کُند کردند،زنجیر به گردنش انداختند. آماده اید بخوانم؟ امروز می خواهم برای موسی بن جعفر(ع) عزاداری کنیم. آقا بخوانم؟ امام هفتم(ع) را با چند دانه رطب زهر آلود مسمومش کردند. یک خانه نو و تمیزی نزدیک زندان بود. آقا را از میان زندان بیرون آوردند. کُند از پاهایش باز کردند، زنجیر از گردنش برداشتند. یک بستر تمیز در اتاق پهن کردند و آقا را در بستر خواباندند.بعد فرستادند سراغ یک عده رجال برجسته شیعه بغداد، آنها را اوردند. زندان بان سندی بن شاهک یهودی است. سندی بن شاهک گفت: آقایان! شما رجال برجسته شیعه هستید. ما برای حفظ بعضی از مصالح مملکتی مجبور شدیم چند روزی از آقایتان در اینجا نگه داری کنیم. پشت سر ما می گویند: کند به پایش کردند، زنجیر به گردنش انداخته اند، در زندان مرطوب جایش داده اند. ببینید آیا کند به پایش است؟ ببینید آیا زنجیر به گردنش است؟ ببینید آیا این اتاق، اتاق مرطوبی است؟آقا مریض شده است، می ترسیم فردا بمیرد باز به ما بگویید: آقایمان را کشتید. ببینید آقا حالش خوب نیست. گفتم، شماها بیایید اینجا، زنده ببینیدش بعد هم یک نامه ای بنویسید. همه شهادت بدهید که ما رفتیم آقا را دیدیم، جایش خوب بود، ولی مریض بود. اگر مرد خودش مرده است. شیعه ها کاغذ را گرفتند که امضاء کنند. همین که کاغذ را گرفتند یک وقت آقا سرش را از بستر بلند کرد. صدا زد:آی شیعه ها! ننویسید. آی شیعه ها! امضاء نکنید. به خدا به من زهر داده اند. به خدا جگرم را پاره  پاره کردند. آی شیعه ها! تازه کند از پایم برداشته اند. آی شیعه ها! تازه از زنجیر از گردنم برداشته اند. آی شیعه ها! امضاء نکنید. صدای ناله و گریه شیعه ها بلند شد. سندی بن شاهک لامذهب با دست خودش ، خودش و هارون را رسوا کرد. شیعه ها بلند شدند قهر کردند و گریه کنان بیرون رفتند. سندی بن شاهک از پشت سر شیعه ها بیرون آمد. آی کافی! بس است دیگر نخوان! آی کافی! نخوان! همین جا تمامش کن! زبانت لال شود دیگر بس است. شیعه ها! چرا نگویم؟ چرا نگویم سر بچه های فاطمه(س) چه آورده اند؟ آی امام زمان(ع) ! بگویم یا نه؟ آی زهراجان! بگویم یا نه؟ نمی توانم با صراحت بگویم اما با اشاره می گویم: تو را به خدا گوش کن. همین قدر به تو می توانم بگویم. گوش کن!  سندی بن شاهک سر شیعه آمد، شیعه ها رفتند این یهودی در خانه را محکم بست. گوشت باز است. بگویم یا نه؟ آی بمیرم همین قدر به تو بگویم وقتی برگشت در دستش یک تازیانه بود. دیگر با این تازیانه با بدن موسی بن جعفر(ع) چه کرده ؟ نمی دانم.

خدایا! حاجتهای این مردم را بده! یا باب الوائج! یاموسی بن جعفر(ع)! یا باب الحوائج! یا موسی بن جعفر!...

یابن الحسن! یابن الحسن! عجّل علی ظهورک!...

اللهم صل علی محمد وآل محمد، بحق الزهراء یا الله!

 



نویسنده خادم الشهداء در 07:05 ق.ظ | نظرات(5)

منصور دستور داد: بروید امام جعفر صادق(ع) را بیاورید. جوان رذلی که اسمش محمد بود شبانه نردبان گذاشت و از روی دیوار بی خبر آمد بالای بام و از آنجا به صحن خانه نگاه کرد، دید امام صادق دارد نماز می خواند. جوان پایین آمد و بعد از آنکه نماز آقا تمام شد به آقا گفت: آقا من مأمورم شما را ببرم. فرمود: مانعی ندارد. پس بگذار من به اتاق بروم و لباس بپوشم. گفت: نمی شود آقا. هر چه آقا اصرار کرد این جوان بی ادب قبول نکرد. با آن وضعیت از خانه بیرون آمدند. این پسر رذل سوار بر استر شد امام صادق(ع) پیرمرد هم پیاده به راه افتاد. این جوان هی استر را تند می راند. محمد بن ربیع می گوید: یک وقت نگاه کردم دیدم از بس آقا دویده نفسهایش به شمارش افتاده. دلم سوخت. عنان استرم را کشیدم و استر را نگه داشتم. پایین آمدم و گفتم: جعفر بن محمد! تو هم سوار شو! آقا سوار شد. رسیدیم به کاخ. ربیع پدر محمد جلو آمد و سلام کرد. گفت: آقا عذر می خوام. می دانید مأمورم و معذورم. آقا فرمود: اجازه می دهید من دو رکعت ناز بخوانم؟ گفت: بفرمایید. حضرت کناری ایستاد و دو رکعت نماز خواند. ربیع می گوید: دیدم بعد از نماز، دستهایش را بلند کرد طرف آسمان و لبهای مقدسش آهسته آهسته می جنبید. اما نمی دانم چه می گفت. زمزمه های آقا تمام شد. فرمود: ربیع! می خواهی مرا ببری ببر. ربیع می گوید: آستین آقا را گرفتم و داخل کاخ آوردم. تا چشم منصور دوانقی به قیافه امام صادق(ع) افتاد، آنقدر به ایشان توهین کرد که حد نداشت. امام صادق(ع) با سر بدون عمامه، با بدن بدون عبا و قبا، با پای برهنه ایستاده بود و این نانجیب هر چه از دهانش بیرون می آمد به آقا گفت.آقا هم سرشان را پایین انداخته بودند. یک وقت منصور دست به قبضه شمشیرش برد و به اندازه یک وجب شمشیر را بیرون کشید. ربیع می گوید: ای داد! الان اقا را می کشد. یک وقت دیدم منصور شمشیرش را غلاف کرد. مقداری فکر کرد باز به اندازه دو وجب شمشیر را بیرون کشید. گفتم الان آقا را می کشد. باز دیدم شمشیر را غلاف کرد. یک وقت دیدم تمام شمشیر را بیرون کشید. به خودم گفتم : به خدا قسم اگر شمشیر را به من بدهد و بگوید:امام صادق را بکش اول خودش را می کشم. هر طور می خواهد بشود. یک وقت دیدم تمام شمشیر را غلاف کرد و از تختش پایین آمد. امام صادق(ع) را بغل کرد و بوسید. آقا را برد جای خودش نشاندو عذر خواهی کرد. گفت: آقا معذرت می خواهم سوءتفاهمی شده بود آقا! خواهش می کنم برگردید. منصور گفت: ربیع! اسب مخصوص خودم را بیاور. آقا را رساندم به خانه و برگشتم. آمدم به منصور گفتم: بیرون کشیدن آقا با این وضع و شمشیر کشیدن و با عزت آقا را به خانه رساندن به هم جور در نمیآید. منصور گفت: ربیع! به خدا قسم می خواستم امشب جعفر را بکشم. تا دست به قبضه شمشیر بردم،یک وقت دیدم پیغمبر(ص) استین هایش را بالا زده و جلو آمد. یک شمشیر هم در دستش بود آن را بلند کرد و فرمود: آی منصور! به خدا خودت و قصرت را از بین می برم اگر یک مو از سر پسرم جعفر کم شود. من ترسیدم و شمشیرم را غلاف کردم. با خودم گفتم: شاید خیالاتی شده ام. بار دیگر به اندازه دو وجب شمشیرم را از غلاف بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) نزدیکتر آمد و فرمود: منصور! وهم و خیال است؟ تو را از بین ببرم؟ ترسیدم و شمشیر را غلاف کردم. باز دفعه سوم به خودم تلقین کردم شاید وهم و خیال است. این دفعه همه شمشیر را بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) پایش را گذاشت روی پله اول منبر و فرمود: می خواهی تو را از بین ببرم؟ باورم شد. شمشیر را غلاف کردم و به احترام آقا را بر گرداندم.

می دانم الان دلهایتان دارد بهانه می گیرد. بگویم؟ می گویم: یا رسول الله! ای کاش یک سری هم به کربلا می آمدی. یا رسول الله ای کاش  یک سری هم به گودال قتلگاه می زدی. رسول خدا! اگر شما نیامدید زینب(س) آمد. زینب(س) با یک عده زن و بچه آمد. یک عده زنهای داغ دیده آمدند. ای خدا! بالای بلندی رسید. دید لشکر دور حسین(ع) را محاصره کرده است. شمشیر دار با شمشیر می زند، نیزه دار با نیزه می زند. عصا دار با عصا می زند. آنهایی هم که حربه ای نداشتند آنقدر سنگ به بدن مقدس ابی عبدالله زدند.     لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.



نویسنده خادم الشهداء در 07:02 ق.ظ | نظرات(8)

امام حسین(ع) مسلم را به کوفه فرستاد. چهار، پنج روزی که مسلم در کوفه بود هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. مسجد کوفه مسجد بزرگی است وقتی مسلم نماز می خواند تا دم در مسجد از جمعیت پر می شد. یک شب عبیدالله اعلام کرد هر کس اطراف مسلم باشد و از مسلم طرفداری کند دستگیرش می کنیم. مسلم بن عقیل نماز مغرب را خواند. بین نماز مغرب و عشاء پشت سرش را نگاه کرد، دید یک نفر هم پشت سرش نیست. همه رفته بودند. تمام مردم شهر مضطرب هستند. در شهر پخش شده بود که طرفداران مسلم را دستگیر می کنند یکی شوهرش خانه نیست می گفت: نکند شوهرم را گرفته باشند. یکی پسرش بیرون است.یکی برادرش نیست. مسلم کنار کوچه ای از استر پیاده شد و سرش را به دیوار گذاشت. زنی جلوی در نشسته بود. اسمش طوعه بود. او هم منتظر پسرش بود تا برگردد. دید آقایی از استر پیاده شد و سرش را به دیوار گذاشته است. گفت: آقاجان! چرا سرت را به دیوار خانه من گذاشتی؟ چرا به خانه ات نمی روی؟ دفعه سوم که زن سوال کرد، مسلم گفت: آب داری برای من بیاوری؟ زن رفت آب آورد. مسلم باز همانجا ایستاد. آن زن گفت: آقاجان! چرا به خانه ات نمی روی؟ صدا زد: مادر من خانه ندارم. زن گفت: شما کی هستی؟ گفت: من مسلم بن عقیل هستم.

 

جان ختم المرسلین در کوفه جا دارد ندارد

                                              بهتر از روح الامین در کوفه جا دارد ندارد

افسر جانباز حق در کوفه سرگردان و بی کس

                                               نایب سلطان دین در کوفه جا دارد ندارد

مسلم بی خانمان در کوچه ها می گردد امشب

                                              یک جهان ایمان و دین در کوفه جا دارد ندارد

امتحان حق نگر ازآن مسلمان و مسلم

                                           مسلم است ای مسلمین در کوفه جا دارد ندارد

 

مسلم آن شب را در خانه طوعه ماند. هنگام صبح پسر این زن به دارالامارة خبر داد در خانه آنهاست. عبدالله بن عباس با هفتاد سوار آمد و خانه را محاصره کردند. یک وقت زن آمد داخل اتاق صدا زد: آقاجان! مسلم بن عقیل! خانه را محاصره کردند. مثل اینکه فهمیده اند شما داخل خانه ما هستید. مسلم بن عقیل از خانه بیرون آمد سوار اسبش شد. شمشیر می زند و می کشد. دشمنان را روی زمین می ریزد. این بی انصافها دسته های نی را آتش زدند و از بالای بام بر سرش ریختند. همه بگویید: غریب مسلم! غریب مسلم!

بعد از پیکار عظیم مسلم را گرفتند. دست مسلم را به پشت سر بستند. او را به طرف دارالامارة آورند. وقتی عبیدالله رسید شروع کرد به گریه کردن. عبیدالله گفت: چرا گریه می کنی؟ کسی که در این کارها می افتد باید پیه کشته شدن هم به تنش بمالد. چرا گریه می کنی؟ صدا زد: عبیدالله! به خدا قسم اگر برای خودم . کشته شدن گریه کنم. گفت: پس برای چه گریه می کنی؟ گفت: دلم می سوزد که نامه نوشته ام تا حسین(ع) به کوفه بیاید. می ترسم امام حسین (ع) دست زن و بچه اش را بگیرد و به طرف شما مردم بی وفا بیاید.هنگامی که می خواستند او را بکشند فرمود: عبیدالله! سه وصیت دارم. اول وصیتم این است وقتی مرا کشید بدنم را روی خاکها نگذارید! مرا دفنم کنید. وصیت دومم این است که هفتصد درهم در کوفه قرض دارم، زره مرا بفروشید و قرضهایم را ادا کنید. یک وصیت دیگر هم دارم وآن اینکه دلم می خواهد یک نامه بنویسید که حسین(ع) نیاید. آی غریب حسین! حسین!... اللهم نسئلک و ندعوک باسمک العظیم یا الله!



نویسنده خادم الشهداء در 10:13 ب.ظ | نظرات(2)

 

امام زین العابدین(ع) داخل قبر شد. بدن پاره پاره حسین(ع) را گرفت تا در میان قبر بخواباند. بنی اسد هم دور قبر ایستاده اند. امام زین العابدین(ع) می خواهد صورت بابایش را ببوسد، اما دید حسین(ع) سر ندارد، یک وقت دیدند صدای ناله آقا داخل قبر می آید. وقتی نگاه کردند دیدند آقا خم شده و لبهایش را به رگهای بریده گذاشته است. آی حسین! حسین! حسین!

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد، بحق الحسین یا الله!

 



نویسنده خادم الشهداء در 10:10 ب.ظ | نظرات(1)

شبی هنده داخل کاخ با شوهرش، یزید نشسته بود. یک وقت دید صدای گریه از خرابه می آید. صدا زد: یزید! چه خبر است؟ یزید گفت: یک عده خارجی بر ما خروج کردند، مردهایشان را کشتیم. حالا هم زن و بچه هایشان در خرابه هستند. صدا زد: یزید! اجازه می دهی بروم اینها را تماشا بکنم؟ گفت: برو اما به طور رسمی برو! سی چهل تا از این کلفتها و کنیزها جلوی هنده چراغ به دست گرفتند، دارند می روند تا اسرا را تماشا کنند. در خرابه چراغ نبود. زن و بچه امام حسین(ع) در خرابه، فرش نداشتند. زنها دور هم نشسته بودند. یک وقت دیدند یک عده چراغ به دست دارند می آیند. بی بی زینب (س) فرمود: چه خبر است؟ گفتند: خانم! هنده که یک روز کلفت شما بود و حالا عیال یزید شده، می خواهد به تماشای اسرا بیاید. ای خدا! هیچ عزیزی را گرفتار نکن! خیلی سخت است.خانم زینب (س) خودش را میان بچه ها مخفی کرد. هنده میان خرابه آمد. گفت: بزرگتر این زنها چه کسی است؟ زینب (س) رانشان دادند. آمد جلو دید بی بی روی خاکها نشسته است. هنده با همان پیراهن قیمتی روی خاکها نشست. صدا زد: بی بی جان! شما اهل کجایید؟ وای! وای!

فرمود: ما اهل مدینه ایم. گفت: بی بی جان! کدام مدینه؟ فرمود: مدینه رسوا الله، مدینه پیغمبر(ص) صدا زد: بی بی جان! نگاه به حالایم نکنید، من مدتی در شهر پیغمبر(ص) در یکی از محله های آنجا کلفت بودم. الان هم به آن کلفتی افتخار می کنم. بی بی جان! شما که می گویید اهل مدینه پیغمبرم اگر راست می گویی، اهل کدام محله هستید؟ فرمود: ما اهل محله بنی هاشم هستیم. صدا زد: بی بی جان! من در آن محله چند آشنا دارم، آیا شما آنها را می شناسی؟ آماده اید بگویم؟ صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو ببینم آیا آقایم حسین(ع) را می شناسی؟ همه بگویید: حسین! حسین! حسین!...

یک دفعه صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو بدانم آیا خانمم زینب(س) را می شناسی؟ یک وقت بی بی بنا کرد های های گریه کردن، صدا زد: بی بی جان! آیا خدایی نکرده طوری شده است؟ من سراغ زینبم را می گیرم شما گریه می کنید؟یک وقت سرش را بلند کرد صدا زد: آی هنده آخه من زینبم.

 

اگر تو زینبی پس کو حسینم                                   ضیاء چشم زهرا نور عینم

 

یک وقت صدا زد: آی هنده! حسینم را کشتند. آی حسین! حسین!...

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله!

 



نویسنده خادم الشهداء در 10:07 ب.ظ | نظرات(4)

به جغدی بلبلی گفتا تو در ویرانه جا داری

                                           من اندر بوستان بر شاخه سرو آشیان دارم

بگردان روی از این ویران بیا با من سوی بستان

                                      ببین چندین هزاران سرو و کاج و ارغوان دارم

جوابش داد ای بلبل تو را ارزانی آن گلشن

                                              مرا این بس که ویرانه، مأوی و مکان دارم

اگر ویرانه بد بودی چرا پس دختر زهرا

                              به ویران می نشستی که غمش آتش به جان دارم

 

ای بلبل! من هم مثل تو چمن نشین بودم می دانی کی ویرانه نشین شدم؟

 

گذشتم از گل احمر پس از مرگ علی اکبر

                                               به دل، داغ غم ناکامی آن نوجوان دارم

تو بر سر، شورش شمشاد و یاس و ارغوان داری

                                                 من اندر لانه دل، داغ عباس جوان دارم

 

اُف بر این روزگار! بچه های فاطمه(س) کجا و گوشه ویرانه کجا. چراغها را خاموش کردند. در این تاریکی به یاد یک خرابه نشین باشد. مجلس،خوب مجلسی است حال خوشی هم داریم. روز اربعین هم است، نزدیک زوال ظهر است. آی امام حسین(ع)! این قدر دلمان می خواست امروز کربلا باشیم. آی امام حسین! این قدر دلمان می خواست امروز دور قبرت مثل پروانه بچرخیم. آقایان اهل علم! فضلا! محترمین! رجال فضیلت! متدینین! مذهبی ها! خود امام حسین(ع) هم راضی است که من امروز شما را به حرم این سه ساله ببرم. خدا نکند سرپرست شوی، به خدا سرپرستی خیلی زحمت دارد، مسوولیت دارد. زینب(س) سرپرست بچه ها بود. زینب (س) این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد. بی بی، تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا آمد خودش بخوابد. کمتر من این کلمه را با صراحت گفته ام، اما روز اربعین است بگذارید بگویم، آتش بزنم. آی زن و مرد! زینب(ع) آمد روی خاکها بخوابد. تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکیها یک بچه بلند شده، هی می گوید: بابا! بابا! بابا!  ای خدا! چه کار کنم؟ با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند بلند شد آمد جلوببیند چه کسی است؟ دید رقیه است.  امروز برای امام حسین(ع) داد بزنید. رقیه گفت: من بابایم را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابایم اینجا بود.

دختر دُر دانه منم       به کنج ویرانه منم    عمه چه آمد به سرم   چرا نیام پدرم

الله اکبر،  الله اکبر

امروز می خواهم نوحه بخوانم، همه با من بخوانید:

 

دختر در دانه منم     به کنج ویرانه منم    عمه چه آمد به سرم     چرا نیامد پدرم

الله اکبر،  الله اکبر

یک وقت دیدند غلامی آمد یک طبق هم در دستش است. یا الله! یا الله! این بچه دوید جلو روپوش را از روی طبق برداشت، دید سر بریده حسین(ع) است.

عمه بیا گمشده پیدا شده          کنج خرابه شب یلدا شده      پدر! فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانی ات  بس که دویدم عقب قافله  پای من از ره شده پر آبله

 

سر بابایش را به سینه چسباند. صدا زد: بابا! چه کسی مرا یتیم کرد؟ یک وقت دیدند این بچه دیگر ناله نمی کند. وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است.



نویسنده خادم الشهداء در 10:04 ب.ظ | نظرات(5)

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 16 مرداد 1395برچسب:, ] [ 12:5 ] [ حسین زارع ] [ ]

منبرک= دی ۱۱, ۱۳۹۱

ثواب اطاعت از علما و مراجع

وَ قَالَ امیرالمومنین علیه السلام:

‏ مَنْ أَجَابَ الْمُؤَذِّنَ وَ أَجَابَ الْعُلَمَاءَ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تَحْتَ لِوَائِی وَ یَکُونُ فِی الْجَنَّهِ فِی جِوَارِی وَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ ثَوَابُ سِتِّینَ شَهِیدا

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

 هر که اجابت کند مؤذن را و اجابت کند عالمان را باشد روز قیامت در سایه علم من و باشد در بهشت همسایه من ؛ و برای اوست ثواب  شصت‏ شهید

منبع: جامع الأخبار(للشعیری) ؛ ؛ صفحه ۶۸

داستان:

مرحوم مقدس اردبیلی شبی رسول خدا را در خواب دید درحالیکه حضـرت مـوسی کـلیم الـله در خـدمـت آن بزرگوار بود

حضرت موسی سوال کرد این مرد کیست؟ حضرت فرمود از خودش بپرس، حضرت موسی از مقدس سوال کرد تو کیستی؟

مقدس گفت من احمد پسر محمد از اهل اردبیل و ساکن نجف هستم .در فلان محله وفلان کوچه مسکن من است

حضرت موسی فرمود من فقط اسم تورا خواستم این همه تفصیل برای چه؟

 مقدس جواب داد خدای متعال از تو سوال کرد این چیست در دست تو ” وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَمُوسىَ‏” تو چرا آن همه تفصیل داده و گفتی ” هِىَ عَصَاىَ أَتَوَکَّؤُاْ عَلَیهْا وَ أَهُشُّ بهِا عَلىَ‏ غَنَمِى وَ لىِ‏َ فِیهَا مَارِبُ أُخْرَى” ” این عصای من است که به او تکیه می کنم وبرای گوسفندانم با آن علوفه جمع می کنم ونیازهای دیگری به آن دارم ”

حضرت موسی به پیغمبر اسلام عرض کرد:واقعا همانگونه است  که شما فرمودی که ” علمای امت من از انبیاء بنی اسرائیل برترند “.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 10 مرداد 1395برچسب:, ] [ 11:25 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

رنگ و بوی ماه روزه در دارالعباده/از «چراغ ملاکاظم» تا «روضه قنبر»



ماه رمضان در یزد روزها قبل از آغاز ماه مبارک تا روز عیدفطر سرشار از رسم و رسوم کهن است که برخی از آنها باشکوه و تماشایی و قدمتی به اندازه پیدایش اسلام در ایران دارد.

از مراسم استقبال از ماه رمضان که از آن به‌عنوان «کلوخ اندازون» یاد می‌کنند تا مراسم الوداع که سنتی‌ترین و زیباترین شکل آن در ندوشن برگزار می‌شود تا مراسم ویژه شب‌های قدر، روز عید فطر، ولادت امام حسن(ع)، شهادت حضرت علی(ع) و روز ۲۷ رمضان و.. . دنیا دنیا خاطره، آداب و زیبایی به همراه دارد.

زیبایی‌های رمضان در یزد روزه در گرمای ۴۲ درجه را دلنشین می‌کند

خواب و خوراک، افطار و سحر، وقت‌شناسی و هر آنچه مربوط به ماه مبارک رمضان است، در یزد با حکمت و سنتی قدیمی همراه است و همین زیبایی‌ها رمضان یزد را حتی در گرمای ۴۲ درجه دلنشین کرده است.

یکی از آیین هایی که از گذشته‌های دور نه تنها در یزد بلکه در بسیاری دیگر از شهرهای کشور وجود داشته، رسم زیبای «کلوخ اندازون» است.

صدیقه رمضانخانی، یکی از محققان برجسته فرهنگ عامه در استان یزد در مورد این رسم می‌گوید: کلوخ‌اندازون یزد در آخرین روزهای ماه شعبان برگزار می‌شود و پس از آنکه خانه همانند روزهای استقبال از عید نوروز با توجه ویژه به قرآن‌ها، جانمازها، عباها و چادرنمازها تمیز و زیبا و آراسته شد، آخرین روز ماه شعبان را به دل طبیعت می‌رفتند.

شولی غذای مرسوم روز کلوخ اندازون

وی ادامه می‌دهد: از آنجا که رمضان در فرهنگ عامه به ماه امساک از خوردن و آشامیدن شناخته شده، در این روز مردم از هر آنچه که میل داشته باشند، می‌خورند و در کنار خوراک‌های ویژه این روز که یکی از متداول‌ترین آنها آش شولی است، از خوراکی‌های دیگری نظیر آش رشته، آش خمیر، آش کشک، حلوای برنج یا همان شله‌زرد، فالوده یزدی، چهار مغز و دیگر خوراکی‌ها بسته به فصل استفاده می‌کنند.

رمضانخانی پایان روز کلوخ‌اندازون را روزی خاطره‌انگیز می‌داند که مردم آن را با پرتاب کلوخ‌های کوچک به سمت یکدیگر با هدف ایجاد شادی و نشاط و بازی به پایان می‌رسانند.

خوابیدن و بیدار شدن در رمضان یزد هم آیین خاص خود را دارد گرچه امروز به دلیل سبک زندگی مردم این شیوه‌ها تقریبا در تمام کشور یکپارچه شده اما خانواده‌های سنتی هنوز سبک و سیاق خاص خود را دارند به‌ویژه زمانی که ماه رمضان با فصل گرم سال مصادف می‌شود.

تغییر سبک زندگی مردم یزد قدیم در ایام ماه مبارک رمضان

در گذشته در چنین ایامی از آنجا که گرمای هوا در روز بسیار زیاد بود، مردم اغلب امور خود را عصرها تا افطار و حتی شب انجام می‌دادند و روزها برای اینکه بتوانند روزه را به پایان برسانند، بیشتر در منزل و در اتاق زیربادگیر به استراحت می‌پرداختند و حتی پخت نان روزها قبل از ماه رمضان آغاز می‌شد و مردم برای چند روزی نان ذخیره می‌کردند و پخت نان در بقیه روزها از زمان سحر آغاز می‌شد.

اما بیدار شدن به وقت سحر و وقت‌شناسی شرعی در زمان سحر و افطار نیز در یزد حال و هوای خاص خود را داشت.

آن روزها که نه از ساعت و تلویزیون خبری بود نه از بلندگوهای مساجد، مردم برای بیدار شدن در سحرهای ماه رمضان و تشخیص وقت دقیق سحر، از ستارگان استفاده می‌کردند که این کار در یزد با آداب و رسوم خاصی انجام می‌شد.

چراغ روشن «ملا کاظم» در سحرهای رمضان در مسجد جامع کبیر یزد....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 9 تير 1395برچسب:, ] [ 7:43 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

 

یک روز، مرحوم آیت الله میرزا احمد مجتهدی تهرانی که خدا ایشان را غریق رحمت واسعه ی خویش نماید ؛ با حالی خاص به بیان یک روایتی پرداختند که احساس کردم جگرم جلا و صفا پیدا کرد .

ایشان فرمودند :روزی فردی آمد خدمت امام معصوم ( امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده می باشد ) و به ایشان عرض کرد :آیت الله بهجت،شیعه  واقعی
اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود ؟
امام در پاسخ به وی فرمودند :
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
امام مجدد فرمودند : خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا اورا اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه ، کفاره ی گناهانش شود .
آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟
امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی می هد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره ی گناهان دوست ما باشد .
آن مرد گفت : اگر  دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزار های آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود .
آن مرد گفت :اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید .
بازهم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت : و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟
امام فرمودند :

به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد .

بعد نوشت : این روایت را مهرماه سال گذشته نوشته بودم . امروز با مرور آرشیو یکبار دیگر به آن برخوردم و به اندازه ی کافی لذت بردم . بهمین خاطر دوباره آنرا اینجا نوشتم


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 2 تير 1395برچسب:, ] [ 6:23 ] [ حسین زارع ] [ ]

سالادتان را با این ها غنی تر کنید

پسندیدم
 

سالاد یک منبع خوب فیبرها و مواد مغذی است که شما می توانید آن را با استفاده از ترکیبات مفید غنی سازی نیز بکنید. این ترکیبات غنی کننده حاوی اسیدهای چرب خوب و مفید برای سلامتی هستند. در این مطلب شما را با 7 ماده ی غنی کننده ی سالادها آشنا می کنیم.

فاطمه مهدی پور - بخش تغذیه و آشپزی تبیان
سالاد

زمانی که صحبت از چربی به میان می آید یک خطر قرمز در ذهن ها تشکیل می شود و تصور می کنیم باید حتماً از آن ها بپرهیزیم. البته که در خصوص چربی های مضر کاملاً حق دارید. چون نه تنها خیری ندارند بلکه برای سلامتی آسیب رسان نیز هستند. اما در کنار این چربی های مضر، چربی های مفیدی نیز وجود دارند که برای عملکرد درست بدن لازم و ضروری هستند. خوشبختانه سالاد یک منبع خوب فیبر و مواد مغذی است که شما می توانید آن را با استفاده از ترکیبات مفید غنی سازی نیز بکنید. این ترکیبات غنی کننده حاوی اسیدهای چرب خوب و مفید برای سلامتی هستند. در این مطلب شما را با 7 ماده ی غنی کننده ی سالادها آشنا می کنیم.

روغن زیتون


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395برچسب:, ] [ 11:9 ] [ حسین زارع ] [ ]

زن در ضرب‌المثلهاي ملل



 

 

 

زن در ضرب‌المثلهاي ملل

 زنان سوژه ضرب‌المثل‌هاي متعددي هستند و اين مطلب تنها مربوط به ايران نيست. نگاهي داريم به چند ضرب المثل درباره زنان از کشور‌هاي مختلف جهان:

  انگليسي:

زن شري است مورد نياز.

زن فقط يک چيز را پنهان نگاه مي‌دارد آنهم چيزي است که نمي‌داند.

   هلندي:

وقتي زن خوب در خانه باشد، خوشي از در و ديوار مي ريزد.

 استوني:

از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقير زن بگير.

  فرانسوي:

آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.

انتخاب زن و هندوانه مشکل است.

بدون زن، مرد موجودي خشن و نخراشيده بود.

   آلماني:

کاري را که شيطان از عهده بر نيايد زن انجام مي‌دهد.

وقتي زني مي‌ميرد يک فقته از دنيا کم مي‌شود.

کسي که زن ثروتمند بگيرد آزادي خود را فروخته است.

آنکه را خدا زن داد، صبر هم داده.

گريه زن، دزدانه خنديدن است.

  يوناني:

شرهاي سه‌گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.

براي مردم مهم نيست که زن بگيرد يا نگيرد، زيرا در هر دو صورت پشيمان خواهد شد.

 گرجي‌ها:

اسلحه زن اشک اوست.

ايتاليايي:

اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نيست.

زناشويي را ستايش کن اما زن نگير.

زن و گاو را از شهر خودت انتخاب کن.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 15 فروردين 1395برچسب:, ] [ 11:10 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

هديه اي براي اختراع شطرنج

روایت کرده اند که پادشاه هند که به سختی تحت تأثیر اختراع بازی شطرنج قرار گرفته بود ، به مخترع آن وعده داد که هرپاداشی بخواهد به او بدهد . مخترع تقاضایی کرد که به ظاهرخیلی نا چیز به نظر می رسید: او مقداری دانه های گندم درخواست کرد ، به نحوی که در خانه اول يك گندم و در خانه دوم 2 گندم و به همين ترتيب هر خانه كه جلو مي رويم دوبرابر خانه قبلي گندم بگذارد.
 
پادشاه هند که ثروتمند ترین مرد جهان بود ، نتوانست از عهده این درخواست برآید . درحقیقت این راجه ثروتمند شرقی با همه تصورات بی پایان خود نمی توانست این مقدار گندم را تهیه کند!
 
چون تعداد دانه ها گندم برابراست با مجموع توانهای متوالی 2از 0 تا 63یعنی446,744,073,709,542,620, 18 عددگندم
اگر درهر سانتیمتر مکعب 25 دانه گندم جا بگیرد ، روی هم این تعداد گندم به اندازه 737,869,762,948مترمکعب گندم می شود ( 25میلیون گندم درهر مترمکعب ).
 
برای اینکه بتوان این مقدارگندم را بدست آورد ، باید هشت بار تمام زمین را کاشت وهشت بار محصول آنرا جمع کرد . به عبارت دیگر این محصول را از سیاره ای می توان بدست آورد که سطح آن هشت برابر زمین باشد .
 
ابوریحان بیرونی برای محسوس کردن این عدد می گوید در سطح کره زمین 2305 کره را در نظرمی گیریم ، واگر از هر کره 000/ 10رود جاری شود ، در طول رودخانه 1000 قطار قاطر حرکت کند و هر قطار شامل 1000 قاطر باشد و بر هر قاطر 8 کیسه گندم قرارداده باشیم ودرهر کیسه 000/10 دانه گندم باشد . آن وقت عدد همه این گندم ها را از تعدادگندم ها ی صفحه ی شطرنج کوچکتر می شود .
به این ترتیب مخترع شطرنج درس خوبی به پادشاه هند داد و به او ثابت کرد که امکانات بی پایانی ندارد ونمی تواند ((هر ))خواهش مخترع را برآورد .

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 24 اسفند 1394برچسب:, ] [ 10:29 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

سالروز شهادت سیده زنان عالم تسلیت باد؛

سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) چگونه بود؟

چرا فاطمه(س) زهرا ناميده شد؟

 

از ویژگی های مهم حضرت فاطمه (س) این بود که آن بزرگوار بهترین یار و یاور شوهرش علی (ع) در اجرای فرامین الهی بود. پیامبر(ص) از علی(ع) سوال کرد: همسرت را چگونه يافتى؟ و علی(ع) پاسخ گفت: نِعْمَ الْعَوْنُ على‏ طاعَةِ اللَّهِ (بهترين يار و ياور براى اطاعت و بندگى خدا).

 

جهان نیوز - هادی شریفی:
زندگی اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) راهنمای بسیار روشنی است برای کسانی که بخواهند به بهترین حیات دنیوی و اخروی دست یابند. این مساله آنقدر پر اهمیت است که در برخی احادیث شیعه گی و پیروی از ایشان به التزام و تبعیت عملی از سبک زندگی ایشان در آمده است.
در زیارت مقدسه جامعه کبیره که از امام هادی(ع) نقل شده است می خوانیم:اَلسَّلامُ عَلى مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ (سلام بر جايگاههاى شناسايى خدا)؛ آنچه از این فراز بر می آید این است که بهترین راه و جایگاه برای شناخت خدا و راه رسیدن به خدا بررسی زندگی ائمه و معصومین (ع) است.

همینطور در فرازی دیگر از این زیارت امده است:مَنْ اَتیکُمْ نَجى وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک (هرکس به نزد شما آمد نجات يافت و هر كس نيامد هلاك شد).

و ثمره وصال انسان به آن بزرگواران را طيباً لِخَلْقِنا وَطَهارَةً لاِنْفُسِنا وَتَزْكِيَةً لَنا وَكَفّارَةً لِذُنُوبِنا (موجب پاكى اخلاق ما و پاك شدن خود ما و تزكيه ما و كفاره گناهان ما) بیان می کند.

در زیارت عاشورا که به اعتقاد شیعه از احادیث قدسی است می خوانیم:اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتي مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد. که همان اشاره به خواست خداوند و دعای شیعه برای قرار گرفتن در مسیر سبک زندگی اهل بیت(ع) است.

از میان معصومین(ع) آن که زندگی پر برکتش بخصوص برای زنان مسلمان همچون خورشیدی نورافشانی می کند، وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا(س) است که آشنایی با سبک زندگی آن حضرت بسیار برای ما راهگشا خواهد بود.

در جامعه امروز که نظام سرمایه داری غرب با تهاجم فرهنگی خود سعی دارد الگویی مبتذل و غیرانسانی برای زنان و دختران مسلمان ارائه کند مسلما پرداخت به ابعاد گوناگون شخصیتی آن حضرت می تواند الگوی عملی مناسبی برای جامعه شیعی باشد.

در ذیل به بررسی برخی از گوشه های عبرت آموز زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) می پردازیم:


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 17 اسفند 1394برچسب:, ] [ 15:38 ] [ حسین زارع ] [ ]

آیا میدانستید چرا اشک چشم شور است؟!

سوال: آیا میدانستید؟؟؟؟؟
چرا خداوند آب دهان را شیرین
و اشک چشم را شور
و آب گوش را تلخ
و آب بینی را خنک قرار داده است؟

 

 

 

 

 

 


جواب :
آب دهان شیرین است تا انسان از خوردن و آشامیدن لذت ببرد.
آب چشم شور است برای محفوظ نگه داشتن پیه چشم زیرا اگر شور نبود پیه چشم آب می شد و فایده دیگر آن ضدعفونی کردن چشم است.
اما آب گوش و رطوبتش تلخ است برای جلوگیری ورود حشرات ریزکه به خاطر تلخی نمیتوانند وارد گوش و از آنجا وارد مغز شوند.
آب بینی هم خنک است به خاطر سالم ماندن مغز سر انسان تا طیلان و جاری نشود زیرا اگر آب بینی گرم بود باعث جاری شدن مغز به داخل بینی میگردید.

 

 

 

 

 

 اللّه اکبر
خدا بزرگتر است از آنچه در تصور ماست.
هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!
هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند…
بدون اذان …
اذان هنگام تولد برای
نمازی است که هنگام مرگ می خوانند…
چقدر کوتاهست این زندگی…
به فاصله یک اذان تا نماز .
قدر با هم بودن را بدانیم …

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 28 بهمن 1394برچسب:, ] [ 11:7 ] [ حسین زارع ] [ ]

مذمت چشم چرانیعفتعفتحجاب و عفتمذمت نگاه حرامپاکدامنی و عفتاموال و اولاد وسیله آزمایشآزمایش الهیمسئولیت مرد و زن در خانوادهمأمور خود و خانواده خود باشید


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 6 دی 1394برچسب:, ] [ 10:25 ] [ حسین زارع ] [ ]

تقویم حدیثی :بهترین زنان


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 6 دی 1394برچسب:, ] [ 10:19 ] [ حسین زارع ] [ ]

علامه جعفری و ازدواج با زیباترین دختر یا زیارت علی(ع)


از علامه مجمدتقی جعفری می‌پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی؟ ایشان در جواب خاطره‌ای از دوران طلبگی تعریف و اظهار می‌کنند که هرچه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است:
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم، در جشن‌ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می‌گرفتیم.
شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) اول شب نماز مغرب و عشا می‌خواندیم و شربتی می‌خوردیم. آن گاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می‌دادیم.
آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که نجف‌آبادی بود، معدن ذوق بود. او که می‌آمد جلسه دست او قرار می‌گرفت.
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب‌الاسد (۱۰ تا ۲۱ مرداد) که ما خرماپزان می‌گوییم و نجف با ۲۵ یا ۳۵ درجه خیلی گرم می‌شد. آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه‌هایی به وجود آمده بود که عرب‌های بومی را اذیت می‌کرد. ما ایرانی‌ها هم که، اصلاً خواب و استراحت نداشتیم. آن سال آنقدر گرما زیاد بود که اصلاً قابل تحمل نبود.
نکته سوم این ‌که حجره من رو به شرق بود. تقریباً هم مخروبه بود. من فروردین را آنجا به طور طبیعی مطالعه می‌کردم و می‌خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود، ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود.
گرما واقعاً کشنده بود. وقتی می‌خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور برمی‌دارم، در اقل وقت و سریع!
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود. ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که کتابی هم نوشته بود به نام «شناسنامه خر» آمد.
مدیر مدرسه‌مان، مرحوم آقا سیداسماعیل اصفهانی هم آنجا بود. به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی‌گذره، حرفی داری بگو.
ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» (زیباترین دختر روزگار)، گفت: آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می‌کنم.
اگر شما را مخیر کنند بین این‌که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید (از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد) و هزار سال هم زندگی کنید، با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این‌که جمال علی(ع) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب می‌کنید.
سوال خیلی حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زیارت علی(ع) هم مستحبی. گفت: آقایان واقعیت را بگویید. جانماز آب نکشید، عجله نکنید، درست جواب دهید.
اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی، گفت: سیدمحمد! ما یک چیزی بگوییم نری به مادرت بگویی‌ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره‌اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) این‌طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوییم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می‌افتاد.
نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی(ع) معروف است که فرموده‌اند: «یا حارث حمدانی من یمت یرنی» (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می‌کند)
پس ما ان‌شاءالله در موقعش جمال علی(ع) را ملاقات می‌کنیم! باز هم همه زدند زیرخنده، خوب اهل ذوق بودند. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد درصد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی.
گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده حضار)
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی‌توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار علی(ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب‌الاسد وارد حجره‌ام شدم، حالت غیرعادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یک‌بار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره امام علی(ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم: این آقا کیست؟
گفت: این آقا خود علی(ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی‌دانم شاید مرحوم شمس‌آبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی‌خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می‌خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.
خدا رحمت کند آقا سیداسماعیل (مدیر) را خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: آقا دیگر از این شوخی‌ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 2 دی 1394برچسب:, ] [ 10:46 ] [ حسین زارع ] [ ]

نشانه های زن و شوهر! (طنز تلخ)

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند و آنها را خواستند و پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟

زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم. ماموران مدرک خواستند،

زن و مرد گفتند نداریم.

ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید؟

زن و مرد گفتند: برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم!

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند، ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند، ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند، ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند، می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند، اما یکی از ما جلوتر از دیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند، ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند اما ما لباسهای کهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند: خیلی خوب، بروید، ... بروید!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 2 دی 1394برچسب:, ] [ 10:18 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

معجزات علمی قرآن کریم!

 

 




موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 1 دی 1394برچسب:, ] [ 9:53 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

عجیب‌‌ ترین میوه‌ هایی که تا به حال ندیده‌اید

طبیعت مملو از شگفتی است و زمانی به این حقیقت پی خواهید برد که با یک پدیده‌ی غریب و ناآشنا روبرو شوید. این بار برای دیدن شگفتی‌های طبیعت با پدیده‌ها و حقایقی خوشمزه درباره‌ی میوه‌های عجیب و نادر با شما هستیم.

  کمی درباره میوه‌ها فکر کنید، اسم‌هایی که ابتدا به ذهن شما می‌رسد سیب، پرتقال، موز، انگور و دیگر میوه‌های آشنا است. تمامی این میوه‌ها تقریبا در هر گوشه‌ای از این جهان به‌راحتی یافت می‌شوند. گسترش سریع تجارت جهانی میوه نیز گستره‌ی انتخاب‌های ما را خیلی افزایش داده است. بااین‌حال، اگرچه که ممکن است به تعداد بی‌شماری از میوه‌ها و سبزیجات به‌آسانی دسترسی داشته باشید، بازهم میوه‌هایی هستند که حتی نام آن‌ها به گوش شما نخورده است!

 تابه‌حال نام فیجوا، اینگا، یا سیب آکی را شنیده‌اید؟ تمامی این میوه‌ها گونه‌های نادر بوده که ویژگی‌هایی جالب و البته طعم‌هایی جدید و متفاوت دارند. برخی از این میوه‌ها شباهتی به میوه‌های مرسوم ندارند اما خوشمزه هستند. حتی ممکن است ظاهری عجیب و اسمی عجیب‌تر داشته باشند. البته اکثر این میوه‌ها محبوب و پرطرفدار هستند. برای مثال، گفته می‌شود میوه‌ی درخت آدانسونیا یا بائوباب (Adansonia tree/baobab) بسیار مغذی است. این میوه شبیه یک انبه‌ی بزرگ بوده و پوسته‌ای سفت دارد؛ همچنین مغز گوشتی و بسیار شیرین آن هنگامی که شکسته شود به‌صورت تکه‌تکه بیرون می‌آید که همان‌طور تازه می‌توان آن را خورد. از میوه‌ی بائوباب در آشپزی نیز استفاده می‌شود. غیرازاین میوه‌ی آفریقایی، میوه‌های دیگری هستند که چهره‌ی عجیب‌وغریب دارند و بسیار هم پرطرفدار هستند. در ادامه فهرستی از میوه‌های عجیبی که در مناطق مختلف جهان یافت شده آمده است

 سیب آکی

آکی به دلیل ظاهر و شکل عجیب‌وغریبی که دارد و شبیه مغز انسان است، مغز گیاهی نامیده می‌شود.

بعضی میوه‌ها به دلیل ظاهر عجیب و منحصربه‌فرد خود شناخته می‌شوند. آکی (Ackee) مثالی معروف از چنین میوه‌هایی است که هیچ  سنخیتی با میوه‌های عادی ندارد. این میوه متعلق به درختی به نام (Blighia sapida) از خانواده‌ی سرخالوها و چشالوها است. این میوه بومی‎ِ غرب آفریقا است و میوه‌ی ملی جامائیکا به شمار می‌آید، کشوری که مصرف این میوه در آنجا بسیار رایج است. میوه‌ی کاملا رسیده‌ی آکی پنج تا ده سانتیمتر طول دارد. میوه‌ی نارس سبزرنگ است که پس از رسیدن به رنگ قرمز بیرون زده و شکافته می‌شود که در این صورت آریل‌های کرمی رنگ آن دیده می‌شوند. روی هر آریل دانه‌ای سیاه‌رنگ قرار گرفته است. همین آریل‌ها قسمت خوردنی میوه هستند که باید پیش از پخت به‌خوبی شسته و سپس در آب جوشانده شوند؛ رگه‌هایی کوچک و قرمزرنگ روی آریل‌ها وجود دارد که آن‌ها را نیز جدا می‌کنند. خوردن میوه‌ی خام یا نیمه‌پز آکی به دلیل داشتن ماده‌ی سمی به نام هیپوگلیسین سبب حالت تهوع و بالا آوردن در افراد می‌شود. به همین دلیل آبی که میوه با آن پخته شده را دور می‌ریزند.

(آریل پوششی است که هنگام رشد اطراف دانه‌ی میوه به وجود می‌آید و در آکی بخش خوردنی میوه محسوب می‌شود)

سیب اکیسیب اکی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 1 دی 1394برچسب:, ] [ 9:14 ] [ حسین زارع ] [ ]

پیشاپیش  رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) وشهادت حضرت امام حسن مجتبی (ع) و حضرت امام رضا (ع) را تسلیت می گوییم

بخشش آن است که اما و اگری پیش از آن نباشد و منت گذاری درپی آن نیاید. بخشندگی پیش از درخواست از بزرگ‏ترین بزرگواری‏‌هاست.

مشرق- امام حسن مجتبی علیه‏‌السلام فرمودند: بخشش آن است که اما و اگری پیش از آن نباشد و منت گذاری درپی آن نیاید.
-بخشندگی پیش از درخواست از بزرگ‏ترین بزرگواری‏‌هاست.
-گناه را با کیفر مداوا مکن و در میان آن دو، راهی برای عذر خواهی بگذار.
-شوخی هیبت را می‏‌بلعد.
-انسان ساکت بر هیبت و وقار خود می‌‏افزاید.
-آن کس که از او چیزی بخواهند، آزاد است تا آن زمان که وعده دهد. و برده است، تا آن زمان که به وعده عمل کند.
-فرصت زودگذر است. و به کندی و سختی دوباره به دست می‏‌آید.
-نعمت‏ها تا زمانی که هستند ناشناخته‌‏اند و هنگامی که رخت بربستند، شناخته می‏‌شوند.

متن حدیث:

قال علیه‌‏السلام: المعروف ما لم یتقدمه مطل، و لا یتبعه من و الاعطاء، قبل السؤال، من اکبر السودد، لا تعاجل الذنب بالعقوبة و اجعل بینهما للاعتذار طریقا، المزاح یأکل الهیبة و قد أکثر من الهیبة الصامت، المسؤول حتی یعد و مسترق حتی ینجز، الفرصة سریعة الفوت بطیئة العود، تجهل النعم ما أقامت فاذا ولت عرفت.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 17 آذر 1394برچسب:, ] [ 14:29 ] [ حسین زارع ] [ ]

عجیب غریب ترین غذاهای نذری که در ماه محرم پخش شده!. 90 درصد نذری های مردم در هیات های مختلف قیمه است. سالیان سال دقیقا از زمان پدر و پدر بزرگ و …. این غذای خوشمزه ایرانی جزو جدانشدنی دسته های عزاداری بوده است البته یار غار قیمه که همان قرمه سبزی باشد هم در خیلی از هیات ها به عزاداران داده می شد اما این روزها و با افزایش هیات های مختلف در مناطق مختلف تهران و حتی شهرستان ها تنوع غذایی هم بیشتر شده و مردم نذرهایی را برای برآورده شدن حاجت هایشان ادا می کنند که کمی عجیب و غریب است. از شیرموز و ...

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 آبان 1394برچسب:, ] [ 14:22 ] [ حسین زارع ] [ ]

mystery-6-travellers-airplane

aaشش مسافر هواپیما وارد هواپیمایی شدندو بر روی شش صندلی که در یک ردیف (مطابق شکل روبه رو) بود نشستند .

این شش مسافر در چهار ویژگی با هم متفاوت بودند : کار-ملیت-غذا-آب و هوا

یعنی کار هریک با دیگری متفاوت بود و همینطور از لحاظ ملیت با هم متفاوت بودند و بر همین اساس…

کارها: نقاش-مخترع-آشپز-موزیسین-کارگر-بیکار

ملیت: ایران-آمریکا-آلمان-اسپانیا-کانادا-افغانستان

غذا: کنسرو ماهی-خوراک ماهی-همبرگر-مرغ-لازانیا-اسپاگتی

آب و هوا: آفتابی-ابری-نیمه ابری-بارانی-برفی-طوفانی

نکات:

1-شخصی که به اسپاگتی علاقمند بود بر روی صندلی شماره یک نشسته بود و شخص کناری به موزیسین علاقه ای نداشت

2-مرد آمریکایی در سمت راست مردی قرار داشت که به کار موزیسین علاقمند بود

3-مرد افغان بر روی صندلی نشسته بود که شماره اش زوج بود و همچون مرد آمریکایی به آشپزی علاقه نداشت

4-دو مرد در دو انتهای ردیف صندلی ها قرار داشتند که فقط یکی از آنها به هوای برفی و دیگری به هوای آفتابی تمایل داشتند و کسی از آنها تمایلی به مخترع بودن نداشت

5-مردی که به آشپزی تمایل داشت به لازانیا علاقه داشت

6-صندلی شماره یک کنار مرد اسپانیایی قرار دارد و هر دو مسافر هوای برفی را دوست ندارند

7-مرد کانادایی که به کارگری علاقه داشت بر روی صندلی شماره پنج نشسته بود

8-مردی که به هوای بارانی وکنسرو ماهی علاقه داشت در کنار مرد آمریکایی نبود

9-مرد ایرانی به هوای نیمه ابری علاقه مند بود

10-بر روی صندلی دوم از راست مسافری نشسته بود که از هوای ابری بیزار بود

11-مرد ایرانی گفت من خوراک ماهی میخورم زیرا مرد بیکار مرغ میخورد

سوال:

مرد آلمانی چه کار می کند؟


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 25 آبان 1394برچسب:, ] [ 13:55 ] [ حسین زارع ] [ ]

بیماری آلزایمر نوعی اختلال مغزی است که بر اثر آسیب‌دیدگی و مرگ سلول‌های مغزی اختلال در حافظه، تفکر، قضاوت، زبان و سایر کارکردهای عصبی بوجود آمده و موجب تغییر در رفتار و شخصیت فرد می‌شود. در این مطلب شما می توانید خود را آزمایش کنید. آرامش داشته باشید و ساکت بنشینید تا بتوانید تمرکز کنید. ۱- در متن زیر C را پیدا کنید. از مکان نمای موس استفاده نکنید. OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO. OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO. OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOO ...

 ....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 آبان 1394برچسب:, ] [ 13:49 ] [ حسین زارع ] [ ]

بیوگرافی یوری گاگارین، نخستین فضانورد جهان

[size=8pt]نام : یوری الکسی‌یویچ گاگارین[/size]

[size=8pt]زادروز : ۹ مارس ۱۹۳۴[/size]

[size=8pt]ملیت : اتحاد جماهیر شوروی[/size]

[size=8pt]دستاورد: نخستین فضانورد جهان[/size]

[size=8pt]طول پرواز فضایی : یک ساعت و 48 دقیقهمرگ: ۲۷ مارس ۱۹۶۸ میلادی -(در سن  34 سالگی)[/size]

یوری الکسی‌یویچ گاگارین (به روسی: Юрий Алексеевич Гагарин) فضانورد روسی و متولد ۹ مارس ۱۹۳۴ میلادی (۱۸ اسفند ۱۳۱۲)، نخستین فضانورد جهان بود. یوری گاگارین در روز ۱۲ آوریل ۱۹۶۱ میلادی (۲۳ فروردین ۱۳۴۰) توسط فضاپیمای وُستوک-۱ به فضا رفت و به مدت ۱۰۸ دقیقه مدار زمین را یک دور بطور کامل پیمود. عصر سفرهای فضایی انسان با این پرواز آغاز گشت.

یوری گاگارین پس از پرواز تاریخی خود به سمت ریاست مرکز آموزش فضانوردان در شهرک ستاره‌ها انتخاب شد. در همین حال و در کنار شغل حرفه‌ای خود، با بازدید و سخنرانی در شهرها و کشورهای گوناگون، نقش عمده‌ای در افزایش آگاهی عمومی در مورد سفرهای فضایی ایفا نمود. یوری گاگارین به خاطر سفر فضایی تاریخی خود تبدیل به ستاره‌ای جهانی شد و نشان‌ها و عنوان‌های افتخار بی‌شماری از سراسر جهان دریافت کرد....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 19 آبان 1394برچسب:, ] [ 14:26 ] [ حسین زارع ] [ ]

عروسی زرتشتیان و یزدی ها

 

آداب و رسوم ازدواج, عروسی در یزد

در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتخاب می کردند. این امر در کشورهای همسایه ایران مانند نداشت. در شاهنامه زنان دلاور و خردمندی چون کتایون و تهمینه، همسر خویش را انتخاب کرده و برای یافتن همسر خود همه ی مرزهای سیاسی و طبقاتی را زیر پا می گذارند. شاهنامه یک حماسه ملی است، اما تنها عشق است که در این اثر جاودانه، همه ی مرزهای ملی و قومی را در می نوردد. همسر و مادر و محبوب بزرگ ترین پهلوانان شاهنامه ، همه از دیار بیگانه هستند.

 

هنگامی که سلطان ایران، بهرام گور از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند؛ روستایی، پاسخ را به دختران خود وا می گذارد.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, ] [ 10:48 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

بسیاری از مردم گرفتاریهایی دارند که سخت حیران اند که چرا بر طَرَف نمی شود. بارها می پرسند که چرا مال ما بی برکت است و نیز چرا دعای ما مستجاب نمی شود؟ برای چه آثار اجر و پاداش اعمال خود را مشاهده نمی کنیم؟ چرا حتی از بزرگان و مقربان درگاه الهی درخواست دعا کردیم؛ ولی مفید واقع نشد؟ و ... . باید توجه داشت که گره کور اکثر این گرفتاریها با مهم شمردن نماز باز می شود.

فاطمه زهرا(س) از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «هر که نماز را سبک شمارد؛ از زن و مرد به پانزده بلا گرفتار می شود.

 

شش بلا در دنیا دامنگیر او می شود که عبارت است از:

 

1. «یَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَکَةَ مِنْ عُمْرِهِ؛ خداوند، برکت را از عمرش بر می دارد»؛

 

2. «وَ یَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَکَةَ مِنْ رِزْقِهِ؛ و خداوند برکت را از روزی او بر می دارد»؛

 

3. «وَ یَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سِیمَاءَ الصَّالِحِینَ مِنْ وَجْهِهِ؛ و خداوند سیمای [نورانی] صالحان را از چهرة او محو می کند»؛

 

4. «وَ کُلُّ عَمَلٍ یَعْمَلُهُ لَا یُؤْجَرُ عَلَیْه؛ و هر عملی که انجام می دهد پاداش داده نمی شود [؛ زیرا قبولی نماز، شرط قبولی اعمال دیگر نیز است]»؛

 

5. «وَ لَا یَرْتَفِعُ دُعاؤُهُ إِلَی السَّمَاءِ؛ و دعای او به سوی آسمان بالا نمی رود (و مستجاب نمی شود)»؛

 

6. «وَ السَّادِسَه لَیْسَ لَهُ حَظٌّ فِی دُعَاءِ الصَّالِحِینَ؛ و ششم اینکه برای او بهره ای در دعای صالحان نیست (دعای خوبان شامل او نمی شود)».

 

و سه بلا در موقع جان دادن دامنگیر او می شود:

 

1. «أَنَّهُ یَمُوتُ ذَلِیلاً؛ ذلیل می میرد»؛

 

2. «وَ الثَّانِیَةُ یَمُوتُ جَائِعاً؛ گرسنه می میرد»؛

 

3. «وَ الثَّالِثَةُ یَمُوتُ عَطْشَاناً فَلَوْ سُقِیَ مِنْ أَنْهَارِ الدُّنْیَا لَمْ یَرْوَ عَطَشُهُ؛ تشنه می میرد، هر چند از تمام نهرهای دنیا او را سیراب کنند، تشنگی اش برطرف نمی شود؛»

 

و سه بلا در قبر شامل حال او می شود:

 

1. «یُوَکِّلُ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً یُزْعِجُهُ فِی قَبْرِه؛ خداوند، ملکی را مقرر می کند تا او را در قبر آزار دهد»؛

 

2. «وَ الثَّانِیَةُ یُضَیَّقُ عَلَیْهِ قَبْرُه؛ دوم اینکه قبرش بر او تنگ خواهد بود»؛

 

3. «وَ الثَّالِثَةُ تَکُونُ الظُّلْمَةُ فِی قَبْرِهِ؛ سوم اینکه تاریکی در قبرش خواهد شد»؛

 

و سه بلا [نیز] در روز قیامت دامنگیر او خواهد شد:

 

1. «أَنْ یُوَکِّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً یَسْحَبُهُ عَلَی وَجْهِه؛ خداوند ملکی مأمور می کند او را با صورت بکشد»؛

 

2. «وَ الثَّانِیَةُ یُحَاسَبُ حِسَاباً شَدِیداً؛ دوم اینکه حسابرسی شدیدی می شود»؛

 

3. «وَ الثَّالِثَةُ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ لَا یُزَکِّیهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ و سوم اینکه خداوند به او نظر [رحمت] نمی کند و او را پاکیزه نمی سازد، و برای او عذاب دردناکی است.»

 

بحار الانوار، ج80 ص21

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 2 مهر 1394برچسب:, ] [ 16:52 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

امسال با توسل و نام حضرت فاطمه (س) آغاز می شود و چون گناه در این نوروز کمتر است امید است مبارک ترین نوروزمان باشد و سالی سرشار از معنویت و برکت نصیبمان بشود امید آنکه سال ظهور امام زمانمان باشد انشاء الله


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 27 اسفند 1393برچسب:, ] [ 7:25 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

معماي گودال

 

 معما:
در گودالي به طول 4/2 متر (چهار و دو دهم) و به عرض 3/4 متر (سه و چهار دهم) ، چند متر مکعب خاک وجود دارد؟
 روش محاسبه را هم ذکر کنيد !...


 اول: سعي کنيد خودتان جواب معما را پيدا کنيد.




موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 13 اسفند 1393برچسب:معما, ] [ 10:43 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

معمای 5 کلاه و 3 نفر


 

 در يک اتاق تاريک 3 (سه) کلاه قرمز و 2 (دو) کلاه آبي قرار داده ايم. 2 (دو) نفر بينا و 1 (يک) نفر نابينا وارد اتاق مي شوند و هر کدام يک کلاه را بر سر مي گذارند و از اتاق خارج مي شوند. چون اتاق تاريک بوده است دو نفر بينا نيز مانند فرد نابينا قادر به تشخيص رنگ کلاه خود نيستند. بيرون از اتاق هر يک فقط به کلاه ديگران نگاه مي کنند و درباره رنگ کلاه روي سر خودشان قضاوت مي کنند ...

بيناي اول: من نمي دانم که کلاهم چه رنگي است.
بيناي دوم: من هم نمي دانم که کلاهم چه رنگي است.
نابينا: من مي دانم که کلاهم چه رنگي است !!

سوال: چطور دو نفر بينا نتوانستند رنگ کلاه روي سر خود را تشخيص دهند ولي فرد نابينا متوجه رنگ کلاه خود شد؟!

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 13 اسفند 1393برچسب:, ] [ 8:27 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

فرازهایی از زندگی عقیله بنی هاشم

سه شنبه 5 اسفند 1393
حضرت زینب سلام الله علیها ملقب به، عقیله بنی هاشم و عقیلة الطالبین پیام​‌رسان انقلاب عاشورا بود.

در مورد ولادت حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ مورخان اقوال گوناگونی را ذکر کرده اند.
دو قول مشهور در مورد ولادت ایشان یکی پنجم جمادی الاولی سال پنجم هجری.[1] و دیگر آنکه برخی نیز سال 6 هـ را سال ولادت ایشان می دانند.[2] البته اقوال دیگری نیز ذکر شده است.

مادر بزرگوارش حضرت «فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ» و پدرش امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ می باشد. این بانوی بزرگوار در شهر «مدینه» تولد یافت. مدت زندگی ایشان با مادرش حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ حدود پنج یا شش سال بوده است. «زندگی حضرت زینب با مادر در سوم جمادی الثانی سال 11 هـ به پایان رسید».[3]

شوهرِ «زینب» «عبدالله بن جعفر» پسر عموی بزرگوارش می باشد. «او یکی از شخصیتهای مشهور اسلام و از سخاوتمندان به نام و معروف می باشد».[4]

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:, ] [ 15:33 ] [ حسین زارع ] [ ]

آمار نهضت كربلا

اربعین حسینی

نقش آمار در ارائه سیماى روشن‏تر از هر موضوع و حادثه، غیر قابل انكار است. لیكن ‏در حادثه كربلا و مسائل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقل‎ها و منابع، نمى‎‏توان در بسیارى از جهات، آمار دقیق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده، گاهى تفاوت‎هاى ‏بسیارى با هم دارد. در عین حال بعضى از مطالب آمارى، حادثه كربلا را گویاتر مى‎‏سازد.

به همین دلیل به ذكر نمونه‎هایى از ارقام و آمار مى‎‏پردازیم:(1)

مدت قیام امام حسین‏(علیه‎السلام) از روز امتناع از بیعت با یزید، تا روز عاشورا 175 روز طول كشید: 12 روز در مدینه، 4 ماه و 10 روز در مكه، 23 روز بین راه مكه تا كربلا و 8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم).

منزل‎هایى كه بین مكه تا كوفه بود و امام حسین(علیه‎السلام) آنها را پیمود تا به كربلا رسید 18 منزل بود.(معجم البلدان)

فاصله منزل‎ها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.

منزل‎هاى میان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بیت را در حال اسارت از آنها عبور دادند.

نامه‎هایى كه از كوفه به امام حسین‏(علیه‎السلام) در مكه رسید و او را دعوت به آمدن كرده ‏بودند 12000 نامه بود.(طبق نقل شیخ مفید)

بیعت كنندگان با مسلم بن عقیل در كوفه 18000 نفر، یا 25000 نفر و یا 40000 نفر گفته شده است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:, ] [ 22:59 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

 

۱۷۲ نکته از واقعه جانسوز کربلا

واقعه کربلا تنها یک بار در طول تاریخ اتفاق افتاد، اما این رویداد بی‌نظیر و مسائل قبل و بعد از آن را افراد مختلفی نقل و روایت کرده اند، به همین دلیل برخی از اطلاعات و آمارها با یکدیگر تفاوت دارد.

مهر: با استفاده از آمار می توان هر موضوع یا حادثه ای را دقیق تر بیان کرد تا افراد نیز آن را بهتر درک کنند؛ نقش آمار در ارائه سیمای روشنتر از هر موضوع و حادثه، غیر قابل انکار است.

به دلیل آنکه بعضی از مطالب آماری، زمانی و مکانی، حادثه کربلا را گویا تر می سازد، ۱۷۲ نکته از این واقعه جانسوز و ۷۲ شهید کربلا بیان می شود:

خصوصیات منطقه عملیاتی کربلای ۶۱ هجری

۱- واقعه کربلا نزدیک رودخانه دجله و فرات ۲- دجله در سمت چپ و فرات در سمت راست کربلا ۳- از نظر آب و هوایی در منطقه خشک و گرم عراق قرار گرفته و در ضلع شمال شرقی ایران قراردارد و درجنوب غربی، حجاز واقع شده است ۴- منطقه رملی و نیمه جنگلی است ۵- در حاشیه نهرعلقمه، نخلستانی قرار دارد.

۶- دارای تپه ماهور و پستی و بلندیهای بسیار است ۷- نهر علقمه از فرات منشعب شده و در نزدیکی اردوگاه حسینی قرار دارد ۸- موسم تابستان با گرمای مخصوص منطقه همراه است ۹- کربلا در حاشیه فرات و قبرستان یهود قرار گرفته است ۱۰- از نظر اهمیت جغرافیایی، نقطه کور، منزوی و فراموش شده، فاقد هر گونه امتیاز و اهمیت ویژه سیاسی، فرهنگی ، نظامی و اقتصادی در آن دوران است.

خصوصیات حرکت زمینی سید الشهدا(ع)

۱- عقب نشینی تاکتیکی در زمان غیر قابل پیش بینی ۲- بهره گیری از زمین برای ایجاد جنگ روانی ۳- انتخاب کمیت زمین برای به دست گرفتن ابتکارعمل در جنگ ۴- در اختیار گرفتن زمان و سلب آن از دشمن ۵- ایجاد توازن دفاعی ۶- تجزیه نیرو و تغییر جهت دشمن به سمت ضعف ۷- به هم زدن نظم تشکیلاتی و ایجاد تغییر در قرارگاه جنگی دشمن.

۸- سلب اختیار از دشمن و به دست گرفتن ابتکار حرکت ۹- اخلال در سیستم تصمیم گیری فرماندهان نظامی ۱۰- به دست گرفتن ابتکار عمل در زمین.۱۱- به موضع انفعالی کشیدن دشمن ۱۲- استفاده از پوشش طبیعی و تصنعی زمین و بهره گیری ازآن برای استتار و اختفاء ۱۳- جلوگیری از تمرکز قوا هنگام حمله دشمن و ایجاد فاصله جغرافیایی بین فرماندهی، تدارکات و ارتباطات ۱۴- ایجاد شتابزدگی در تصمیم گیری نظامی و کندی در عمل دشمن ۱۵- سلب هر گونه بهره گیری استراتژیک از زمین (از دشمن).


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:, ] [ 22:31 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

لطیفه دانش آموزی

 

تکاور

مادر: پسرم بازم که نمره تک آوردی!آخه من به توچی بگم؟

پسر: هیچ مادر بهم بگو تکاور!

------

تقویم

دانش آموزی به کتابفروشی رفت وگفت : آقا تقویم دارید؟

فروشنده: چه تقویمی؟

دانش آموز: تقویمی که تعطیلی زیاد داشته باشه!

------

تنبیه گوسفندان

گوسفندهای چوپانی کم شیرمیدادند برای تنبه واینکه درسی بهشون داده باشه  آنها را به چمن مصنوعی برد!!

------

سیاه سرفه

بیمارآقای  دکتر! گمان کنم سیاه سرفه گرفته باشم!

دکتر: پس لطفا اینجا سرفه نکنید تازه دیوارها را رنگ کرده ایم!

------

نشانه

مردی به کلانتری رفت وگفت:مردی نصف دماغ مرا کند!

افسرنگهبان پرسید: او را میشناسی ؟ نشانه ای چیزی از اوداری؟!

مرددستش را در جیبش کردویه چیزی درآورد  وگفت : آره ایناهاش! یه تیکه« نصف »  گوشش پیش منه!!

------

عبرت

از دانش آموزی پرسیدن آینده چی میخوای بشی؟

گفت : یکی دکتر میشه ! یکی معلم میشه! یکی مهندس میشه! منم میخوام درس عبرتی بشم برا همه!!

------

عینکی

اولی: آقای دکتر گمون کنم عینک لازم دارم.

دومی: بله حتما چون اینجا مغازه ساندویچ فروشیه.

------

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, ] [ 19:25 ] [ حسین زارع ] [ ]

پنج شنبه 10/7/1393

زندگی امام باقر (ع) چگونه بود؟

 


جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: ای جابر، تو به مردی از خاندان من می‌رسی که هم‌نام و هم‌شکل من است، علم را می‌شکافد و تفسیر و توضیح می‌دهد.

 


امام محمد باقر علیہ السلام

حضرت امام محمد باقر (ع)، امامی است که همه لحظات عمر با برکتش، در راه ارشاد و هدایت انسان‌ها به پایان رسید. امامی که از زمینه‌سازی‌های پدرش امام سجاد (ع) در راستای معرفی مکتب تشیع و مبارزه با طاغوت زمان، بهره‌برداری بسیار کرد و با تربیت شاگردان برجسته و تبیین فقه ناب اسلام و اهل بیت (علیهم‌السلام)، بزرگ‌ترین قدم را برای شناسایی تشیع و مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) برداشت.

او در سن چهار سالگی در کربلا و ماجرای عاشورای حسینی حضور داشت و در سفر کوفه و شام همراه پدر، همه سختی این سفر را تحمل کرد و بر اساس فرهنگ عاشورا تربیت شد. او تجسمی از ارزش‌های والای انسانی و کمالات اخلاقی بود، پیامبر اکرم (ص) از او یاد و تجلیل فراوانی نموده است؛ چنان‌که جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: ای جابر! تو به مردی از خاندان من می‌رسی که هم‌نام و هم‌شکل من است، علم را می‌شکافد و تفسیر و توضیح می‌دهد. [1]

زندگی امام باقر (ع) را می‌توان در سه بخش بیان نمود:

1 - امام باقر (ع) در عصر پدر (38 سال).

2 - دوران امامت (20 سال).

3 - نمونه‌ای از گفتار و رفتار امام باقر (ع).

بخش اول:

اسم مبارک آن حضرت محمد، لقبش باقر، شاکر و امین. کنیه‌اش ابوجعفر، نام پدر گرامی‌اش علی بن الحسین (ع) و نام مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) بود. در اول رجب سال 57 ه. ق در مدینةالنبی متولد و در سال 114 ه. ق در همان شهر، شهید شد و از دنیا رفت. او از دو طرف، نَسَبش به هاشم می‌رسید و هم از دو طرف، نسبش به امام علی (ع) می‌رسید. قبر شریفش در مدینه، در قبرستان [2] بقیع کنار قبر پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) است.

امام باقر (ع) دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار گرفته و زیر چکمه جلادان اموی، بی‌رمق مانده است، از این رو لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ع) و خط فکری تشیع را آشکار سازد.

دوران عمر شریف امام باقر (ع):

1 - سه سال و شش ماه و ده روز با جدّ بزرگوارش امام حسین (ع).

2 - سی و چهار سال و پانزده روز با پدرش امام سجاد (ع).

3 - نوزده سال و ده ماه و 12 روز مدت امامت.

امام صادق (ع) درباره مقام مادر امام باقر (ع) فرموده است: «کانت صدیقه لم تدرک فی آل الحسن امرأهٌ مثل‌ها» [3] او یک صدیقه راست‌گو و راست‌کردار بود و در خاندان امام حسن (ع)، بانویی مانند او یافت نمی‌شود.

بخش دوم و سوم:

دوران امامت امام باقر (ع): در محرم سال 95 ه. ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام سجاد (ع)، دوران امامت امام باقر (ع) هنگامی که 38 سال از عمر شریفش می‌گذشت، آغاز گردید و تا ذیحجه 114 ه. ق و حدود 20 سال طول کشید. امام باقر (ع) در این مدت در مدینه زندگی می‌کرد و خلفای عصرش به ترتیب چنین بودند:

1 - ولید بن عبدالملک، که حدود پنج ماه از امامت امام باقر (ع) در عصر خلافت او واقع شد.

2 - سلیمان بن عبدالملک، از سال 96 تا 99 ه. ق که چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر (ع) در این عصر بود.

3 - عمر بن عبدالعزیز، از سال 99 تا 101 که دو سال و پنج ماه از امامت امام باقر (ع) با این عصر مصادف شد.

4 - یزید بن عبدالملک، از سال 101 تا 105 ه. ق که چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر (ع) در این عصر بود.

5 - هشام بن عبدالملک از سال 105 تا 114 ه. ق که حدود 9 سال بخش آخر امامت امام باقر (ع) در این عصر پر آشوب واقع شد و سرانجام به دستور او و توسط والی مدینه مسموم شد و به شهادت رسید. [4]

امام محمد باقر (ع)

تأسیس حوزه علمیه و نهضت فرهنگی تشیع:

امام باقر (ع) دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار گرفته و زیر چکمه جلادان اموی، بی‌رمق مانده است، از این رو لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ع) و خط فکری تشیع را آشکار سازد. آن حضرت به خوبی می‌دانست که همین موضوع، زمینه عمیق و بنیان‌کن برای مبارزه با طاغوتیان خواهد شد و در درازمدت، شیعیان را به صحنه می‌آورد و مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) را زنده خواهد کرد.

بنابر این، امام باقر (ع) زمینه‌سازی بسیار عمیق و خوبی را در این راستا نمود و پس از او، فرزند برومندش امام صادق (ع) با تشکیل حوزه علمیه چهار هزار شاگردی، آن را به ثمر رسانید و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی در تاریخ اسلام، آشکار و ماندگار ساخت. بنابر این می‌توان گفت: امام باقر (ع) موسس و بنیان‌گذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی تشیع بود. [5]

امام باقر (ع) شاگردانی مانند: محمد بن مسلم، زراره بن اعین، ابوبصیر، برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق (ع) فرمود: این چهار نفر، مکتب و احادیث پدرم را زنده کردند؛ و فرمود: صلوات خدا بر آن‌ها در حال زندگی و پس از مرگ [6]. یکی از شاگردان پرورش یافته امام باقر (ع) یعنی جابر بن یزید جُعفی، پس از هجده سال کسب علم و آموختن هفتاد هزار حدیث از محضر امام باقر (ع)، هنگام وداع از آن حضرت (برای مراجعت به کوفه)، از ایشان تقاضای حدیث و پند و نصیحت می‌کند! امام باقر (ع) می‌فرماید: بعد از هجده سال کسب علم و کمال، بس نیست؟ جابر عرض می‌کند: آری، شما دریایی هستید که آبش تمام نمی‌شود و به قعر آن نمی‌توان رسید. امام باقر (ع) می‌فرماید: سلام مرا به شیعیانم برسان و به آن‌ها اعلام کن بین ما و خداوند، هیچ خویشاوندی نیست و به پیشگاه خداوند کسی نزدیک نگردد، مگر در پرتو اطاعت و پیروی؛ ای جابر، کسی که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و کسی که نافرمانی خدا کند، دوستی ما به حال او سودی نخواهد بخشید. [7]

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] - اصول کافی، ج 1، ص 469.

[2] - الارشاد شیخ مفید، ترجمه حاج سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه الاسلامیه، چاپ دوم، قطع وزیری، ص 156.

[3] - اصول کافی، ج 1، ص 496.

[4] - اقتباس از تتمه المنتهی، ص 73 تا 90 از تاریخ یعقوبی آدرس داده شده.

[5] - گرچه اساس تشیع در عصر رسول خدا (ص) پی‌ریزی شد، ولی حکومت ننگین بنی‌امیه، این اساس را درهم ریخت و امام باقر (ع) آن را نوسازی کرد.

[6] - بهجه الآمال، ج 4، ص 69 (به نقل از سیره چهارده معصوم، محمد محمدی اشتهاردی، ص 463، نشر مطهر، 1378، قطع وزیری).

[7] - سفینه البحار، ج 2، ص 142، بحار، ج 78، ص 183.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, ] [ 5:37 ] [ حسین زارع ] [ ]

مطلب جالب تربیتی

ﺩﺭ بعض ﻣﻬﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﺎ  ۹ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ ﻭ ﺑﻪ ۱۰ ﺑﭽﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﻫﺮ ﮐﯽ
ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺑﺎﺧﺘﻪ
ﺑﻌﺪ ۹ ﺑﭽﻪ ﻭ ۸ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﻮﻧﻪ ...
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﻭ ﻫﻞ ﻣﯿﺪﻥ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺘﻮﻧﻦ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﺸﯿﻨﻦ .
ﺩﺭ ﻣﻬﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﺎﯼ ﮊﺍﭘﻦ ۹ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ ﻭ ﺑﻪ ۱۰ ﺑﭽﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﮔﻪ ﯾﮑﯽ
ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﺎ ﻧﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺧﺘﯿﻦ.
ﻟﺬﺍ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺳﻌﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﻭ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﻐﻞ
ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﮐﻞ ﺗﯿﻢ ۱۰ ﻧﻔﺮﻩ ﺭﻭﯼ ۹ ﺗﺎ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﺎ ﺑﺸﻦ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺑﯽ ﺻﻨﺪﻟﯽ
ﻧﻤﻮﻧﻪ .
ﺑﻌﺪ ۱۰ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﯼ ۸ ﺻﻨﺪﻟﯽ، ﺑﻌﺪ ۱۰ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﯼ ۷ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ .
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﻪ .
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺁﻓﺘﺎﺏ، ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺩﺍﻣﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﻭ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺗﯿﻤﯽ ﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻥ
ﺣﺘﻤﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﺗﻮ ﻣﺘﺮﻭ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻦ ﻭﺍﺳﻪ
ﺻﻨﺪﻟﯽ

سبک زندگی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, ] [ 5:31 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

امام باقر (علیه السلام)
 

امام باقر(علیه السلام):

آیا شیعیانمان را  معرّفى كنم

 آنها دژهاى محكمى هستند و سینه هاى امانتدارى هستند

 و صاحبانعقل هایى وزین و متین هستند

شایعه پراكنى نمى كنند و اسرار را فاش نمى كنند

 وآدم هاى خشك و خشن و ریاكار هم نیستند

 راهبان شب و شب زنده داران و شیرانروزند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, ] [ 5:17 ] [ حسین زارع ] [ ]
 

بیماران دارای سنگ کلیه و روزه داری

روزه در بیماران سنگ کلیه, فواید روزه

 

کلیه ها مسئول تنظیم آب و املاح بدن هستند و اینکار را به دقت تمام انجام می دهند. حتما شما متوجه شده اید که اگر شما حتی چند لیتر مایعات پشت سر هم مصرف کنید، کلیه ها بلافاصله میزان زیادی آب را دفع می کنند و گرنه ما توسط آب زیادی که مصرف می کنیم غرق می شویم. همین موضوع در مورد املاح نیز صدق می کند.

 

مثلا یون پتاسیم که در میوه جات به مقدار زیادی وجود دارد، اگر از طریق کلیه ها دفع نشود، میزان آن در خون بالا رفته و سبب ایست قلبی می شود. هر ملحی به میزان مشخصی در آب محلول است. مثلا اگر شما به یک لیوان آب شروع به اضافه کردن شکر کنید، شکر در ابتدا در آب حل می شود. حال اگر شما به اضافه کردن شکر به آب ادامه دهید، موقعی می رسد که دیگر شکر قابل حل در آب نیست و به اصطلاح می گوئیم که آب از شکر اشباع شده است.

 

در نقطه اشباع، شکر شروع به کریستالیزه شدن می کند و به شکل جامد در می آید. در این نقطه ما برای اینکه شکر را به حالت محلول در آوریم باید میزان آب را افزایش دهیم ولی باز در این میزان آب افزایش یافته ما به نقطه ای می رسیم که آب از شکر اشباع شده و شکر به شکل کریستال در می آید. همین مکانیسم در مورد سنگ سازی کلیه ها نیز صادق است.

 

شایعترین نوع سنگ کلیه به ترتیب اگزالات کلسیم و فسفات کلسیم هستند. اگر اگزالات کلسیم به شکل محلول در بیاید، کریستالیزه نشده و با ادرار دفع می شود، ولی کافی است که میزان آن در ادرار به نقطه ای برسد که دیگر قابل حل نباشد که در اصطلاح می گوئیم که به نقطه اشباع رسیده است. در این حالت کریستال اگزالات کلسیم تشکیل می شود. این کریستالها در ابتدا در حد میکرون هستند و اگر حجم ادرار به مقدار کافی زیاد باشد از راه ادرار دفع می شوند، و گرنه در کلیه رسوب کرده و کم کم بزرگ شده و به شکل سنگ کلیه در اندازه های متفاوت در می آید.

در مورد روزه داری در کسانی که دارای سابقه سنگ کلیه هستند چند اصل کلی وجود دارند:
بطور کلی سابقه سنگ کلیه مانع از گرفتن روزه نیست.

برای همه کسانی که دارای سنگ کلیه هستند یک نسخه واحد نمی توان پیچید.

بسته به شرایط محیط، نوع کار، میزان فعالیت روزانه و میزان دفع مایعات، در مورد هر بیمار باید جداگانه تصمیم گرفت.

در افرادیکه فقط دارای یک بار سابقه سنگ کلیه بوده اند با افرادیکه مکررا سنگ کلیه می سازند، دستورات پزشک متفاوت خواهد بود.

نوع عملکرد کلیه (آیا کلیه ها سالم هستند یا نه و اگر آسیب دیده اند، این آسیب چقدر است) در اخذ تصمیم مهم است.

میزان دفع آب یک کارگر ساختمانی که در زیر آفتاب کار می کند چندین برابر یک کارمند پشت میز نشین است که در یک اطاق دارای سرمایش مناسب کار می کند. هر بیماری باید قبل از اخذ تصمیم در مورد چگونگی روزه داری، با پزشک معالج خود مشورت نماید.

 

روزه در بیماران سنگ کلیه, فواید روزه

 

پزشک برای اینکه تصمیم بگیرد که بیمار رزوه بگیرد یا نه، پارامترهای زیر را در نظر خواهد گرفت:
سن و جنس

چگونگی سابقه سنگ کلیه (چند بار با چه فواصلی مبتلا به سنگ کلیه شده است)

سابقه اقدامات درمانی از جمله عمل جراحی برای سنگ

شغل بیمار و میزان مایعاتی که در روز از دست می دهد

وجود بیماریهای دیگر مثل دیابت

چگونگی عملکرد کلیه (آیا کلیه ها عملکرد طبیعی دارند، اگر کلیه ها آسیب دیده اند این آسیب چقدر است، آیا بیمار فقط دارای یک کلیه است)

محل سنگ (آیا سنگ در داخل کلیه است و یا در داخل حالب)

 

اندازه و میزان سنگ ( تعداد سنگها و اندازه آنها چقدر است)

جنس سنگ (سنگ بیمار از چه جنسی است، اگزالات کلسیم، اسید اوریک، سنگ عفونی، سنگ سیستئینی)

میزان فعالیت روزانه (آیا بیمار بنا به دلایلی زمین گیر است و یا فعالیتهای روزمره را انجام می دهد)

نوع رژیم غذائی و میزان مایعاتی که در روز مصرف می کند

نوع داروهائیکه مصرف می کند

توصیه های کلی در مورد روزه داری در افرادیکه دارای سابقه سنگ کلیه هستند به قرار زیر است ولی اخذ تصمیم نهائی با پزشک معالج خواهد بود:
ما در اصطلاح افراد مبتلا به سنگ کلیه داریم که به آنها سنگ ساز فعال می گوئیم یعنی این افراد هر شش ماه دو بار مبتلا به سنگ کلیه می شوند. این افراد اگر به مقدار کافی مایعات مصرف نکنند بسرعت سنگ می سازند. توصیه می شود این افراد در فصل گرما و طولانی مدت روزه نگیرند.

بیمارانیکه دارای سنگ حالب هستند تا موقع دفع سنگ و یا درمان آن نباید روزه بگیرند. چون این بیماران نیاز به این دارند که هر چه زودتر سنگ خود را دفع کنند. اگر سنگ حالب به اندازه ای بزرگ باشد که جلوی دفع ادرار از کلیه مربوطه را کاملا مسدود کند، کلیه همانطرف در عرض 8 هفته از بین می رود. در حقیقت سنگ حالب از اورژانسهای پزشکی است.

در افرادیکه دارای سنگ کلیه از نوع عفونی هستند و عفونت فعال کلیه دارند، روزه داری توصیه نمی شود.

افرادیکه جنس سنگ آنها سیستئین است، نباید روزه بگیرند، چون بسرعت دچار سنگ کلیه می شوند.

افرادیکه دارای یک سنگ منفرد در قسمتی از کلیه بوده که چندین سال است، بدون تغییر باقی مانده است، می توانند روزه بگیرند. این افراد باید حتما ما بین افطاری و سحری حدا قل 8 لیوان آب علاوه از میزان مورد نیاز برای رفع تشنگی بنوشند.

افرادیکه در سابقه یک بار دچار سنگ کلیه شده اند و چندین سال است که دیگر سنگ کلیه نداشته اند، می توانند روزه بگیرند و از مایعات به شرح فوق باید استفاده کنند.

افرادیکه اخیرا فقط بار اول است که دچار سنگ کلیه شده اند و درمان نیز انجام شده است، می توانند روزه بگیرند.

افرادیکه یک کلیه خود را به خاطر سنگ کلیه از دست داده اند، نباید روزه بگیرند.

افرادیکه بیش از 50 درصد عملکرد کلیه های خود را به علت سنگ کلیه از دست داده اند صلاح است روزه نگیرند.

افرادیکه برای بار اول در ماه رمضان دچار سنگ کلیه شده و میتلا به درد و خونریزی می شوند، تا درمان آن نباید روزه بگیرند.

بطور کلی ثابت نشده است که روزه داری فرد را مستعد سنگ کلیه می کند.

منبع:7sib.ir


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 9 تير 1393برچسب:روزه,سنگ کلیه,رمضان, ] [ 23:17 ] [ حسین زارع ] [ ]

خنده پيامبر (ص )

روزى پيامبر (ص ) به طرف آسمان نگاه مى كردند و مى خنديدند، شخصى به آن حضرت عرض كرد: چرا مى خنديد؟
پيامبر فرمود: آرى به آسمان نگاه كردم ، ديدم دو فرشته به زمين آمدند، تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل نماز خود، به عبادت و نماز مشغول مى شد، بنويسد. اما او را در محل نماز خود نيافتند، بلكه در بستر بيمارى يافتند، آنها به سوى آسمان بالا رفتند، و به خدا عرض ‍ كردند: ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ايمان ، به محل نماز او رفتيم ، ولى او را در محل نمازش نيافتيم بلكه او در بستر بيمارى آرميده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود: ((تا او در بستر بيمارى است ، همان پاداش ‍ را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتيد، بنويسيد، و بر من است كه پاداش اعمال نيك او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است ، براى او بنويسم ))(1).


1- فروع كافى ، ج 1، ص 31، بحارالانوار ج 22، ص 83


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 21:50 ] [ حسین زارع ] [ ]

بواسطه يك عمل وارد بهشت شد

روز قيامت مردى را مى آورند كه وقتى متوجّه اوضاع و احوال خود مى شود، مى بيند اصلا حسنه اى ندارد!
ندا مى شود! اى فلان بوسيله عمل خود داخل بهشت شو!
او مى گويد: بار خدايا با كدام عمل !؟
خطاب مى رسد: در فلان شب كه خواب بودى و از اين پهلو به آن پهلو مى غلطيدى ، گفتى : يا اللّه و سپس فورا خوابت برد. تو اين موضوع را فراموش كردى اما من كه خُمار نبودم و خواب در وجودم راه ندارد اين سخن تو را فراموش نكردم كه مرا صدا زدى .(1)


1- تفسير آسان : ج 1، ص 19، نقل از غرائب القرآن ، شرح حمد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 23:10 ] [ حسین زارع ] [ ]

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 22:31 ] [ حسین زارع ] [ ]

ق کردن دختر شهید از گریه برای پدر.....

 

رقیه بودن زمان و مکان نمی شناسد،

هر دخترک یتیمی طلب بابای شهیدش را دارد، 

دیروز زهرای سه ساله ای با سر به خون رنگین شده ای راز و نیاز می کرد 

و امروز دختران شهید چشم در چشمان پدری که در قاب عکس مانده است درد دل می کنند. 

و عاقبت هر دو یکی است هنوز کودکی را نگذرانده پیر می شوند و به پای عکس شهید جان می دهند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 4 فروردين 1393برچسب:, ] [ 15:8 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

 

 

در زمان خلافت معتصم عباسی یکی از وزبران او، کاخِ سر به فلک کشیده اى داشت که بر خانه های اطراف مشرف بود. او بیشتر اوقات درکاخ خود می نشست و به تماشای زنان و دختران همسایگان می پرداخت. روزی هنگام تماشا چشمش به دختری زیبا و با جمال افتاد و زیبایی اش نظر او را جلب کرد.

وزیر از پدر دختر و کسب وکار او پرسید. در جواب گفتند: پدرش از تجار بازار است.

وزیر کسی را به خواستگاری دختر فرستاد؛ اما پدر دختر قبول نکرد و گفت: دختر من باید با یکی از تجارکه در شأن من است ازدواج کند و شأن وزیر از شأن یک تاجر بالاتر است.

وزیر از حرف پدر دختر مایوس شد و راز خود را به یکی از نزدیکان خودگفت و از او راه چاره ای خواست.

آن شخص گفت: علاج آن، هزار دینار است. با این مبلغ می توانی به وصال دختر مورد علاقه ات برسی

وزیر با تعجب پرسید: چگونه ممکن است با هزار دینار به خواسته خود برسم در حالی که حاضرم در این راه دویست هزار دینار خرج کنم! آن شخص گفت: هزار دینار را به ده نفر ازکسانی که عدالت شان نزد قاضی ثابت است می دهی تا آنها در دادگاه شهادت دهندکه وزیر آن دختر را عقدکرده و مهر زیادی هم برای آن تعیین کرده است. هنگامی که پدر دختر چنین مهریه سنگینی را مشاهده کند حتما به ازدواج او راضی می شود.

وزیر هزار دینار آماده کرد و به ده نفر داد که در دادگاه شهادت دهند وزیر با دختر ازدواج کرده است، آنگاه کسی را نزد پدر دختر فرستاد که زن من باید به منزلم بیاید و دیگر نمی خواهم در خانه پدر باشد.

وقتی پدر دختر از ماجرا آگاه شد، ناراحت شد و در دادگاه از وزیر شکایت کرد، قاضی هم دستور داد هر دو نفر در دادگاه حاضر شوند و شهود هم آمدند و به نفع وزیر شهادت دادند.

قاضی حکم کرد که وزیر نقداً تمام مهریه را در دادگاه به پدر دختر تسلیم کند و همسرش را به خانه خود ببرد و حکم هم اجرا شد.

پدر دخترکه از شهادت دروغ آن ده نفر و حکم قاضى ناراحت بود، هر چه تلاش کرد که خود را نزد خلیفه برساند و داستان خود را برای او نقل کند، ممکن نشد تا این که روزی به یکی از دوستانش که از مشاوران خلیفه بود، نقشه وزیر را بازگو کرد وگفت: من چگونه مى توانم خود را به خلیفه برسانم و عرض حال کنم؟

مشاور خلیفه گفت: خود را به لباس خدمتگزاران خلیفه درآور و با آنان داخل کاخ شو و مطلب خود را به گوش خلیفه برسان.

تاجر به دستور دوستش عمل کرد و خود را به خلیفه رسانید و در خلوت، قضیه خود را براى او شرح داد. معتصم دستور داد وزیر را حاضر کنند. وقتی او حاضر شد از هیبت خلیفه خود را باخت و چاره اى جز راستی ندید، فکرکرد اگر راست بگوید خلیفه هم او را مورد عفو خود قرار می دهد. بعد از اقرار وزیر، خلیفه دستور داد آن ده نفر شاهد را هم احضارکنند. وقتی آنان حاضر شدند، واقعیت ماجرا را برای خلیفه تعریف کردند. معتصم دستور داد هریک از شهود را بر یکی از دروازه های قصر، داربزنند و وزیر خائن را هم میان پوست گاوی که تازه کنده اند، قرار دهند و ماموران آنقدر با چوب بر آن بزنند تا گوشت و استخوان و پوست وزیر با یکدیگر مخلوط شود، سپس امرکرد که تاجر دختر خود را به خانه ببرد و در عوض مهریه او، کاخ و اموال وزیر را در اختیار پدر دختر قرار دهند. 1

 
------------------

1. خز ینـة ا لجوا هر، ص 624.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:38 ] [ حسین زارع ] [ ]

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد            عید می آید و اجناس گران خواهد شد

همسرت چند ورق لیست به توخواهد داد        کل اعصاب وجودت نگران خواهد شد

میزنی ساز مخالف دوسه روزی اما          عاقبت هرچه که اوگفت همان خواهد شد

پول را با علف خرس یکی میدانند         فکرکردید که منطق سرشان خواهد شد؟

                888888888888888888888888888888888888888

پس علاج چیست که این چند روزه                   خون دلهاست که از دیده روان خواهد شد

قید عید را بباید زد واز دست بلا                       پشت دیواری بگریخت و نهان باید شد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:, ] [ 22:56 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال‌اندوزی کرده بود و پول و دارایی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: می‌خواهم تمام اموالم را به آن دنیا ببرم. او از زنش قول گرفت که تمامی پول‌هایش را به همراهش دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند. چند روز بعد مرد خسیس مرد.

وقتی مأموران کفن و دفن، مراسم مخصوص را به‌جا آوردند و می‌خواستند تابوت مرد را ببندند و آن را در قبر بگذارند، ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم. بگذارید این صندوق را هم در کنارش بگذارم. آشنایان مرحوم که از این کار تعجب کرده بودند، به او گفتند آیا واقعاً می‌خواهد به وصیت عمل نماید؟ زن گفت: من نمی‌توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی‌اش را در کنارش بگذارم. البته من تمامی دارایی‌هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل، چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در کنارش می‌گذارم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند!

 

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 16 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:23 ] [ حسین زارع ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب و آدرس sagha3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک های مفید
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 136
بازدید ماه : 2026
بازدید کل : 329094
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 136
بازدید ماه : 2026
بازدید کل : 329094
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

-----------------
ایران رمان