مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب
فرهنگی،دینی،خبری

كسي بود كه راه خانه اش را گم مي كرد حتي نام خودش را از ياد مي برد  بعضي وقت ها مردم از سر دلسوزي  اورا به در منزلش مي بردند. تا اين كه او دلش هوس كرد طلبه شود به حوزه علميه حنفي ها رفت .

وقتي  اظهار كرد كه مي خواهد طلبه شود از او خواستند كه يك جمله اي را حفظ كند

...


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 7:41 ] [ حسین زارع ] [ ]

گداي امروز تو ،شوهر ديروز من

 

گدايي درب خانه ي ثروتمندي را كوبيد وبلند بلند مي گفت: بده در راه خدا  صاحب خانه كه مردي ثروتمند ولي خسيس بود،  داد زد بر گم شو برو كار كن .واز همين حرف ها ولي زن خانه كه خيلي دل رحم بود فورا رفت ومقداري   غذا به فقير داد.

 وگفت: از دست شوهر من ناراحت نشو او  يه حرفي زد .

تا روزها گذشت وآن مرد ثروتمند بدهكار شد وحتي ديگر نمي توانست  شكم زن وبچه هايش را سير كند زن وقتي اوضاع را اين گونه ديد تا مدتي صبر كرد ولي روز به روز اوضاع بدتر

 مي شد .  زن تصميم گرفت تا از مرد جدا شود وطلاق بگيرد  وهمين كار راعملي كرد .

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 7:26 ] [ حسین زارع ] [ ]

چند حکایت تلخ و شيرين

چه کشکي، چه پشمي

چوپاني گله را به صحرا برد. به درخت گردوي تنومندي رسيد. از آن بالا رفت و به چيدن گردو مشغول شد و ناگهان گِردباد سختي درگرفت. خواست فرود آيد، ترسيد. باد شاخه‌اي را که چوپان روي آن بود به اين طرف و آن طرف مي‌برد.

ديد نزديک است که بيفتد و بميرد يا دست و پايش بشکند.

در حال نااميدي از دور بقعه‌ي امامزاده‌اي را ديد و گفت: «اي امامزاده گله‌ام نذر تو، اگر از درخت سالم پايين بيايم!» قدري باد آرام شد و چوپان به شاخه‌ي قوي‌تري دست زد و جاپايي پيدا کرده و خود را محکم گرفت گفت: ...


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ 14:31 ] [ حسین زارع ] [ ]

آثار منفی نگفتن بسم‌‌الله در کارها

آنچه در زیر می خوانید حکایتی شنیدنی از امیر المومنین ع در خصوص  آثار منفی ترک  بسم الله  در زندگی روزمره خودمان است.

 
عبد الله بن یحیى نزد امیر مؤمنان (ع) آمد در جلوی آن حضرت یک تخت بود حضرت  فرمود؛ بنشین! وقتی عبدالله بن یحیی بر روی تخت نشست ،آن تخت  چرخید و او با سر بر زمین خورد و سرش  به شدت زخمی شد و خون از آن  روان شد .
 
پس آن حضرت آبى خواست و خون  سر عبدالله بن یحیی را شست سپس...

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, ] [ 23:44 ] [ حسین زارع ] [ ]

ذوالقرنین؛ پادشاهی نیکوکار

«ذوالقرنین» پادشاهی نیکوکار بود که خداوند در زمین به او قدرتی بسیار داده بود و اسباب و لوازم حکومت و پیروزی را برایش فراهم کرده بود. او حاکمی نیرومند و عادل بود. فهمیده و دوراندیش بود و در سرزمین به آبادانی و عمران می‌پرداخت. او مملکت را به رشد و ترقی می‌رساند و مردم را به امنیت و آسایش. با مردم رفتاری نیکو و مهربانانه داشت و به همین خاطر بود که مردم نیز او را از خود می‌دانستند و از او پیروی و اطاعت می‌نمودند.

وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا ﴿۸۳﴾ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, ] [ 11:26 ] [ حسین زارع ] [ ]
نوشته شده توسط : پرهام

 پیرمرد112ساله به خواستگاری رفت (+عکس)

براستی این مردان تجربه کار دنیادیده سرد و گرم چشیده چرا دوباره هوس ازدواج به سرشان میزنه ؟ این سوال را جوانها جواب بدهند همانهایی که خیال ازدواج  ندارند .
این پیرمرد 112 ساله چالدرانی که 80 نوه و نتیجه دارد باز  می‌خواهد به خواستگاری برود. این پیرمرد چند روز پیش تولد 112 سالگی خود را جشن گرفت، سرحال است و حتی شاید به قول خودش از خیلی از جوانان روغن‌نباتی، سرحال‌تر و قبراق‌تر است.حسین درخشی مرد کهنسال چالدرانی بعد از نماز صبح دیگر نمی‌خوابد و گوسفندانش را برای چرا به صحرا می‌برد. ظهر هم که می‌شود به سراغ زمین‌های کشاورزی‌اش می‌رود و تا عصر روی زمین‌ها کار می‌کند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:7 ] [ حسین زارع ] [ ]


وزی روزگاری/عاقبت حقه‌بازی

ملامحمدی مجید
 

باز هم مثل همیشه خلیفه در کنار دوست صحرانشین خود نشسته بود، گل می‌گفت و گل می‌شنید. ندیم او وقتی پا به قصر گذاشت و آن دو را با هم دید، دوباره دلش پر از خشم شد و بر صورتش اخم افتاد. او به دوستی خلیفه و آن مرد صحرانشین حسادت می‌کرد. چشم دیدن این‌که آن دو در کنار هم بنشینند و ساعت‌ها غرق در حرف زدن بشوند را نداشت.

مرد صحرانشین تا نگاهش به ندیم افتاد با خوش‌رویی گفت: «بیا در کنار ما دوست عزیز! چرا آن‌جا تنها ایستاده‌ای؟»

ندیم که مثل هیزم گُرگرفته‌ای شده بود جواب داد: «نه، من باید به کارهای حضرت خلیفه برسم!»

بعد با عجله از آن‌جا خارج شد.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, ] [ 15:14 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

ماجرای درخت کدو و حضرت یونسدرخت کدو

مقدمه

طبیعت، نخستین اسباب دنیوی تجلی ساحت الهی برای انسان است. در این میان کمتر چیزی است که بتواند زودتر از درخت، اندیشه کمال را به ذهن آورد، زیرا درخت شاخه‌های به بیرون و بالا متوجه است، کمال آن بسته نیست، بلکه باز است. قرآن مجید همین مثل را برای خود یعنی کلمه طیبه را به کار می‌برد، زیرا خود بهترین کلام است. سخن پاک (کلمه طیبه) چون درختی پاک (شجره طیبه) است که ریشه‌اش در زمین استوار و شاخه‌هایش در آسمان است و به فرمان خدا هر زمان میوه خود را می‌دهد. در آیات قرآنی استفاده از واژه درخت در تعابیر و مفاهیم مختلفی به کار رفته است.

حضرت یونس(ع)پس از بلعیده شدن توسط ماهی و زندگی در آنجا به مدت چند روز،به امر خداوند به ساحل افکنده شد. و لیکن به علت ضعف جسمانی که به علت بودن در شکم ماهی پیداکرده بود،به فرمان الهی درختی سایه افکن بر بالای سراو روییده تا وی از آن تناول کند و هستی تحلیل‌رفته‌اش را بازیابد...

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:41 ] [ حسین زارع ] [ ]


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 16:27 ] [ حسین زارع ] [ ]

 

يك داستان واقعي
 

محمد پس از كارهاي روزانه کنار نهر جوي آبي خسته و افتاده نشسته بود. از سپيده دم آن روز تا دم ظهر يكسره كار كرده بود. به پشت دراز كشيده بود و به ازدواج و آينده خود مي انديشيد. چقدر علاقه داشت همه فرزندانش را خوب تربيت كند و آنها را جهت تحصيل علوم ديني و سربازي و خدمت گزاري امام زمان(ارواحنا فداه)، به نجف اشرف بفرستد. خودش كه در اين باره به آرزويش نرسيده بود. در فراز و نشيب زندگي، درس و بحث طلبگي را نيمه تمام گذاشته و از نجف به«نيار» برگشته بود.«عجب خيالاتي شدم، با اين فقر فلاكت چه كسي عقلش را از دست داده تا به من دختر بدهد؟ خب درست است كه خدا روزي رسان و گشايش بخش است، اما من بايد خيلي كار كنم. امسال شكر خدا، وضع زراعت و باغ و دام بد نبود، ولي...». از فكر و خيال كه فراغ شد، زود از جا برخاست. ترسيد كه وقت نماز دير شده باشد. لب جوي نشست تا آبي به سر و صورت خسته خود بزند


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ 8:38 ] [ حسین زارع ] [ ]

نماز شب از سن تکلیف

شهید مطهری

 

او همیشه با وضو بود و به این كار توصیه مى كرد، نسبت به انجام فرایض فرزندان خود را نظارت دقیق داشت ، بعد از نماز مغرب و عشا سجده هاى طولانى به جا مى آورد و از سن تكلیف به بعد، هیچ گاه نماز شبش ترك نشد.

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, ] [ 13:19 ] [ حسین زارع ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجتمع فرهنگی، مذهبی، مسجد و حسینیه سقای تشنه لب و آدرس sagha3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک های مفید
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 144
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 165
بازدید ماه : 2055
بازدید کل : 329123
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 144
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 165
بازدید ماه : 2055
بازدید کل : 329123
تعداد مطالب : 341
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

-----------------
ایران رمان